تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۷:۰۰

یزدان سلحشور

«حوض نقاشی» مازیار میری پر ازدحام شد؛ منتقدان و اهل رسانه و البته آن‌هایی که بین ما بُر خورده بودند و بُر می‌خورند هر سال توسط مسئولان جشنواره [آخرش هم نفهمیدیم نسبتشان با سینما چیست] استقبال کردند از این فیلم در برج میلاد. توی سالن روی زمین هم نشسته بودند [البته اهل سینما و رسانه، نه آنهای دیگر که جاشان رزرو بود] که جای شما خالی!

«حوض نقاشی» از یک عارضه عمومی سینمای ایران در رنج است. کدام عارضه؟ عارضم به خدمتتان که عارضهٔ تنبلی ورود به اصل قضیه یعنی نبض قصه و جایی که روایت دچار اولین تلاطم می‌شود. این مشکل عمومی سینمای ماست و مختص فیلم میری هم نیست اما از اینکه بگذریم [می‌شود اسم‌اش را گذاشت «اُفتِ ریتم»] فیلم جانداری‌ست که وقت خودش و مخاطب را صرفاً صرف قصه‌ای تک‌ساحتی نمی‌کند و گزارش تاریخ است مثل هر اثر هنری قابل ملاحظهٔ دیگری.

فیلم میری گرچه درباره زندگی و مشکلات یک زوج اوتیستی‌ست که فرزند سالمی دارند اما خیلی سریع به ما می‌گوید که مشکلات این زوج از مشکلات عمومی آدم‌های عادی یک کشور در تحریم جدا نیست. فیلم به همراه روایت ملودرام اشک‌انگیزش [یادمان باشد که هر ملودرام اشک‌انگیزی فیلم بدی نیست؛ وگرنه باید نصف آثار برجسته تاریخ سینما را می‌ریختیم در سطل آشغال تاریخ] تصویری گزیده و روشن از ایرانِ این سال‌ها نشان می‌دهد. این زوج در کارخانه داروسازی‌ای کار می‌کنند که حقوق سه ماه را نداده و بعد نصف کارکنان‌اش را به دلیل نبود و کمبود مواد اولیهٔ حاصل از تحریم اخراج می‌کند؛ و البته، همسر زنی که از اولیای مدرسه فرزند این زوج است، یک سال است که بی‌کار است در عین داشتن تخصص؛ و اشارات مکرر به زنگ خوردن موبایل دخترشان همراه با اشاره‌ای گذرا به اینکه لواشک را زنان حامله دوست دارند ارجاعی به داستانی ناگفته است.

این‌ها البته قصه فیلم است اما زبان تصویری انتخاب شده توسط میری، گرچه تا حدی از لحاظ ریتم کند است اما زهر چنین روایتی را تا حد ممکن می‌گیرد. میری به درستی می‌داند که سینما غیر از هنر بودن نوعی سرگرمی‌ست و ماجرای زندگی یک زوج اوتیستی به قدر کافی از لحاظ گفته‌ها و ناگفته‌هایش رنج‌آور هست که با انباشتگی تصاویر تلخ، رنج‌آورترش نکند. تصاویر این فیلم جدا از قصه‌اش تصاویری شادند و فیلم هم اثری امیدبرانگیز است در این روزهای تلخ.

بازی‌های فیلم خوبند مخصوصاً بازی کودک این زوج؛ گرچه بازی کردن در نقش یک اوتیستی احتمالاً یکی از دشوار‌ترین کارهای دنیاست اما نگار جواهریان و شهاب حسینی تا حدی از عهده برآمده‌اند با این همه حسینی در این فیلم با شان پن در فیلمی با قصه‌ای مشابه مقایسه می‌شود یا با داستین هافمن در «مرد بارانی» یا حتی با شاهرخ خان در نسخه هندی‌‌ همان فیلم شان پن. در ایران تا آنجا که یادم هست دو بازیگر توانستند به خوبی از عهده برآیند: بهروز وثوقی در «سوته‌دلان» و رضا کیانیان در یکی از قسمت‌های سریال «سرنخ» کیومرث‌پور احمد.

شهاب حسینی بازیگر خوبی‌ست. شاید این نقش یک سیمرغ نصیبش کند، چون داور‌ها در همه جای دنیا به نقش‌های در ارتباط با معلولیت‌های جسمی و روحی نگاه ویژه دارند.
 

5858

منبع: خبرآنلاین