تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۱ - ۱۷:۱۵

مهرزاد دانش

ایده جمع کردن چند قهرمان کمیک­بوک در یک فیلم سینمایی، ظاهرا چنان برای تهیه­کنندگان «انتقام­جویان» جذاب بوده که دیگر نیازی به فکر کردن درباره پرورش مایه داستانی استانداردی احساس نمی­شده است. فیلم اگرچه روند دراماتیک خود را بر مبنای مراحل تعادل/بحران/تعادل پیش می­برد و در هر یک از این مقاطع، خرده­گره­های درونی شکل گرفته است (مثلا درگیری خود قهرمان­ها با یکدیگر)، ولی عمق ماجرا خالی از هر پتانسیل مربوط به عناصر اساسی داستانی مانند انگیزه­سازی، شخصیت­پردازی، موقعیت­سنجی و...است و این چالش­های موجود نیز به جوک بیش­تر شبیه است تا تمهیدات درست داستان­پردازی. در عوض، در فیلم تا آن­جا که زمان نزدیک به دو ساعت و نیم اثر یاری می­کرده است، زد و خوردهای رایانه ای بین قهرمان­ها و موجودات عجیب و غریب فضایی و سایر دوستان و آشنایان، فضا را اشغال کرده است و به جای یک داستان که بتواند دست کم گلیم خود را در مورد شخصیت­های اصلی­اش از آب بیرون بکشد، بالا و پایین پریدن و منفجر شدن چند فقره اسباب­بازی را به خورد نگاه مخاطب می­دهد.
ماجرا از آن­جا شروع می­شود که لوکی، برادر کینه­توز ثور، تصمیم به فرمانروایی بر زمین و برده­گرفتن انسان­ها می­گیرد و چند دانشمند، برای مقابله با او ابرقهرمان­های معروفی همچون مرد آهنی و کاپیتان آمریکا و هالک و خود ثور را گرد هم می آورند. مشکل اصلی هم از همین­جا نشأت می­گیرد: ماجرا فاقد فرایند انگیزشی جهت جمع­آوری این اسطوره­ها است و حتی شخصیتی مثل بیوه سیاه هم که مثلا مأمور متقاعد کردن هالک است، نه تنها شیوه مواجهه و استدلالش مضحک است، که حتی موجودیت و هویت خودش هم در خلأ به سر می­برد و در طول داستان به اوضاع بدتری هم (مانند تحول باسمه­ای و ندامت سطحی­اش از گذشته­اش) کشیده می­شود. مولفان اثر، برای آن­که لابد کمی عمق به ماجرا بدهند، در ادامه اختلافاتی را بین قهرمان­ها ترسیم می­کنند که البته بیش از آن­که دعواهای ناشی از آن را بتوان پذیرفت، ساده­انگار بودن ماهیت­شان (مثل اختلاف مرد آهنی و کاپیتان آمریکا بر سر پوشش­شان) توی ذوق می­زند. این موقعیت نیز با یک سخنرانی غراء و البته آکنده از شعار رییس تشکیلات، نیکی فری، به پایان می­رسد و حالا قهرمانان با روحیه­ای که از شعارهای رییس گرفته­اند به جنگ مهیجی با اسباب­بازی­های سرازیر از آسمان (مثلا موجودات فضایی­اند!) می­روند و در حالیکه برای هم مزه می­ریزند، دمار از روزگار همه­شان درمی­آورند و خون از دماغ خودشان هم در نمی­آید.
این روند بچگانه، البته اعتبارزدایی اساسی­ای هم از برخی اسطوره­های کمیک­بوک کرده است و بلاتکلیفی­ای که مثلا در شخصیت هالک و تک­بعدی بودن مرد آهنین جلوه دارد، حتی خاطره خوش علاقه­مندان به کمیک­بوک را هم از این کاراکترها مخدوش می­سازد (مقایسه کنید با نگاه دقیق و پرجزئیات نولان در سری فیلم های بتمنش که حتی راه را برای تأملات اخلاقی و سیاسی هم می­گشاید) و جای شکر باقی می­گذارد که لاک­پشت­های نینجا و سوپرمن و مرد عنکبوتی و بتمن و رابین بین این­ها نیستند. حالا این­که چطور توده ساده­لوح آمریکایی از این فیلم احمقانه استقبالی چنین کرده­اند، شاید جوابش به همان فضایی برگردد که در استقبال از پروژه اخراجی­های خودمان به چشم می­خورد. منتها اگر در آن­جا شخصیتهای اصلی دائما در حال لودگی بودند، این اخراجی­های کمیک­بوکی، کاری جز شاخ و شانه­کشیدن برای اطرافیان­شان ندارند؛ نمودی بارز از هژمونی جاری در سیاست کشور متبوع.

5757

منبع: خبرآنلاین