داستانگویی محصول تصوری روشن از روند داستان است؛ این تصور روشن شامل پاسخهایی شفاف به سئوالاتی دقیق است.
فیلمنامهنویسِ داستانگو باید بداند که انتهای داستانش چیست، نیاز شخصیت محوری کدام است، موانع پیش پای او چه چیزهایی هستند و شخصیت در برابر این موانع چه میکند. حتی در یک درام مدرن با ساختاری باز هم بخشهای اساسی این الگو پا برجاست و نویسنده نیاز و سرنوشت شخصیت را باید دقیق بداند، هر چند که این سرنوشت در ظاهر مبهم باشد اما نویسنده این ابهام را باید به طور شفاف بداند، تا ابهام به عنوان عنصری جذاب و تأمل برانگیز در فیلم ساخته شده و به مخاطب منتقل شود. این مهم از طریق آگاهی کامل به داستانی که تعریف میشود ایجاد میگردد. یعنی نویسنده و کارگردان به آنچه انجام میدهند آگاه و واقفاند نه اینکه از روی نگاهی بدوی و سادهگیر داستانی را شکل دهند و با حرفهایی چون شهود و ناخودآگاه، ناآگاهی خود را توجیه کنند.
وقتی نویسنده و کارگردان نسبت به داستان تسلط داشته باشند و به سئوالاتی که در بند اول به آنها اشاره کردم به روشنی پاسخ دهند، آنگاه آن تصور روشن از داستان همچون چراغ راه و کلیدی است که آنها را هدایت میکند، مضمون و موضوع را شفاف و دقیق میکند و سرانجام داستان در ذهن مؤلفین اثر (نویسنده و کارگردان) ساده و بدیهی میشود. یکی از نشانههای اصلی این ساده شدن داستان، توان مؤلفین در تعریف خلاصه آن در کوتاهترین و گویاترین شکل ممکن است، که هم شخصیت و هم فضای کلی و اولیه فیلم را آشکار میکند. در واقع توان تعریف خلاصه داستان حاصل توان داستانگویی یا بهتر است بگویم حاصل خودآگاهی در داستانگویی است.
در بیشتر خلاصه فیلمهایی که در بروشور جشنواره سی یکم فیلم فجر و مجلات سینمایی مرتبط با آن چاپ شده است خلاصههای بانمکی وجود دارد. خلاصه داستانها اغلب بجای خلاصه داستان، موضوع فیلم را بیان میکنند یا حتی از گفتن موضوع هم عاجزند. عدم توانایی فیلمسازان ما در تعریف داستان فیلم خود به روشنی از عدم آگاهی و تسلط آنها به داستانشان در زمان نگارش و تولید فیلم خبر میدهد.
برخی از فیلمسازان مدعی هستندکه نمیخواهند داستان خود را لو دهند. به نظر میرسد که فیلمنامهنویس و فیلمساز ما از سینمای جهان بیخبر است و نمیداند که چه راحت و زود داستان فیلمهای روز دنیا در اختیار مخاطب قرار میگیرد و به او امکان و اختیار انتخاب آگاهانه داده میشود. این امتناع از تعریف داستان فیلم با این توجیه که نمیخواهیم داستان لو برود، بیشتر نشان عدم اعتماد به نفس فیلمساز نسبت به چگونگی روایت داستان است. خلاصه داستان چیستی اثر را به طور کلی آشکار میکند و آنچه به فیلمها تشخص میبخشد و با توجه به حافظه و دانایی مخاطب دیدنی است چگونگی بسط و پرداخت داستان است.
حال خوب است که به چند خلاصه داستان که در بروشور جشنواره یا مجلات سینمایی با موضوع فیلمهای جشنواره آمده است توجه کنید؛ در خلاصه داستان فیلم دوم فیلمسازی که با اثر پیشیناش همه ما را شگفت زده کرده بود آمده است: «این فیلم به روابط جوانان بایکدیگر و والدینشان میپردازد.» آیا این خلاصهای از یک داستان است؟ این صرفاً تلاشی مبهم و الکن برای گفتن موضوع فیلم است، که در آن هم موفق نیست. چرا که موضوع فیلم بازگوکننده گزارهای است که نظرگاه اثر را هم شرح میدهد. این جمله آنقدر کلی است که میتواند در باره نود درصد از فیلمهای جشنواره باشد.
فیلم دیگری که یک اثر پلیسی- جنایی است خلاصهای اینچنینی دارد: «دختر یک سرهنگ پس از سالها زندگی در امریکا به ایران باز میگردد. تفاوت فرهنگی و اجتماعی او با اطرافیان و خانوادهاش پایه اصلی فیلم را تشکیل میدهد.» این بیشتر شبیه خلاصه یک فیلم مستند اجتماعی است درباره جوانانی که در کودکی مهاجرت کردهاند و با بازگشت به سرزمین مادری خود دچار مشکل ارتباط شدهاند. با قاطعیت میتوان گفت این چند خط خلاصه یک اثر جنایی نیست.
مثال دیگر خلاصه فیلم کارگردان جوان اما به نسبت با تجربهای است که یکی از با مزهترین خلاصههای جشنواره را دارد: «مریم و رضا با آدمهای دیگر یک تفاوت بزرگ دارند». درست است که فیلم این فیلمساز یک ملودرام اشکانگیز بود اما قطعاً خلاصه داستاناش نوعی طنز یا بهتر است بگویم جُک است، از آن دست جکهایی که شنوندهاش بیشتر به اینکه سرکار میرود میخندد، تا به ماجرای جک.
اینگونه داستان تعریف کردن علاوه بر سردرگمی مخاطب در شناخت و انتخاب اثر، نشان میدهد که خیلی از فیلمسازان ما داستانگویی بلد نیستند و روی روایتی که میکنند تسلط کافی ندارند. از این خلاصه داستانهای مضحک باید انتظار درامهای پر نقص و داستانهای سستی را داشت. آیا غالب فیلمهای جشنواره امسال چیزی جز این هستند؟
5858