چندی پیش نوشتهای از ابوالحسن مختاباد، روزنامهنگار با سابقه حوزه موسیقی درباره بزرگداشت عثمان خوافی، هنرمند سالخورده خراسانی، در سایت خبر آنلاین منتشر شد(اینجا)؛ بزرگداشتی که با تبلیغات وسیع خبری برگزار شده بود. موضوع این نوشته که مشخصههایی از نقد موسیقی داشت منجر به عکس العملی تند و غیر حرفهای (اینجا) شد که چرایی بوجود آمدن این درگیری لفظی، بحث نوشته امروز ماست.
ابوالحسن مختاباد در مورد این چهره مشهور موسیقی نواحی ایران به دو نکته اشاره میکند: اول نداشتن تکنیک و دانش لازم در موسیقی خراسانی و مخصوصا تکنیکهای خاص دوتار نوازی که سر آمدانش افرادی همچون حاج قربان سلیمانی و حسین یگانه هستند و دوم شیوه تبلیغاتی زیرکانه او در به نمایش گذاشتن نمادهایی از فرهنگ و موسیقی خراسان که به زعم مختاباد، بیشتر ارزش جذب توریست دارد تا جذابیت هنری.
شاید تنها اشکال ادعای مختاباد، نیاوردن سندی بر اساس فیلمها و اصوات موجود از نواختههای این نوازنده است که البته این مورد را میشود به خاطر تصور او از شناخت همه مخاطبان مطلبش از اجراهای این نوازنده دانست؛ اشکالی متداول در نقدهای موسیقی که بیشتر از اینکه سهل انگاری باشد، شناخت ناکافی دانش مخاطب سبب ساز آن است.
شاید اگر مختاباد این انتظار را میداشت که کسی در غیر اصیل بودن نوازندگی عثمان شک دارد، فکتهایی از تکنیکهای دوتار نوازان برجسته خراسان که نامشان در نوشته آمده، در قیاس با دوتار نوازی عثمان بیان میکرد که مطلب بیشتر شکل نقد حرفهای پیدا کند تا یک یادداشت هشدار دهنده.
نگارنده بر اساس دیدههایش از تکنوازی عثمان محمد پرست، همچون ابوالحسن مختاباد اعتقاد دارد، دوتار عثمان یک پدیده اصیل فرهنگی مربوط به خراسان نیست ولی همچون این نویسنده معتقد است که پدیدهای غیر هنری هم نیست و قطعا ارزش برگزاری بزرگداشت را دارد هرچند که در اولویت هم نباشد، چراکه اولا در فراگیری دوتار، خودآموخته بوده و ثانیا وام گرفته از موسیقی دستگاهی و شهری مناطق مرکزی ایران است و طبعا تکنیکهای دوتار نوازی خراسان همانقدر در نواختههایش وجود دارد که تکنیکهای تار و سه تار نوازی!
حال سئوال اینجاست که مگر یک دوتار نواز خوافی، حق ندارد مانند دیگر هموطنانش تحت تاثیر فرهنگهای دیگر قرار بگیرد و تکنیک نوازندگیاش را وسعت ببخشد؟ چرا اگر فرامرز پایور یا حسین علیزاده، تحت تاثیر شرایط اجتماعی روز و دیگر گونههای موسیقی، موسیقی را دگرگون کردند، مورد تشویق قرار میگیرند ولی یک سرنا نواز تحت تاثیر کسایی باشد یا دوتار نواز تحت تاثیر عبادی، نوازندگیاش کم ارزش تلقی میشود؟
آیا ما نیز دچار همان نگاه تحقیر آمیز جشنوارههای هنری (!) فرانسوی نشدهایم که ایرانی و هندی را یک موزه متحرک آداب و سنن باستانی میخواهد؟
اینجا به نکته ظریفی میرسیم که کلید حل این تناقض است: «کسی که میخواهد موزه صوتی و تصویری نوعی از موسیقی باشد، چه هنر رونسانس ایتالیا چه مجری موسیقی زار، وظیفه دارد تمام قوائد و چهارچوبهای آن دوره موسیقایی را بشناسد و اجرا کند» (نقل قول به خاطر تاکید) در مقابل «کسی که خود را مجری موسیقی کلاسیک میداند، میتواند تحت تاثیر دیگر انواع موسیقی باشد و ترکیباتی خارج از سنت موسیقایی سرزمینش را هم تجربه کند». کما اینکه در مغرب زمین هم اگر یک فلوت نواز شیوه باروک، تحت تاثیر تکنیکهای روز این ساز تغییری ایجاد کند مورد انتقاد قرار میگیرد ولی یک فلوت نواز کلاسیک (کلاسیک به معنای عام آن نه دوره کلاسیک) که از تکنیکهای انواع سازهای بادی جهان ایده میگیرد، مورد تشویق قرار میگیرد، همانطور که وکسمن آمریکایی روی کارمن بیزه فرانسوی تنظیمی دیگر مینویسد و در سراسر جهان اجرا میشود.
در واقع همین نکته ظریف است که سالهاست موجب جدالهای بیپایان در موسیقی ایران شده است و اینجاست که متوجه میشویم اینکه به موسیقی پایور و مشکاتیان بگوییم «موسیقی سنتی» یا «موسیقی کلاسیک» چقدر میتواند اهمیت داشته باشد.
گفتیم که انتخاب حوزه کاری و عنوان مناسب به چه میزانی اهمیت دارد؛ حالا سئوال اینجاست که آیا یک نوازنده دوتار حق ندارد وارد حیطه موسیقی کلاسیک شده و دست به نوآوریهایی بزند؟ پاسخ مشخص است، هر «صدایی» میتواند در موسیقی کلاسیک وجود داشته باشد اما وارد شدن یک ساز به گروه سازهای استاندارد موسیقی کلاسیک لازمهاش چنیدن پارامتر است که شرح آن در این نوشته نمیگنجد و فقط به اختصار دو مورد مهم را مرور میکنیم:
سازهای استاندارد موسیقی کلاسیک به ترتیبی ساخته و طراحی شدهاند که به نسبت حجم کاسههای طنینی، بیشترین حجم صدا و قدرت صدا را ایجاد میکنند و از نظر علم آکوستیک، از ایده آلترین جایگاه برخوردار هستند. ساز دوتار به هیچ وجه چنین نیست و الگوی کاسه و ضخامتهای آن از کیفیتی ایده آل برای تولید حداکثر توان کاسه طنینی برخوردار نیستند (این ادعا که دوتار برای آن موسیقی و رنگ صدا در شکل ایده آل است نیز غلط است چون دوتارهای مختلف یک سازنده دوتار با بهترین صنعت هم اختلافهای فاحشی از نظر سازسازی دارند، بسیار بیشتر از تفاوتهایی که در ضخامتها و الگوهای نود درصد ویولون سازها میبینیم).
پیشرفت در سازهای استاندارد موسیقی کلاسیک در برگیرنده چندین عامل مختلف است که مهمترین آنها، سونوریته، وسعت صدا، همخوانی با دیگر سازها و رسیدن به نقطه طلایی ساختاری از نظر آکوستیکی و همینطور آناتومی نوازنده است؛ یعنی با اینکه یک ساز طوری طراحی میشود که توانایی ارتقا سطح تکنیکی و اجرای رپرتوار مختلف خود و حتی دیگر سازها را (تا حد قابل قبولی) داشته باشد، در جایگاهی ایده آل از نظر طراحی، متوقف میشود، مثلا ویولون در اعصار گذشته، شش سیمه و به نام ویول (Viol) بوده است ولی آن دو سیم که در ظاهر وسعت بینظیری به این ساز میبخشیده به دلایل مختلف تکنیکی (چه نوازندگی و چه آکوستیکی) حذف شده است.
سئوال اینجاست که آیا دوتار این دورهها را گذرانده است؟ قطعا پاسخ منفی است. شاید عدهای بر این عقیده باشند که دوتار این دوره را گذرانده و به سه تار تبدیل شده که این ادعا قابل توجه و بررسی است ولی دوتار و تنبور و بسیاری دیگر از سازهای موسیقی نواحی تنها برای اجرای موسیقی آن منطقه ایده آل هستند ولی برای اجرای موسیقی خارج از رپرتوارشان دچار مشکلهای اساسی میشوند.
اینجا لازم است برگردیم به دوتار نوازی عثمان محمدپرست؛ عثمان سعی میکند به تعبیر مختاباد، موسیقی مردم پسند تری را به نمایش بگذارد و باید ذائقه مخاطبان غیر بومی را در نظر بگیرد، پس طبعا دوبلهایی که برای گوش آشنا به موسیقی دستگاهی نامانوس است حذف میشود و به جایش یک تک سیمها (یا نواختن دو سیم ولی یکی در نقش واخوان) شکل میگیرد، همین طور تحریرها و کنده کاریهای شناخته شده تار و سه تار جایش را به تکنیکهای دست چپ و راست دوتار خراسان میدهد ولی هیچ کدام با کیفیت سازهای اصلی (تار و سه تار) ظاهر نمیشوند چون در طراحی دوتار تنها به رپرتوار همان ساز اکتفا شده (که در همان زمینه هم به دلایل ضعف فنی و علمی به نقطه ایده آل طلایی نرسیده) و توانایی قرض گرفتن تکنیکها و رپرتوار از سازها و انواع موسیقیهای دیگر را ندارد چنانکه بیشتر سازهای استاندارد کلاسیک و به طور محدودتر، سازهای ملودیک موسیقی کلاسیک ایران دارند.
پس کوششی که عثمان در تغییر موسیقی دوتار انجام میدهد، سرانجام مطلوبی ندارد و بهتر است همچون گذشتگان، یا تکرار کننده سنت گذشتگان باشد یا در همان چهارچوب دست به نوآوریهایی محدود بزند که گمان نمیکنم هنرمندی مثل عثمان به چهارچوبی بسته اکتفا کند.
در سرزمینهایی که موسیقی هنوز شکل پریمیتیو خود را حفظ کرده، همیشه شاهد رو به زوال رفتن چنین استعدادهایی هستیم و برای گریز از این وضعیت، لازم است به اهداف، تعاریف و عنوانها بیشتر بپردازیم.
5757