در مصائب سرودن
با نام عزیز حقتعالی
احداث شد این ستون عالی
سرشار ز لطف طبع و احساس
کردیم ستون طنز، احداث!
این قصه تازه سازکردیم
یک باب جدید باز کردیم
سر تا ته آن تمام پند است
این قصه تازه آکبند است
در حین سرایش همین کار
مصرف شده هفت بسته سیگار
ده قوری گنده چای خوردیم
از درد و ورم سه دفعه مردیم
سی مرتبه دس به آب رفتیم
هفده مورد به خواب رفتیم
در رنج و عذاب سخت بودیم
تا قصه ذیل را سرودیم
از طبع لطیفم و روانم
با لطف خدا و دوستانم
تا آخر جشنواره هر روز
این قصه پرعلاقه و سوز
بر قامت این ستون پرخرج
از طبع حقیر میشود درج
در کیفیت آشنایی و ایجاد عشق به شیوه تایتانیک
یک تام کروز اهل تهرون
با ID آشنای «مجنون»
کاترین زتا جونز اهل اینجا
با ID دلربای «لیلا»
سرگرم به فعل چت نمودن
دل دادن و قلوهای ربودن
در ساعت پنج عصر آن روز
از طالع سعد و بخت پیروز
در حین پک عمیق سیگار
پر دادن مرغ های افکار
نوشیدن چای و قهوه ترک
در عرصه Microsoft Network
ناگاه ز دور چرخ گردون
خوردند به تور هم دو تاشون
بعد از دو سه جمله حال و احوال
asl و وضع درس امسال
دل گشت ز راه دور، نزدیک
گردید فضایشان رمانتیک
مو بر تن هر دو راست گردید
دست و دلشان شدید لرزید
تب جای چهل، صدونود شد
ناخواسته نام هر دو add شد
بی دوز و کلک، دروغ و رندی
وضعیت هر دو گشت هندی
عشق آمد و زوج قصه تکتک
گشتند مشابه «رز» و «جک»
در گرفتاری عشق و دروغ
بر طبق رسوم باب میهن
بعد از سکرات عشق، فوراً
گفتند دروغهای باحال
با شاخ و بدون شاخ و نرمال
از کیش و دوبی، وگاس و عمان
تا خانه میان برج تهران
از دیش جدید ماهواره
تا کارت برای جشنواره
لیلا که شدید توی کف بود
یکباره به عشق تازه فرمود
ای دلبر اصل کاری من
یک کارت میخوام، give me لطفاً
مجنون طشتش ز بام افتاد
بد جور میان دام افتاد
گفت: ای که به عشق تو اسیرم
دستور بده واسهت بگیرم
در دفتر جشنواره، خیلی
میره خر من، به جون لیلی
فعلاً bye-bye دلبر من
فردا pm بذار حتماً
آدرس بفرست از سرایت
تا کارت بیاورم برایت
×××
با یاری حق به طالع سعد
الباقی قصه دفعه بعد