گاهی اهل قلم ترک چنان براهینی برای ترک بودن مولانا می‌آورند که چاره‌ای جز خنده باقی نمی‌ماند، یکی‌اش این آقای "اوگوز دوزگون" که در سایت آنتولوژی می‌نویسد:" اگر مولانا ایرانی است پس لابد قونیه هم یکی از شهرهای ایران است!"

1- ترکیه در حال آماده شدن برای برگزاری هفتصدوسی‌ ونهمین سال درگذشت مولاناست و این در حالی است که پنج سال پیش هشتصدمین سال تولد او در این کشور برگزار شد. جالب‌تر اینکه اگر تاریخ اول را درست بدانیم، پدر شعر ترک یعنی یونس امره چهل سال و اگر تاریخ دوم را مبنا قرار دهیم صد سال پس از مولانا به دنیا آمده است و این مثل آن است که بگوییم اگرچه رودکی پیش از سعدی می‌زیسته اما پدر شعر فارسی نه او بلکه سعدی است. آقایان اگر راست می‌گویند و مولانا را نه ایرانی بلکه ترک می‌دانند چرا این چهره جهانی را پدر شعر و ادبیات خود معرفی نمی‌کنند؟ مولانا کجا و یونس امره کجا! یونس امره‌ای که خود دلداده ادبیات ایران است، آنچنان که جابجا در هر بیت از غزل‌هایش، ترکیبی فارسی دارد. راستی چرا تا دویست سال پس از امره شاعر دیگری در ادبیات ترکیه چهره نشد و پیر سلطان آبدال هم که از راه رسید، یعنی پس از دو قرن، او را به جرم ایرانی‌گری به دار آویختند؟ آیا می‌شود در برهوتی زمهریر به یکباره چنان درختی بروید که مولانا شود؟ سعدی و حافظ و رودکی و عطاری باید باشد که مولانا مولانا شود.
2- شاعران و نویسندگان اهل زبانی هستند که با آن می‌نویسند و می‌سرایند. مولانا اگر نه در بلخ که در قونیه، حتی برلین و پاریس هم دنیا آمده باشد، ایرانی است. چرا که زبان وطن هنرمند است نه خاک. "سال بلو" برنده نوبل و نویسنده "مرد معلق" و "دم را دریاب" که تا سی و پنج سالگی آمریکا را به چشم ندیده، جایزه ملی این کشور را به خاطر گسترش زبان انگلیسی آمریکایی به دست می‌آورد؛ او دیگر آمریکایی است نه یک ییدیش زبان اهل اروپای شرقی درحالیکه "آیزاک باشویس سینگر" که دقیقا شرایط او را دارد، یعنی نوبل برده، در سی و پنج سالگی وارد آمریکا شده و ییدیش زبان و اهل اروپای شرقی است، هیچگاه آمریکایی نشد. او اصرار داشت یادداشت‌های مطبوعاتی خود را نیز به زبان ییدیش بنویسد و روزنامه‌های آمریکایی آن را به انگلیسی ترجمه کنند.
3- من مثنوی ترکی را نخوانده‌ام اما می‌دانم در غیر منصفانه‌ترین شکل به دلیل ویژگی‌های زبانی آن، چاره‌ای از اشاره مدام به زبان فارسی نداریم- پیشتر هم نوشته‌ام- آیا ترک‌ها تا این اندازه منصف بوده‌اند! تردید دارم: کار خوبان را قیاس از خود مگیر/ گرچه باشد در نوشتن شیر شیر/ آن یکی شیر است کادم می‌خورد/ آن یکی شیر است کادم می‌خورد/ آن یکی شیر است اندر بادیه / آن یکی شیر است اندر بادیه
ترک‌ها به شیری که آدم را می‌خورد aslan می‌گویند که این کلمه معنای قهرمان هم می‌دهد اما شیری که آدم آن را می‌خورد süt است. همچنین به جایگاه شیر اولی که اندر بادیه به معنای بیابان است yayla گفته می‌شود اما جای شیر دومی یعنی بادیه که آدم آن را می‌خورد در bardak به معنای لیوان است. حالا شعر را نصفه نیمه ترجمه می‌کنیم: کار خوبان را قیاس از خود مگیر / گرچه باشد در نوشتن آسلان سوت/ آن یکی آسلانی است که آدم می‌خورد / آن یکی سوتی است که آدم می‌خورد/ آن یکی آسلانی است اندر یایلا / آن یکی سوتی است اندر بارداک!
همان طور که توجه فرمودید اساس این شعر بر پایه یکی از خصلت‌های زبانی فارسی استوار است و مترجم بدون اشاره به آن نمی‌تواند معنا را انتقال دهد. مثنوی لبریز از این ویژگی‌های زبانی است و نمی‌دانم در ترجمه چه بر سر آن خواهد آمد: آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد نیست باد
4- گاهی اهل قلم ترک چنان براهینی برای ترک بودن مولانا می‌آورند که چاره‌ای جز خنده باقی نمی‌ماند، یکی‌اش این آقای "اوگوز دوزگون" که در سایت آنتولوژی می‌نویسد:" اگر مولانا ایرانی است پس لابد قونیه هم یکی از شهرهای ایران است!" آقای عزیز احترام به زبان و ادبیات فارسی را لااقل از سلاطین عثمانی خودتان یاد بگیر! لااقل سری به شعر مشروطه خودتان بزن برادر، رباعی‌های "محمد آگاه" را خوانده‌ای؟عشق به زبان و ادبیات فارسی را در آن دیده‌ای؟ "نی زن توفیق" چطور؟ او که فارسی را بی آموزگاری آموخت؛ سراینده "عذاب مقدس" و " ساز نهاوند"... احترام به ایران و ادبیات ایران بزرگی می‌آورد برادر خوارت نمی‌کند. این فرهنگ و ادبیات و هنر آنقدر بزرگ است که برای جنگیدن با آن هم ناچاری از پناه بردن به آن. مگر نه اینکه سلطان سلیم پیش از جنگ با ما بر سر قبر مولانا رفت و برای پیروزی‌اش دعا کرد؟
منبع: خبرآنلاین