ابتدا شما را به خواندن این بخش از مطالب دعوت میکنم. برای مطالعه کامل مطلب میتوانید اینجا را کلیک کنید.
«علوم تجربی و علوم انسانی بر دوش مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی متعددی استوار است و تا آن مبانی تصحیح نشود، نمیتوان انتظار دستیابی به نتایج صحیح و قابل اعتماد را داشت.
برای نمونه، یکی از مبانی هستیشناختی در علوم تجربی، قانون اول حرکت است که گالیله آن را مطرح کرده است. اگر مثلاً خودروی شما با سرعت پنجاه مایل در حرکت باشد و شما موتور آن را خاموش کنید، سرعت آن کم شده و به تدریج متوقّف میشود. بنابراین، برای این که این خودرو به همان سرعت خود باقی باشد، لازم است که به طور مداوم نیرویی به آن خودرو وارد شود. این امر مورد تأیید همه مشاهدات متعارف مربوط به اجسام بوده است.
ارسطو نیز تصوّر میکرد که این امر یک قانون طبیعی است و به عنوان قانون طبیعی سرتاسر قرون وسطی تا عصر گالیله پذیرفته شد. همین قانون را در مورد سیّارات و ستارگان به کار می بستند. آنها دائماً در آسمان در حال حرکتند. بنابراین، نوعی نیرو باید آنها را به جلو براند یا به طرف خود بکشاند. اعتقاد همگان این بود که ارواح یا فرشتگان، آنها را به دنبال خود میکشند. حتّی عالمان بر همین فرض بودند که نیروی محرّکی لازم است. از این رو، دکارت پیشنهاد می کرد که فضا مملو از گرداب های اثیری است که سیّارات را به دوران میاندازد. آنچنان که در گرداب نیروی آب، اجسام شناور را به همراه خود به چرخش در میآورد.
امّا گالیله برعکس آن فکر می کرد. قانون اوّل حرکت به ما می گوید که هیچ نیرویی لازم نیست تا شیئی را با سرعت یکنواخت به حال حرکت نگاه داریم. این قانون بیان می کند که یک جسم حالت سکون یا حرکت یک نواخت در خطّ مستقیم را همیشه ادامه می دهد مگر هنگامی که نیرویی برآن وارد شود. تا آنجا که به وضع یک جسم در حالت سکون مربوط می شود، این قانون با فهم متعارف سازگار است. اگر جسمی در حالت سکون باشد، همیشه در حالت سکون باقی میماند مگر این که نیرویی آن را از مکانش به سوی جلو براند یا به سوی خود بکشاند.
امّا آنچه این قانون در باره جسم در حال حرکت بیان میکند، انقلابی است بزرگ. این قانون می گوید اگر خودرویی با سرعت پنجاه مایل در ساعت حرکت کند، با موتور خاموش به حرکت مستقیم در مسیر مستقیم خود با سرعت پنجاه مایل برای همیشه ادامه خواهد داد، مگر این که نیرویی برآن وارد شود تا آن را از حرکت باز دارد و این نیرو همان اصطکاک است و اگر نیروی اصطکاک نباشد، خودرو هرگز از حرکت باز نمیایستد.
نظریه گالیله آغازگر انحراف بشر از یکتاپرستی
این نظریه تغییر مهمی در نگرش به پدیده ها و حوادث عالم طبیعت ایجاد کرد. بر اساس این نظریه، فرض وجود خداوند فقط برای لحظه اوّل پیدایش جهان و حرکت اجسام و سیارات ضرورت داشت، ولی بقای این جهان بدون وجود خدا و دخالت او نیز به راحتی قابل تبیین بود.
موجوداتی که در این لحظه در جهان پدید می آیند و نیز تبدیل و تبدّلاتی که در جهان رخ می دهد، بدون فرض وجود خداوند و صرفا با اعتماد به پدیده های مادّی و طبیعی قابل تبیین است. براین اساس، یک چرخش کامل پدید آمد. تا قبل از گالیله و نیز علوم جدید سعی می شد تا جهان با تئوری های دینی تبیین شود. ولی از آن زمان، با فرض عدم نیاز به خداوند، در بقای موجودات و "به گوشه راندن خداوند” به لحظه پیدایش جهان، تبیین های دینی حوادث نیز رخت بربست».
در بخش اول به ماجرای علوم قدیم و جدید و نسبت آنها با نظریات دینی کاری ندارم؛ بلکه میخواهم در مورد اصل اینرسی صحبت کنم. این اصل بیان میدارد تا وقتی به جسمی نیرویی وارد نشود، آن جسم وضعیت خود را حفظ خواهد کرد؛ یعنی اگر در حال سکون است به همان وضعیت سکون باقی میماند و اگر در حرکت است، با همان وضعیت به حرکت خود ادامه خواهد داد.
این اصلی است که بارها و بارها آزمایش شده و حتی در مدار زمین و سطح ماه نیز به دفعات آزمایش شده و همیشه هم درست از آب درآمده است. جالب اینجاست که گالیله این اصل را با آزمایشهایی شبیه همین مثال مطرحشده و بدون هیچ پیشفرضی بدست آورد.
گالیله در آزمایشهای خود مشاهده کرد که وقتی توپی را روی زمین قل میدهد، توپ آرام آرام سرعتش کند میشود تا آنکه درنهایت متوقف شود. او سپس سطحی چوبی را به خوبی صیقل داد و مشاهده کرد که توپ خیلی کندتر سرعتش را از دست میدهد و مسافت بیشتری را طی میکند. با صیقلیتر کردن سطح و استفاده از مواد صافتر، او مشاهده کرد که این کاهش سرعت کمتر و کمتر میشود و چنین بود که نتیجه گرفت سطوح معمولی انرژی جسم را تلف میکنند و اگر شرایطی داشته باشیم که نیرویی به جسم وارد نکنند، آن جسم وضعیت خود را تغییر نخواهد داد. امروز میدانیم که وقتی توپ (یا در مثال ابتدای مطلب، خودرو) را روی زمین حرکت میدهیم، نیروهای مقاومی مانند اصطکاک هوا، اصطکاک تایر خودرو با سطح زمین و اصطکاک قطعات مختلف خودرو با یکدیگر باعث میشوند سرعت خودرو پیوسته کاهش یابد؛ اما در مدار زمین که از اصطکاک هوا و دیگر نیروهای مقاوم خبری نیست، ماهوارهها و فضاپیماها با همان سرعت حرکت میکنند و تغییری در وضعیت آنها ایجاد نمیشود.
و اما بخش دوم!
سوالی که اکنون میتوان مطرح کرد، این است که آیا آنها که تلاش میکردند پدیدههای عالم را با نیروهای ماورائی توضیح دهند، کار درستی میکردند؟ اگر علوم جدید منجر به دورشدن مردم اروپا از یکتاپرستی شد (طبق نقل قول فوق) آیا علمای مذهبی کلیسای کاتولیک که نتوانستند علوم جدید را درک کنند و در تقابل با آن کار را به سوزاندن دانشمدان رساندند، تقصیری نداشتند؟ چرا باید اصرار کرد که جهان طبق چنین مکانیسم خاصی رفتار میکند و اگر غیر از آن باشد، اشتباه است؟ مگر در طول تاریخ طولانی بشر مواردی اینچنینی کم اتفاق افتاده که کشف قانونی جدید باعث شد بفهمیم توضیحات پیشین اشتباه بوده است؟
به همین دوران رنسانس دقت کنید. در آن روزگار شواهدی متعدد، یکی پس از دیگری دال بر زمین گرد و دوران سیارات به دور خورشید و پیشبینی موقعیت اجرام سماوی با استفاده از قوانین مکانیک نیوتن و کپلر و گالیله یافت میشد و نظریات علمی و دقت حیرتآور آنها در پیشبینی پدیدههای طبیعی باعث شد تمام مردم، قدرت علم را در توصیف دقیق پدیدههای اطراف حس میکنند. در چنین شرایطی دیگر نمیشد انتظار داشت که کسی بیاید و بدون دلیل و به صرف اینکه فلانی چنین حرفی را زده است، آن را بپذیرد. وقتی شما در یک طرف علومی را دارید که پدیدههای روز را با دقت پیشبینی میکند و در سوی دیگر، کلیسای کاتولیک که کماکان بر اشتباه بودن علوم روز تاکید دارند؛ مشخص است که مردم کدام را انتخاب میکنند.
جالب اینجاست که چنین اتفاقی در دوره طلایی اسلامی و در کشورهای مسلمان اتفاق نیفتاد؛ شاید به این دلیل که دانشمندان مسلمان در همه علوم از جمله علوم دینی سرآمد بودند و به همین دلیل، اختلافاتی مانند آنچه به ظهور رنسانس منجر شد، اتفاق نیفتاد.
در دنیای امروز، در هر خانواده حداقل یک نفر آشنا با علم روز وجود دارد، اغلب نسل جوان با مسایل ساده فیزیک آشنا هستند و سطح تحصیلات مردم بالاست و با وجود ابزارهای الکترونیکی، رسانههای جمعی و اینترنت، اطلاعات در چشمبرهمزدنی در دسترس همگان است و در چنین شرایطی، به کار بردن حتی یک مثال نادرست کافی است تا یک گزاره درست با شک و تردید عموم مواجه شود. یادمان باشد که این استدلال و اصل حرف است که باید به آن توجه کرد، نه کسی که این حرف را بر زبان میآورد؛ همانطور که بیش از سیزده قرن پیش امیرالمومنین فرمود: «انظر الی ما قال ولا تنظر الی من قال»