صحنه شگفتانگیزی را که اندیشه و دست هنرمند آلمانی، «برشت» آفریده است همواره در نظر داشته باشید که: چون گالیله در برابر کلیسای متعصب و سخت گیر مجبور شد از نظریه علمی خود توبه کند، پارهای از شاگردان پرحرارت او پرخاشگرانه بر استاد نکته گرفتند که: «وای بر قومی که قهرمان آن تو باشی» و گالیله به کمال خونسردی پاسخ داد که : «وای به قومی که نیاز به قهرمان داشته باشد».
این سفارش جزو آخرین بخشهای نامه بلندی است که سیدمحمدخاتمی در اردیبهشت ماه 1383 برای مردم نوشت و به عنوان سندی با ارزش در تاریخ باقی است اما این بخش از آن نامه، در سالهای پس از ریاست جمهوری خاتمی، میتواند رمزگشای بعضی رفتارهای رئیسجمهور سابق کشورمان باشد، رفتارهایی از جمله رای دادن در انتخابات اسفند 1390 یا سخنانی که به تازگی در دیدار با جمعی از آزادگان از او نقل شده است :« انتخابات و حکومت مال شما! بیایید فضا را باز کنید؛ ما میخواهیم جریان اصلاحات را نقد کنیم». واقعا چرا در فضای موجود که 7 سال از دوران اصلاحات گذشته و بسیاری از متحدان دیروز احمدینژاد(که جزو مخالفان قسم خورده اصلاحات بودند) بیشتر از هر چیز به فکر نقد دولت احمدینژاد هستند، خاتمی از چنین موضوعی سخن میگوید؟
حل این معما، اتفاقا در گرو توجه به وضعیتی است که دولت احمدینژاد طی این 7 سال ایجاد کرده است و در ماههای اخیر بیش از پیش آثار و نتایجش، جامعه و کشور را دچار بحران کرده است : مشکلات اقتصادی چون گرانیهای بیسابقه در بخشهای مختلف و ناتوانی دولت در کنترل بازار، مردم را به شدت در فشار قرار داده است، رفتارهای سیاسی دولتمردان، باعث ایجاد اختلافات عمیق در نهادهای حکومت شده که باز هم نتایج ناگوار آن دامان مردم را گرفته و خواهد گرفت، وعدههای عملی نشده دولتمردان بخشی از اقشار جامعه بالاخص قشرهای محروم را به ناامیدی و بی اعتمادی کشانده، طرحهای ملی نیمهکاره بودجه کشور را خورده و نتیجه چندانی نداده، آمارهای غیر قابل باور درباره تورم یا بیکاری، دردهای جامعه در این خصوص را گسترش داده، فربهشدن عجیب دولت و سوء مدیریت راه اصلاح را بر دولتهای بعدی کمی تا قسمتی مسدود کرده و... ؛ در چنین وضعیتی البته آنچه هر روز بیش از دیروز صورت خواهد گرفت نقد این دولت است و این داستان مطمئنا ادامه دار خواهد بود، اما بی گمان چنین وضعیتی بسیاری از مردم را به این نتیجه خواهد رساند که دولت اصلاحات و دوران اصلاحات چه دوران پرشکوه وارزشمندی بوده است و چون آن دوران با دوران دولت فعلی مقایسه میشود، برجستگیها و ارزشهایش، بیش از آنچه بوده به نظر میرسد و همچنین نقاط منفی آن هم نادیده میماند .
این موضوع را شاید آقایخاتمی بیش از هر کس دیگری درک کرده است، نه به این دلیل که سیاستمدارتر از بسیاری است، به این دلیل که متفکرتر و روشنفکرتر از بسیاری است، و درک این موضوع، این دغدغه را در ذهن او بیشتر کرده که نکند مردم رنج دیده و قدر ندیده کشور، در ذهن خویش دوباره قهرمانی بسازند و خود را نیازمند به او بپندارند: «وای به قومی که نیاز به قهرمان داشته باشد». رفتار خاتمی در روز انتخابات مجلس نهم نیز با این تحلیل قابل توجیه است.
او قهرمانی را انتخاب نکرد و به جای آن، آنچه خود بر درستی اش اعتقاد داشت انجام داد و به این گونه آن تفکر و اعتقاد را در بوته نقد عمومی گذاشت. وی در بیانیهای که در توضیح رای دادنش منتشر کرد، نوشت: «من از موضع اصلاحات و در جهت نگاه داشت روزنههای اصلاح طلبی که آن را مهم ترین و بلکه تنها راه سربلندی کشور و دست یابی به آرمانهای اصیل انقلاب و تامین حقوق مردم و مصالح ملت می دانم و نیز برای دفع مخاطرات و تهدیدهای درونی و بیرونی اقدام کرده ام. هدف ممکن و مطلوب، بازگرداندن امور به موقعیتی است که در آن مصلحت کشور و خواستهای اساسی و تاریخی مردم اصل قرار گیرد». به این ترتیب، خاتمی میخواهد بنا به رسالت روشنفکری خویش، به جامعه امروز ایران بیاموزد که نباید دنبال قهرمان باشند، حتی اگر این قهرمان خودش باشد، بلکه باید « نقد کردن » را به درستی بیاموزند تا ارزش هر فرد، مجموعه و دولتی به درستی مشخص شود ؛ ملتی که توان نقد و تحلیل درست را دارد، نه فریب میخورد و به شعارهای رنگارنگ و فصلی دل میبندد و نه دنبال قهرمان میگردد. چنین ملتی خود قهرمان است.
/2727