در همین اندیشه بودم که مطلبی را به وسیله ایمیل از دوستی دریافت کردم که عین آن را نقل میکنم:
يا أيها الذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن أن بعض الظن إثم (حجرات/12). در فولكلور آلمان، قصهای هست كه این چنین بیان میشود. مردي صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده. شك كرد كه همسايهاش آن را دزديده باشد، براي همين، تمام روز او را زير نظر گرفت. متوجه شد كه همسايهاش در دزدي مهارت دارد، مثل يك دزد راه ميرود، مثل دزدي كه ميخواهد چيزي را پنهان كند، پچ پچ ميكند، آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض كند، نزد قاضي برود و شكايت كند .اما همين كه وارد خانه شد، تبرش را پيدا كرد. زنش آن را جا به جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايهاش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه ميرود، حرف ميزند و رفتار ميكند .پائلو کوئیلو: همیشه این نکته را به یاد داشته باشیم که ما انسانها در هر موقعیتی، معمولاً آن چیزی را میبینیم که دوست داریم ببینیم.
بر اساس منطق الکلام یجر الکلام داستانی به یادم آمد که بیان آن خالی از لطف نیست، اگر چه مطمئناً همه دوستان اهل فکر آن را شنیدهاند. اتفاقاً موضوع آن هم به گرافیک مربوط است. قبل از انقلاب بر روی کتابهای چاپ حسینیه ارشاد، بویژه کتابهای زنده یاد دکتر علی شریعتی طرحی چاپ میشد که بر گرفته از جمله «لا اله الا الله» بود. این طرح زیبا بر روی جلد این کتابها چاپ میشد و همه افراد اهل کتاب از آن استقبال میکردند. مخالفان حسینیه ارشاد و دکتر علی شریعتی که به دنبال بهانه برای هجوم به ایشان بودند، بهانه جدیدی یافتند. آنها ضمن تجزیه و تحلیل این طرح کشف کردند که طرح یادشده حاوی اسامی ابوبکر، عمر و دو عثمان است. لذا دکتر شریعتی را متهم به سنی بودن کرده و او را تکفیر نمودند. این داستان آنقدر مشهور است که نیازی به بیان اسناد و مدارک آن نیست. کسانی که با مواضع دکتر شریعتی آشنا بودند، ارزشی برای این لاطائلات قایل نبودند، زیرا میدانستند که حداقل وی تا چه میزان به عثمان تاخته است. زیرا روی کار آمدن عثمان را سر آغاز پادشاهی امویان میدانست و در کتاب «مردی از ربذه» که حاوی مبارزات ابوذر با عثمان و معاویه است و در دیگر جاها مطالب بسیار گویایی نوشته که در اینجا نیازی به بیان آنها نیست. با این وجود مخالفان از طرح یاد شده یک عمر و یک ابوبکر و دو عثمان کشف کرده بودند!
پیشنهاد بنده این است که دوستان عزیز بدون پیش داوری کارتون یاد شده را یک بار دیگر ببینند و خدا را هم شاهد بگیرند. بعید میبینم علی رغم توضیحات جناب «هادی حیدری» طراح کارتون و «مهدی رحمانیان» سردبیر روزنامه شرق و برائت از چنین برداشتی، کسی بار دیگر بر آنچه این دوستان، شتابزده به آن رسیده و حتی قبل از اثبات شدن آن توسط دادگاه، روزنامه را توقیف کردهاند، برسد. میگویند پدری از پسرش پرسید: تو شیشه را شکستهای؟ وی جواب داد: خیر. پدر به او گفت: من پدرت هستم، راستش را به من بگو. پسر بار دیگر تاکید کرد که من آن را نشکستهام. پدر بار دیگر گفت: اگر راستش را بگویی کاری با تو ندارم. پسر بار دیگر گفت که من این کار را نکردهام. از نظر پدر، کار درست این بود که پسرش اعتراف کند که شیشه را شکسته است! در حالی که واقعیت چیز دیگری بود.