استاد ابولفضل زرویی نصرآباد در این شعر نوی خود بساط بی بساطی پاییز و مشکلات این فصل جیب مردم را با سرمای آغازین و نفت پیوند داده و چشم به راه دریافت سهمیه است!

هوا سرد است!
به روى بینى ‏ام از سقف منزل مى‏ چکد باران،
زمین یخ، دست یخ، پا یخ، کمر یخ، سینه یخ، دل یخ
غلط کردم اگر هنگام گرما «اوخ و اَخ»کردم
خدایا!
پاک، یخ کردم!
*
چراغى دارم اى یاران
که هر سالى در این ایام بارانى
زمن چیزى عجایب‏ناک و هشت الهفت! مى‏خواهد
چراغم، «نفت»می ‏خواهد!
چراغى مانده از اجداد من باقى
- الا یا ایها الساقى! -
دمش سرد است و آهش گرم
اما حیف، خاموش است!
*
الا اى مرد نفتى، مرد روغن مال چرکین جامه، در بگشا!
منم، من! مرد سرما خورده بى ‏حال
منم، من! مرد هالوى کوپن‏ دار مشنگ بیخودى خوشحال!
نباشد بشکه‏ ات خالى، زبانم لال!
*
هوا سرد است و جانسوز است
یکى مى‏ گفت:
«روز اول هر سال
نوروز است
- و گرما مى‏ رسد از راه…»
صد و سى روز و اندى مانده تا نوروز
صد و سى روز طاقت سوز
به فکر نفت باید بود – از امروز!
*
على از من کتاب و کیف مى ‏خواهد
حسن کفش و ثریا دامن و مهرى جهاز و اصغرى قاقا!
زنم از من لباس پشمى و زربفت مى‏ خواهد
در این احوال وانفسا
چراغم نفت مى‏ خواهد!
*
ستایش باد خیاطان ایران را
که ارزانى به ما بیچارگان کردند
تنبان را
مربا، لوله قورى، صنوبر، طبل تو خالى
الک، دفتر، سماور، اشک!
یعنى کشک!
خداوندا!
دلم، غمگین و لرزان است و پر درد است
وزیر نفت و بنزینا!
هوا سرد است!

 

 

 

از کتاب رفوزه ها. انتشارات نیستان(خرید تلفنی20- 88557016)

6060

 

منبع: خبرآنلاین