به گزارش خبرآنلاين، در چهل و دومين شماره کتاب هفته «نگاه پنجشنبه» اسامي چهره هاي متنوعي از حوزه فرهنگ و هنر ديده مي شود؛ زنده ياد غلامحسين بنان با گفتگويي منتشر نشده به ديدار مخاطبان اين نشريه آمده، گفتگوهايي با فرزانه طاهري، همسر هوشنگ گلشيري درباره بنيادهاي ادبي، گفتگو با علي معلم درباره شعر و شاعري، گفتگو با علي محمد افغاني درباره نويسندگي و... رضا اميرخاني با يادداشتي در خصوص آداب نويسنده شدن و مجيد قيصري با يک داستان کوتاه و...در کنار يادداشت هايي از «محمود عبدالحسيني، هدايت الله بهبودي، بيژن اشتري، سعيد معيدفر، محمدحسين سروش و...» از جمله مطالب اين شماره هستند. شماره جديد را مي توانيد از دکه روزنامه فروشي و يا کتاب فروشي هاي معتبر تهيه کنيد.
در اين شماره گفتگويي مفصل و انتقادي با فرزانه طاهري، همسر و مدير بنياد هوشنگ گلشيري منتشر شده که بخش هايي از آن را در ادامه مي خوانيد:
به نظر شما آیا شاعر یا نویسنده باید ویژگی خاصی داشته باشند تا بتوان بنیادی به نامشان تشکیل داد؟
طبعا برای هر شاعر و نویسندهای بنیاد تشکیل نمیدهند. گاه آن فرد در زمان حیاتش بسیار حضور موثری داشته، مثلا در ترویج شعر و داستان یا آموزش نویسندگان و شاعران یا فعالیت در حوزه آزادی قلم و بیان یا هر حوزه اجتماعی یا سیاسی دیگری یا ویژگیهایی که امکان تداوم داشته است. خلاصه اینکه برای نویسنده یا شاعر نه چندان شناخته یا نه چندان مهم یا موثر قاعدتا بنیاد علم نمیکنند. گاه هم میبینیم که نویسنده یا شاعر در زمان حیات خود بنیادی یا جایزهای به راه می¬اندازد یا ورثه بخشی از حقالتالیف آثارش را صرف اهدافی چون دادن بورس یا جایزه به واجدین شرایط میکنند. این فعالیتها در جهان چنان متنوع است که تصورش را هم در اینجا نمیتوان کرد. در بسیاری از موارد نهادهایی قدرتمند مثل دانشگاهها یا انجمنهای صنفی اهل قلم پشتوانه این فعالیتها میشوند. گاه خود نویسنده وجه جایزهای که برده است، مثل هاینریش بل و جایزه نوبلش، صرف اهداف مورد نظر خود نویسنده میشود.
به اعتقاد شما لزوما یک بنیاد ادبی باید خط مشی فکری و سیاسی نویسنده و شاعر را دنبال کند یا این که صرفا همان مسئولیت ادبی را در پیش گیرد؟
نه. گفتم پیشتر که این بستگی دارد به اینکه موسسان چه اهدافی را دنبال کنند. گاه نام نویسندهای را بر بنیادی میگذارند یا بر جایزهای بی آنکه خود آن نویسنده در این میان دخالتی داشته باشد و معمولا هم سالها پیش از تاسیس آن نهاد از دنیا رفته و ورثهاش هم کاری با بنیانگذاری این نهاد ندارند. گاه نوع آثار شاخص آن نویسنده ملاک برگزاری جایزه یا دادن بورس به نویسندگان همان نوع آثار قرار میگیرد. مثلا جایزهای هست که نام ادگار آلن پو را دارد و به بهترین آثار در همان نوع داستاننویسی او داده میشود. گاه نام یک نویسنده بر چند جایزه گذاشته شده. مثلا چند جایزه به نام همینگوی هست که هر کدام یکی از وجوه زندگی و آثار او را در نظر دارند. مثلا به بهترین داستانها درباره شکار یا ورزش یا جنگ اهدا میشوند. بنیاد هاینریش بل چون با سبزهای آلمان پیوند دارد به مسائل زیست محیطی هم اهمیت میدهد در کنار آزادی بیان و نویسندگان تحت فشار و سانسور یعنی مسائلی که در زندگی هاینریش بل هم جزو دغدغههای اصلی او بود. خلاصه اینکه این ماجرا آن قدر متنوع است که نمیشود تکلیف برای یک بنیاد تعیین کرد جز اینکه نباید به کل بیربط باشد با زندگی و آثار آن کس که نامش را بر خود گذاشتهاند یا عملکرد آن نهاد به گونهای باشد که بخشی از زندگی او را نفی کند.
در راه فعالیت این بنیادها، دولت باید دخالتی داشته باشد یا خیر؟ اگر قرار باشد حمایتی در این مسیر صورت گیرد، چطور باید باشد؟
در جهان همه جور بنیادی هست، هم آنها که از حزبی سیاسی هم کمک میگیرند که البته معنایش دخالت نیست، هم آنها که بر پای خود ایستادهاند و مثلا از ماترک نویسنده یا فروش آثارش بنا به وصیت خود او یا تصمیم ورثه استفاده میکنند. البته در ممالک دمکراتیک تر اگر هم دولت امکانات در اختیار نهادهای مستقل قرار دهد تا جایی که من دیدهام در امورشان دخالت نمیکند. یعنی وظیفه دولتهای این ممالک است که چون از مالیات مالیات دهندگان می چرخند و خود را خدمتگزار مردم میدانند، باید در این امور هم یاریگر تلاشگران عرصه فرهنگ باشند و به پاگیری و تداوم نهادهایی این چنینی که خشتهای بنای دمکراسی و جامعه مدنیاند کمک کنند بیآنکه برای خود حق دخالت در نحوه اداره یا فعالیت کردنشان قائل شوند.
اما وضع در خیلی کشورهای دیگر فرق میکند. بخصوص آنها که دولتشان خود را صاحب منابع زیرزمینی خدادادی و البته ملی میدانند. خلاصهاش اینکه چون خود را صاحب همه چیز میداند هر کمکی را لطفی و هبهای تلقی میکند که در قبالش چیزی میخواهد. این دولتها معمولا هم نهادهای مستقل از خود را که نمیخواهند از جای دیگری هدایت شوند برنمیتابند و به انواع روشها مخل فعالیتشان میشوند، هر فعالیتی را هم که زیر هدایت مستقیمشان نباشد تهدیدی برای خود میبینند، پس به هر نحو که بتوانند جلو پایشان سنگ میاندازند.
ضرورت داشتن یک جایزه ادبی برای بنیاد ادبی چیست؟ و این جایزه با چه شرایطی باید برگزار شود؟
جایزه برای یک بنیاد ادبی ضروری نیست. بنیادها میتوانند به ترویج فرهنگ در جامعه کمک کنند، اگر نام نویسندهای بر آنها هست در تنظیم و نشر آثار او بکوشند، با تشویق نقد و بررسی آثارش به فهمیده شدن بهتر آنها کمک کنند، بر رعایت حقوق معنوی او نظارت کنند - کمااینکه این را بسیار میبینیم - یعنی منحصر بشوند به خود آن نویسنده. اگر هم بخواهند فعالیتشان عامالمنفعه هم باشد، ممکن است جایزهای هم به نام او بنیاد کنند و سعی کنند در برگزاری این برنامه از معیارهای او دور نیفتند.
فکر میکنید چرا بسیاری از بنیادهای ادبی از راه حفظ نام و اندیشه نویسنده و شاعر خارج میشوند؟ و چه توصیههایی برای ثبات و حرکت درست یک بنیاد ادبی دارید؟
نمیدانم این "بسیاری" کداماند. در مورد جهان اگر بخواهیم بگوییم نیاز به بررسی مفصلی دارد که خود یک پروژه عظیم است. اما اگر مقصود اینجا باشد که مگر اصلا سر تا تهش چند بنیاد داریم که بخواهیم از بسیاری حرف بزنیم. تعیین انحراف از حفظ نام و اندیشه نویسنده و شاعر هم کار دشوار یا محالی است. اصلا به نظرم این بحثها در شرایط بهنجار موجه است. دوتا و نصفی بنیادی را که با زحمت سر پا نگاه داشته میشوند و با انواع تضییقات روبهرو هستند و با انبوه کنار گودنشستگانی که به قول معروف مترصدند "مچ بگیرند" بی آنکه هیچ گاه انگشتی برای کمک بجنبانند، و کلا بعضی خصلتهای سیئه ملی چگونه میتوان منصفانه نقد کرد. نمیخواهم بگویم که چون کارشان دشوار است و دست تنها هستند پس حق دارند از «اندیشه» نویسنده منحرف شوند. میخواهم بگویم چنان شرایط عجیب و غریبی است که داوری را دشوار میکند.
6060