حبیب الله معظمی گودرزی روزنامه نگار و مدرس ارتباطات معتقد است که ادبیات روزنامه نگاری ایران درپنجاه سال پیش مانده است. او اعتقاد دارد جریان غالب آموزش رسانه و روزنامه نگاری در ایران نه با تحولات و رشد فکری جامعه ایرانی و نه جهان همراه نبوده و عقب مانده است. با او که فارغ التحصیل مقطع دکتری در رشته ارتباطات است، در مورد فضای فعلی روزنامه نگاری و ضعفها و کاستیهای آن صحبت کردهایم که می خوانید:
آقای دکتر بهعنوان یک روزنامه نگار و استاد ارتباطات و روزنامه نگاری وضعیت کنونی روزنامه نگاری را چگونه میبینید؟
برای این سووال کلی پاسخ کلی من اینست که راضی کننده نیست. برآیند حال و روز روزنامه نگاری ما راضی کننده نیست. سخن من دراینجا معطوف به تکنیک روزنامه نگاری بهخصوص نوع خبری آن است. تکنیک روزنامه نگاری ما عمدتاً در سطح ابتدایی مانده است، مثلا اینفوگرافی یکی دو سال است که وارد رسانهها و مطبوعات ما آن هم رسانههای مجازی شده است، آن هم نه جدی و گسترده. درحالی که در روزنامه نگاری پیشرفته جهان این مقوله برای جذب وتنوع و کمک به آگاهی مخاطب حدود دو دهه سال است وارد عرصه فعالیت شده است. البته این به معنای آن نیست که تکنیک و توان نگارشی روزنامه نگاری خبری ما کاملاٌناامید کننده است بلکه روزنههای امید و نشاط بخش درهمین روزنامه نگاری هم اینک هم وجود دارد. اما درکل راضی کننده نیست و متناسب با جامعه ما نیست ما از پیشروان تاسیس مطبوعات در آسیا بخصوص آسیای غربی بودهایم. ما عقب ماندهایم و رشد پیوسته نداشتهایم.
منظورتان را بیشتر توضیح میدهید.
ببینید. کارکرد روایت گویی یا روایتگری، بخش اساسی حیات فرهنگی خوانده شده است. تاریخ فرهنگ بشر با روایت گویی از داستان، شعر و سفرنامه و نظایر آن هازنده مانده و به ما رسیده است. حتی کتاب شفای ابن سینا با روایتگری ثبت شده و به ما رسیده است. جاناتان ساکس سال 2001 درنوشتهای برای روزنامۀ انگلیسی دیلی تلگراف چنین اظهارداشته که فرهنگ باحکایاتش (یاهمان روایاتش) مشخص میشود. و روایت گویی، «وسیله تداوم» گردهم جمع شدن مردم بهعنوان یک اجتماع است. بنابراین روایتگری اصل کاررسانه است و این روایتگری خصوصا با دو ویژگی برجسته میشود، یکی درستی و دیگری جذابیت روایت. این جذابیت را عدهای اشتباه فهم کردهاند، وآن را با بزک کردن خبر و زیباسازی بیمحتوا یکی میدانند. این جذابیت یعنی کشش به سوی خبر. آن هم خبر که خشکترین و بیروحترین فرآورده رسانه است؛ زیرا با آگاهی ناب و بیآلایش و آرایش سروکار دارد. پس برای چنین خبری بایستی کشش ایجاد کرد، یعنی روایتگری. این همان حلقه مفقوده روزنامه نگاری ما بخصوص روزنامه نگاری خبری است. که خبر بیروح و مکانیکی و بدون جذابیت و فاقد روایتگری و بسیار بطئی که در ادبیات وحرفه روزنامه نگاری پیشرفته منسوخ است، منتشر میکنیم. این روایتگری به تعبیری همان نرم خبر است که عدهای با جنگ نرم قاطی میکنند. مادران قدیم که درگوش فرزندشان قصه شب را زمزمه میکردند، قصدشان ترویج قصه نبود، بلکه به خواب بردن ملایم و لطیف فرزند و آرام و نرم پلک روی پلک گذاشتن بود، بدون اینکه فرزند ازچنین قصدی آگاه باشد. روایتگری ویژگی دیگری هم دارد که آن درستگویی و پرهیز از غرض ورزی است که بحث مفصلی مربوط به حرفه گرایی و اخلاق روزنامه نگاری است و در حوصله این مصاحبه نیست. راستگویی و تلاش روزنامه نگار برای بیان حقیقت و واقعیت تحت هر شرایطی، وظیفه ذاتی روزنامه نگار و خبرنگار است.
ولی رسانههای ما، خواننده و مخاطب دارند.
بله ولی میزان مهم است و نیاز. رسانههای ما باخبری که ساختارش «وی گفت.... وی افزود...» است و هرکسی بعد از چند روزی میتواند این تکنیک را یادبگیرد و خبرنگار شود. خبراعلام زمان واریز یارانه و شارژ کارت سوخت را درنظر بگیریدکه امثال من نیازمندبرای نیاز جدی خود ناچارا به آن مراجعه میکنیم. درصورتی که رسانه راهنمای بشر امروز است و مخاطب را باید با تکنیک روایتگری جذبش کند به او آگاهی دهد و به سامانش کند؛ یعنی جامعه پذیرش کند. منِ نوعی فقط تاریخ کارت سوخت را از روزنامه میگیرم و با جامعه پذیری آن اگر داشته باشد، کاری ندارم. مثل برخی روزنامهها که جوان بیکار برای کار و یا فروش خودرویش و نیاز به نیازمندیهای آن، این روزنامه را میخرد وصفحات رویی را نزد دکه دار میگذارد این هم نوعی فروش است که ممکن است در آمار خواننده داشتن شما قرار گیرد. البته اضافه کنم که مخاطب بالقوه بسیار زیادی برای رسانههای جامعه ما وجود دارد که برای به فعل رسیدن نیاز به تغییر در تکنیک نگارش و محتوای فرآوردههای خبری و رسانهای خود داریم.
این تغییر در تکنیک نگارش را چگونه میتوان به انجام رساند.
لی بولینگر رییس دانشگاه کلمبیا یعنی همان محل اهدای جایزه پولیتزر یا به تعبیر خودمان دبیرخانه این جایزه است. بولینگر درسال 2003 میلادی یک گروه کار برای بررسی این پرسش که مدرسه الگوی روزنامه نگاری درقرن بیست ویکم چگونه باید باشد، تشکیل داد. خب الگوی روزنامه نگاری قرن بیست و یکم، نه قرن بیستم ما در ایران چیست؟ اساسا بدانیم که نیاز به این الگو داریم، رسیدن به این احساس نیاز، خود مرتبهای از آگاهی است. به این خاطر است که روزنامه نگاری پولیتزری به ادبیات نزدیک میشود. روزنامه نگارانی در آن دیار از دل این حرفه خود به نویسندگی و تحلیلگری جهانی و رمان نویسی میرسند، مثل مارکز و یااز تغذیه کنندگان سناریوهای هالیوود میشوند. این تکنیک است یا همان روایتگری جذاب. بااین حال من میگویم ما نمیخواهیم همین حالا مثل کلمبیا بشویم ولی حداقل مراکز دانشگاهی روزنامه نگاری وارتباطات از این حالت ابتدایی و ماقبل تاریخی روزنامه نگاری، خبر نویسی وخبرنگاری «... وی گفت... وی افزود...» عبورکنند. البته وقتی با این موج مدرک گرایی درجامعه و فشار اقتصادی آن یک کارمند دیپلمه مشاغل نامربوط برای ارتقا شغلی و دریافت حقوق بیشتر، سهل الوصولترین رشته را برای رسیدن به مدرک فوق دیپلم و لیسانس، رشته روزنامه نگاری و ارتباطات میداند، شاید همین توقع حداقلی من زیاد هم باشد. من این وضع را که میبینم برای روزنامه نگاری و خودم غصهام میگیرد که چه بلایی برسر آن آوردهایم. روزنامه نگاری ذوق است مثل نقاشی مثل شاعری. افرادی بایستی به این رشته دانشگاه بیایندکه ذوق آن را داشته باشند ودرآنجا فقط قالب و تکنیک نگارش وانواع وکاربردهای آنها رایاد بگیرند. برخی آموزش دهندگان ما درمراکزدانشگاهی که حتی یک روز دراتاق خبر یا تحریریه یک رسانه اشتغال نداشتهاند، یا با مدرک فوق لیسانس گروه را مدیریت میکنند،چطور میتوانند روزنامه نگاری را تربیت کنندکه نیاز جامعه را تامین کند. پس رشته روزنامه نگاری و ارتباطات میان تهی میشود(که شده) و برای کارمندان دیپلمه مشاغل نامربوط راحتترین رشته در دانشگاهها برای کسب مدرک و تبدیل به احسن کردن آن یعنی افزایش حقوق و یا آماده استخدام شدن، میشود.
این تغییر چگونه میتواند پدید بیاید دست کم گام اول؟
من اعتقاد دارم یکی ازسنجهها و شاخصهای بسیار مهم وتعیین کننده ادبیات روزنامه نگاری توسعه یافته و پیشرفته در یک جامعه وجود روزنامه نگاری تحقیقی است. همچنین اعتقاد دارم روزنامه نگاری جامعهای که به هردلیلی یا فنی یا محتوایی و نرم افزاری و سخت افزاری از این شاخه روزنامه نگاری بیبهره باشد، توسعه یافته نیست بلکه عقب مانده است. یک مثال شناخته شده همین نزدیکیها را برای این بحث ذکر میکنم چندی پیش فیلمی در مجلس پخش شد که جنجال سیاسی بپا شد و برخی این روز را یکشنبه سیاه نامیدهاند. کاری به درستی یا نادرستی اصل آن فیلم یا درستی و نادرستی پخش آن ندارم. امابافرض صحت محتوای آن فیلم، سووال من اینست کدام روزنامه و رسانه در ایران توان و جرات وامنیت تهیه و انتشار چنین گزارشی در مورد این فیلم را داشت. زیرا رسانههای ما هم توان تهیه و هم مصونیت چنین گزارش تحقیقی را ندارند. آنها نه تنها مصونیت درحد همان قانونی را ندارند، بلکه برای عمل حرفهای خود، گرفتار سلایق و برداشتها شدهاند. روزنامه نگاری تحقیقی مراتب و سطوحی داردکه بالاترین ونابترین آن این است که روزنامه نگار درنقش یک مکاشفه گر، یک محقق و یک کارآگاه ظاهر میشود. البته جامعه هم به او چنین اجازهای را میدهد و تشویقش هم میکند. جستوجوی اطلاعات که میگویند بهعنوان یک اصل مورد احترام برای خبرنگار و روزنامه نگار باید باشد، در اینجاست که معنا پیدا میکند نه در جلسه یک سخنگو که خبرنگاران گوش تا گوش دور یک میز نشستهاند و مثل جلسه امتحان، سخنگو دیکته میگوید و آنها مینویسند.
روزنامه نگاری تحقیقی چالشی است. جستوجوی حقیقت است. این شکل نابش است اما درسطوح پایینتر میتوان آن را در گزارش خبری ملاحظه کرد که ضمن آنکه خبر میدهد آن را هم با جذابیت یعنی ویژگی روایتگری ونیز تحلیل همراه میسازد یعنی چگونگی و چرایی ماجرا را هم بیان میکند. ما الان درجامعه، بهعنوان یک جریان غالب از این فن بیبهرهایم و ادبیات روزنامه نگاری ما در همان پنجاه سال پیش تقریبا مانده است و کارکردش هم اینچنین است چون مخاطب را جذب نمیکند. آن هم مخاطبی که معنا و مفهومش درحال تغییر است و خود با دسترسیهایی که متاثر از فناوریهای اطلاعات و ارتباطات دارد، محتوا آفرین هم شده است. یادمان است که نخستین مجموعه مدون و بسته نوین آموزش روزنامه نگاری جامعه ما در دهه 40 شمسی بکاربسته شد، درهمین دانشکده ارتباطات فعلی علامه. که بانی اصلی چنین بستهای پدر علوم ارتباطات استاد معتمدنژاد بودندکه جا دارد در اینجا برای ایشان آرزوی سلامت و شفا نمایم. ما بیش و کم در این بسته و همین ادبیات روزنامه نگاری ماندهایم. در همان ادبیات روزنامه نگاری 50سال پیش، بیش و کم و تقریباً سیر میکنیم. ضمن آنکه عزیرانی بوده اندکه بصورت پراکنده در چند سال اخیر کوششهایی برای غنای این ادبیات کردهاند و مفید هم بوده اما کافی نبوده.
چرا تقریبا؟
چون در زمانهایی و در برخی رسانهها درسالهای گذشته و هم اکنون نیز در برخی نشریات و پایگاههای اطلاع رسانی، ادبیات روزنامه نگاری نوین با فنون جذاب ومخاطب جمع کن وجود دارد. امافراموش نکنیم که این «مین استریم» یا جریان غالب نیست. جریان غالب روزنامه نگاری ما بهخصوص روزنامه نگاری خبری ما عقب مانده است. که البته این مساله به ادبیات روزنامه نگاری و آفرینندگان تنها مربوط نمیشود، بلکه بدتر از آن مراکز دانشگاهی ماست که خروجی اشان معلوم است. کدام مرکز دانشگاهی را سراغ دارید که برای دانشجوی خود یک پایلوت از اتاق خبر یا تحریریه طراحی کرده باشد که با تجربه آن فارغ التحصیلش وقتی وارد یک اتاق خبر یا تحریریه واقعی یک رسانه میشود هاج و واج نماندکه صدتا آدم در یک گله جا کنار هم نشستهاند. همین دانشکده ارتباطات که ذکر کردم چون متعلق به مدیرکیهان آن موقع بود، پایلوتش هم همان روزنامه بود، یعنی دانشجویش در رفت و آمد به این روزنامه بود آن هم 40 سال پیش.
پس توجه شما در اینجا در مورد آموزش ارتباطات و روزنامه نگاری.
دقیقاً استوارترین جای تربیت روزنامه نگار، دانشگاه است. ما نیاز داریم که در این مراکز به تحولات و فعالیت عرصه رسانهای توجه شود و باآن در ارتباط باشد و نیازها را بسنجد ومطابق آن ادبیات آفرینی کند. نه یک مرکز مدرک آفرینی بشود. البته تجلی و تحقق روزنامه نگاری پویای تحقیقی و تحلیلی بستگی به قوانین و مقررات و شرایط جامعه هم دارد ولی درموضوعات معین و همین شرایط کنونی هم میتوان با داشتهها و امکانات موجود مخاطب را جذب کرد، و بهخصوص برآگاهیش افزود. بایستی به رسانه اعتماد کرد. این جایگاه چهارم جامعه را بایستی کمک کرد؛ چرا بیاعتنایی معناداری نسبت به این رشته نزد تصمیم گیران جامعه و در مراکز دانشگاهی وجود دارد. جامعه برای حراست از میراث و ارزشهای خود به رسانه مقتدر و پیشرفته نیازدارد. این دوسالی که بحث تحول اقتصادی و هدفمند کردن یارانهها در جامعه میشود من ندیدم که یکی ازموضوعات و سرفصلها وضعیت رسانهها در این شرایط باشد. جامعه به رسانه نیاز حیاتی دارد این غیر قابل تردید است و رسانه نیز در این شرایط نیاز به کمک و درک.
اساساً این نوع روزنامه نگاری خبری پیشرفته و ارتقابخش ورضایتبخش مخاطب امروزی، در جامعه ما وجود ندارد؟
البته که دارد اما جریان غالب نیست و تلاش همه جانبه لازم است تا غالب شود؛ چراکه جریان غالب روزنامه نگاری با توجه به اینکه در کنار روابط عمومی و تبلیغات یکی از سه شاخه رسانه و ارزندهترین آن هاست، درجامعه ما سطح مخاطب و سطح آگاهی آن را پایین نگهداشته است درصورتی که وظیفه رسانه ارتقابخشی مخاطب با اطلاعات مستعد دانش، است برعکس تلویزیون که اینچنین نیست وعمده سریالهایش دارای داستانهایی در ژانر اجتماعی و با سناریوهای سفارشی غیرکاشف و دردیاب مردم است. اما کمتر از انگشت شمار برنامه در این تلویزیون هم مثل «نود» داریم که باستثنای مواردی شبه زردی که دارد روزنامه نگاری مکاشفهای آگاهی بخش و تحقیقی در آن تجلی مییابد و آبروی این رسانه شده است که البته توانمندی روزنامه نگار و مجری و موضوع ورزش به توفیق آن کمک کرده است، برعکس آن برنامه دیگرهم در تلویزیون داریم که به دلیل ضعف عنصر روزنامه نگار و مجری، بیخاصیت میشود که فقط ازجهت اینکه تریبون و فرصت معرفی برای سینماگران است، قابل اعتناست؛ نه مکاشفه حقیقت و نه بیان درد و مشکل سینما، ونه تحلیل و راه گشایی ندارد. بدون آنکه نام ببرم دربرخی پایگاهها یا سایتهای خبری و نیز برخی نشریات و مجلات خوشبختانه تجلی این نوع روزنامه نگاری پیشرفته را شاهدیم که جای امیدواری دارد اما مسلم است که آفرینندگان وعاملان چنین روزنامه نگاری عمدتا خروجی آن مراکز دانشگاهی که ذکرشان رفت نیستند بلکه از روی احساس مسوولیت اجتماعی خود این روزنامه نگاری را زنده نگهداشتهاند اگرچه جریان غالب روزنامه نگاری خبری نیستند.
5757