سومین فیلم سیدروح الله حجازی در راستای دغدغههای فیلم قبلی او؛ «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» به مسائل جاری در روابطِ امروز زنان و مردان جامعه ما میپردازد نه لزوماً زنان و مردانِ امروزی.
حجازی در این فیلم همکاری با فیلمنامهنویس کار قبلیاش؛ علی طالبآبادی را ادامه داده و این تداوم به شکلی مطلوب باعث بسط نگاه موشکافانه آنها به روابط و مناسباتی شده که به شدت ملموس و باورپذیر است.
«زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به رابطه دو زوج میپردازد که با انتخاب آنها از نسل دیروز و امروز و حضور نماینده نسل فردا در کنارشان که به شکل مستقیم از این روابط تأثیر میگیرد، زاویه دید فیلم بسط پیدا میکند.
به همین دلیل میتوان مدعی شد فیلم بیش از آنکه مدعی کالبدشکافی روابط زوجهای امروزی باشد به آسیبشناسی روابط امروزی میپردازد که حتی مناسبات زوجی از دیروز را تحت تأثیر قرار میدهد و هیچکس از تأثیر و چه بسا آسیب آن مصون نیست.
آمدن ساناز (ترانه علیدوستی) و رامتین (پیمان قاسمخانی) برای بازسازی خانه پدریِ قدیمی خالهی ساناز (محدثه- هنگامه قاضیانی) و شوهرش (منصور- حمید فرخنژاد) که دختری نوجوان به نام نگین (ترلان پروانه) دارند بهانهای است تا شاهد برشی از زندگی این دو خانواده در طول دو روز باشیم.
در این دو روز شاهد اتفاقات ریز و جزئی متعددی هستیم که با تکرار تبدیل به کدهای کارکردی برای ترسیم روابط گذشته تا حال و حتی روابط پنهان گذشته و حال این دو خانواده میشوند. گذشتهای به وسعت و ثبات ظاهری زندگی مشترک چندین و چند ساله منصور و محدثه و گذشتهای به کوتاهی و بیثباتی رابطه مشترک ساناز و رامتین.
در واقع آنچه باعث میشود فیلم بتواند در بسط قصه یک خطی خود موفق عمل کند و مخاطب را به دیدی فراتر از آنچه صرفاً میبیند، برساند همین نگاه قرینهپردازانه به گذشته و حال یا به گفته بهتر بین زوج های دیروز و امروز و قرار دادن آنها مقابل یکدیگر است.
تقابلی که با یک طراحی ظریف، زوجوار پیش میرود و به شکلی نمونهوار درد دلهای ساناز با منصور را در مقابل حرفهای خودمانی محدثه و رامتین قرار میدهد و در زیرلایه به یکی از سنتزهای مهم فیلم میرسد. شاهد بدون کنش این میدان، نماینده نسل فردا یعنی نگین است که جای خود را نه در کنار پدر و مادر پیدا میکند نه در همراهی با ساناز و نه همصحبتی با رامتین که گویای سردرگمی اوست.
قرینهپردازی این رویاروییها در کنار هم است که به نوعی روابط و مناسبات امروزی را به چالش میکشد. چراکه از یک طرف به شکلی زیرپوستی و واقعگرا ترس نسل گذشته را از، از بین رفتن چارچوبها، بنیانها، حریمها و ... برجسته میکند و در مقابل سردرگمی و پریشانی نسل امروز را از این بیثباتی بدون وجود یک تکیهگاه مطمئن، به تصویر میکشد.
ترسیم هوشمندانه این دو وجه در کنار یکدیگر است که باعث میشود فیلم تنها در حد یک تابلوی تمامنما و تصویری باورپذیر متوقف نماند بلکه در درون خود بار یک هشدار جدی را بر دوش بکشد. هشدار به عواقب جایگزین شدن اصول ریشهای، چارچوبهای کارآمد و حریمهای امن با بیثباتی برآمده از آزادی بیقید و شرط.
هشداری که از پیوند نماهای تکی از سرگردانی و استیصال هر یک از کاراکترها در پایان فیلم، به شکلی عمیق و جدی به عمق روح مخاطب چنگ میزند و او را وادار میکند به بازنگری در گذشته تا حال زندگی این دو خانواده و پر کردن نقاط خالی با کدهایی که در طول این دو روز گرفته و .... در عمق این بازنگری نقبی هم بزند به گذشته خود و اطرافیانش که خواهناخواه وامدار و چه بسا زخمخوردهی این جنس روابط امروزی است.
با چنین دیدگاه همهشمولی است که فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» میتواند تبدیل شود به یک آسیبشناسی جدی و دراماتیک که چکیده تجربههای زندگی امروز را بر بستر قصهای موجز با کاراکترهایی پرداخت شده جاری میکند.
کاراکترهایی که تا جای ممکن وجه نمایشیِ نقش و حضورشان تقلیل پیدا کرده تا پیش از هر چیز شاهد تصویری نزدیک به واقعیت از یک اتفاق درونی باشیم که همه با آن آشنا هستیم و به جای زبان مشترک با چشم و نگاه مشترک نظارهگر آن هستیم.
فیلمی که هر چند میتواند در وهله اول تصویری آشنا از کاراکتر نمایشی هر یک از بازیگران باشد اما جزئیات پرداختشده آنها، گرههای درونی شخصیتها و بخش پنهان گذشته و حال، آنچنان تصویر متفاوت، ملموس و بهیادماندنی از آنها ثبت میکند که نقشآفرینیهای قبلی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد.
مسلماً حضور چنین فیلمی در بخش مسابقه جشنواره سی و یکم فجر میتوانست به رقابتهای این بخش رونق خاصی داده و به نوعی بهترینهای بقیه فیلمها را نیز پای میز داوری بکشاند تا در رقابتی تنگاتنگ به برگزیدگانی بهتر و برحقتر برسیم.
اما حالا که این اتفاق نیفتاده، نمایش این فیلم در بخش خارج از مسابقه میتواند حداقل انتظار مخاطبان پیگیر سینما اعم از منتقدان و کارشناسان و مخاطبان عام جشنوارهرو باشند. مخاطبانی که انتظار دارند تولیدات برجسته یک سال سینمای کشورشان را -که بخصوص مراحل قانونی ساخت را طی کردهاند،- در قدیمی و معتبرترین جشنواره داخلی ببینند و حداقل این داوری را در ذهن خود بین فیلمها انجام دهند. این حداقل انتظار مخاطبان پیگیر سینما از تصمیمگیران جشنواره سی و یکم فیلم فجر است.
5858