ایده جمع کردن چند قهرمان کمیکبوک در یک فیلم سینمایی، ظاهرا چنان برای تهیهکنندگان «انتقامجویان» جذاب بوده که دیگر نیازی به فکر کردن درباره پرورش مایه داستانی استانداردی احساس نمیشده است. فیلم اگرچه روند دراماتیک خود را بر مبنای مراحل تعادل/بحران/تعادل پیش میبرد و در هر یک از این مقاطع، خردهگرههای درونی شکل گرفته است (مثلا درگیری خود قهرمانها با یکدیگر)، ولی عمق ماجرا خالی از هر پتانسیل مربوط به عناصر اساسی داستانی مانند انگیزهسازی، شخصیتپردازی، موقعیتسنجی و...است و این چالشهای موجود نیز به جوک بیشتر شبیه است تا تمهیدات درست داستانپردازی. در عوض، در فیلم تا آنجا که زمان نزدیک به دو ساعت و نیم اثر یاری میکرده است، زد و خوردهای رایانه ای بین قهرمانها و موجودات عجیب و غریب فضایی و سایر دوستان و آشنایان، فضا را اشغال کرده است و به جای یک داستان که بتواند دست کم گلیم خود را در مورد شخصیتهای اصلیاش از آب بیرون بکشد، بالا و پایین پریدن و منفجر شدن چند فقره اسباببازی را به خورد نگاه مخاطب میدهد.
ماجرا از آنجا شروع میشود که لوکی، برادر کینهتوز ثور، تصمیم به فرمانروایی بر زمین و بردهگرفتن انسانها میگیرد و چند دانشمند، برای مقابله با او ابرقهرمانهای معروفی همچون مرد آهنی و کاپیتان آمریکا و هالک و خود ثور را گرد هم می آورند. مشکل اصلی هم از همینجا نشأت میگیرد: ماجرا فاقد فرایند انگیزشی جهت جمعآوری این اسطورهها است و حتی شخصیتی مثل بیوه سیاه هم که مثلا مأمور متقاعد کردن هالک است، نه تنها شیوه مواجهه و استدلالش مضحک است، که حتی موجودیت و هویت خودش هم در خلأ به سر میبرد و در طول داستان به اوضاع بدتری هم (مانند تحول باسمهای و ندامت سطحیاش از گذشتهاش) کشیده میشود. مولفان اثر، برای آنکه لابد کمی عمق به ماجرا بدهند، در ادامه اختلافاتی را بین قهرمانها ترسیم میکنند که البته بیش از آنکه دعواهای ناشی از آن را بتوان پذیرفت، سادهانگار بودن ماهیتشان (مثل اختلاف مرد آهنی و کاپیتان آمریکا بر سر پوشششان) توی ذوق میزند. این موقعیت نیز با یک سخنرانی غراء و البته آکنده از شعار رییس تشکیلات، نیکی فری، به پایان میرسد و حالا قهرمانان با روحیهای که از شعارهای رییس گرفتهاند به جنگ مهیجی با اسباببازیهای سرازیر از آسمان (مثلا موجودات فضاییاند!) میروند و در حالیکه برای هم مزه میریزند، دمار از روزگار همهشان درمیآورند و خون از دماغ خودشان هم در نمیآید.
این روند بچگانه، البته اعتبارزدایی اساسیای هم از برخی اسطورههای کمیکبوک کرده است و بلاتکلیفیای که مثلا در شخصیت هالک و تکبعدی بودن مرد آهنین جلوه دارد، حتی خاطره خوش علاقهمندان به کمیکبوک را هم از این کاراکترها مخدوش میسازد (مقایسه کنید با نگاه دقیق و پرجزئیات نولان در سری فیلم های بتمنش که حتی راه را برای تأملات اخلاقی و سیاسی هم میگشاید) و جای شکر باقی میگذارد که لاکپشتهای نینجا و سوپرمن و مرد عنکبوتی و بتمن و رابین بین اینها نیستند. حالا اینکه چطور توده سادهلوح آمریکایی از این فیلم احمقانه استقبالی چنین کردهاند، شاید جوابش به همان فضایی برگردد که در استقبال از پروژه اخراجیهای خودمان به چشم میخورد. منتها اگر در آنجا شخصیتهای اصلی دائما در حال لودگی بودند، این اخراجیهای کمیکبوکی، کاری جز شاخ و شانهکشیدن برای اطرافیانشان ندارند؛ نمودی بارز از هژمونی جاری در سیاست کشور متبوع.
5757