انحلال خانه سینما، توقیف فیلمهایی همچون «خانه پدری»، دخالت حوزه هنری در مناسبات مجوز نمایش فیلم و محدودسازی در اکران فیلمها، تحریم اسکار، و...
نه! نمیخواهم باز روضه بخوانم و از نابهسامانیها گله کنم. ردیف کردن نمونههایی از برخی بحرانها و سوء تدبیرها در خط نخست این یادداشت، فقط یادآوریای بود برای یک اظهار تعجب ساده نسبت به واکنش منفعلانه (و بهتر بگویم بیواکنشی محض) عموم سینماگران ما در قبال موقعیتهایی که دقیقا به خود آنها مربوط است و از کنارش با سهولت میگذرند.
بد نیست در برابر هر یک از نمونههای برشمرده شده، عطفی بزنیم به تاریخ (که خوشبختانه زمانش خیلی سپری نشده است) و در ذهن خود مرور کنیم که چند درصد اهل سینما، به شکلی پویا حتی در قالب یک اظهارنظر مختصر همتی از خویش بروز دادهاند.
میدانم دوران کنونی مصداق بارز چسبیدن کلاه برای باد نبردنش و پرهیز از بستن دستمال به سر دردناکرده است، اما این دیگر نامش محافظه کاری نیست؛ بیقیدی است. از همین مورد آخر مثال میزنم که فیلمی برای اسکار برگزیده شده و ساعاتی بیش از اعلامش نگذشته بود که سیاست تحریم اسکار اعمال شد.
غیر از مانی حقیقی که به شکلی خودجوش از این سیاست انتقاد کرد و به امیدی هر چند مختصر برای تجدیدنظر متولیان سینمایی در این تصمیم دلائلی برشمرد و جدا از تعدادی انگشتشمار که برخی رسانهها با آنها مصاحبههایی کوتاه انجام داده بودند، بقیه سینماگران صم بکم به این فضا نگریستند و هیچ نگفتند و انگار نه انگار که این دیگر موضوع شخصی میرکریمی نیست، بلکه فرصتی برای سینمای ایران و همه سینماگران ایرانی است که از کف رفت.
حوزه هنری بر اساس معیارهایی نه چندان گویا، خودش را تبدیل به اداره شماره 2 نظارت و ارزشیابی کرده است و به سهولت و دلخواه هر فیلمی را که نپسندد، با توجه به اقتدارش در گستره سالنهای نمایش، برایشان محدودیت اکران رقم میزند، اما بجز خود همان سینماگران درگیر با این محدودیت، بقیه سرخوشانه به نظاره نشستهاند و طرفه اینکه برخیشان با متولیان حوزه پالوده هم میخورند و لابد برای گرفتاری همکارانشان جشن و سرور برپا میکنند. موضوع چیست؟ حکایت دیگی است که برای حضرات نمیجوشد و ماجرای سر سگ؟ این در حالی است که سینمایینویسها؛ اگرچه نه چندان به وفور، ولی در همان حد اندک، بسیار بیشتر از خود سینماگران به این موضوعات واکنش نشان دادهاند، با اینکه عملا آنها تنها دوستداران سینما هستند و نه فعالان آن.
واقعبینی حکایت از آن دارد که حتی اگر قاطبه سینماگران در برابر این جور سیاستها واکنشهای جدی و گسترده هم بروز میدادند، کمتر احتمال میرفت تجدیدنظری در آنها صورت پذیرد، اما همان طور که تاریخ این سوء تدبیرها را ثبت خواهد کرد، وادادگی سینماگران را هم محفوظ نگه میدارد.
هنرمندی که نه جرأت، بلکه همت نشان دادن واکنش به موضوعات مبتلابه خود و همکارانش را ندارد، حاصل کارش عقیم خواهد بود. قاعدتا منظور از این نوشتار هرگز دعوت به موقعیتهای هرج و مرج طلبانه و هنجارشکنانه نیست.
نگارنده عملا و اعتقادا اهل نافرمانیهای مدنی نیست و آن را برای صلاح ملت و مملکت بسیار مضر میانگارد. آنچه مد نظر این نوشتار است، تنها حضور پویا و فعالانه سینماگران در حوزههای مربوط به خودشان است. این دیگر ربطی به نمودهای سطحی سیاست و تقسیمبندیهای جناحی ندارد. با این حضور پویا، دست کم متولیان متوجه خواهند شد که تصمیماتشان تا چه میزان با بافت و بدنه سینمای ایران و یا حداقل با نظر جمعی از شاخصترین سینماگران همخوانی دارد یا ندارد.
بافت سینمای ما به انفعال رسیده چرا که سینماگر ما تنها به سود و زیان شخصی خود میاندیشد و والسلام و با این روند چه میتوان گفت جز... الفاتحه.
5858