مکالمه در آسانسور!
کارمند دونپایه: متأسفانه تصویب شد.
کارمند دونپایهتر: چی؟
کارمند دونپایه: قانون منع تحصیل کارگزاران دولتی در ایام اداری...
کارمند دونپایهتر: خوب، تو چرا ناراحتی؟
کارمند دونپایه: آخر، آقای مدیر کل تازه داشت دیپلمش را میگرفت. قرار بود به همه کارمندان شیرینی بدهد!
*
عاشق دلار
ما عاشق و دلخسته و مفتون دلاریم
هر شب ز غمش تا به سحر خواب نداریم
بیدار نشینیم، به صف در سر کویش
چون صبح رسد خسته و منگیم و خماریم
تا یار سر قله رفعت بنشسته
با کوهنوردان بلد همره و یاریم
محبوب شناور شد و ما جمله شناگر
در حمله موجش تک و تنها نگذاریم
هرگز به ملامت نرویم از سر کویش
کز خاک درش سیم و زر اندوخته داریم
معشوقه ما این ورق سبز عزیز است
در راه وصالش همه بیصبر و قراریم
*
تفال!
دل گرسنه زمن خاویار و میگو خواست
بر این هوس دوسه هفته عجیب پابرجاست
تفالی بزدم بهر شام امشب خود
نوشته بود در آن: نان بربری با ماست!
*
پیازیه!
گشته غوغایی بپا از نرخ بالای پیاز
هست توی سفرهها خالی دگر جای پیاز
نرخ آن پیوسته بالا میرود همچون دلار
جان ما بر لب رسید از نرخ بالای پیاز
قیمت موز و پیاز امروز تقریباً یکیست
بسکه بالا رفته نرخ وحشتافزای پیاز
کاش تصویرش ز سیما پخش میشد یک شبی
تا که بنشینیم جمله، بر تماشای پیاز
*
رباعی
کشک و کره از هلند یا آلمان است
خامه ز رومانی و مجارستان است
انواع پنیر میرسد از بلغار
پس دعوی خودکفا شدن چاخان است؟
گل آقا. شماره 161. زمستان 1372
6060