به گزارش خبرآنلاین، مجموعه شعری از سرودههای «بابک نبی» با عنوان «دیگری» به تازگی با مقدمه استاد «محمد علی معلم دامغانی» توسط موسسه تالیف، ترجمه و نشر آثار هنری فرهنگستان هنر منتشر شده که با استقبال خوب مخاطبان همراه شده و در آستانه تجدید چاپ است. «دیگری» اگرچه نخستین کتاب شعر اوست اما کاربرد مضامین فلسفی و روایت گونه از وقایع روزمره، با قلمی شیوا و بیانی ساده و در عین حال رسا، آن را در زمره آثار قابل تامل شعر معاصر قرار دادده است.
علی معلم دامغانی درباره کتاب اینگونه نوشته است: «کتاب، مجموعه گزینهای مختصر از آثار شاعر جوانی است که بر جادوی کلام و رمز و راز سخن استیلایی شگفت یافته است که از حریربافان تا حصیربافان فاصلهای عظیم است و این معنی را هر که با قماش بافتنیهای هنری سر و کار داشته باشد البته درمییابد. بابک، پاپک، باپیک فاتک گویشهای مختلف از نامی باستانی است که هم امروز نیز در اقصای جهان، بر پیر و پدر و آموزگار و پیشوا و پاپ و گرامیترین صورت آن بابا اطلاق میشود و نبئی نیز با نسبت آشکار با اسمی اینچنین وعده ظهور و بروز حکیمی را میدهد که شاعرانه سخن گفتن را در فاصلهای کوتاه به نیکویی آموخته است و تا اینجای مطلب هم به وجه مضمون و محتوای سخن به سیر و سیاحت عوالمی توفیق یافته است که در مکرر سراییهای همگانی چنبره نزده است و هماوردان اندکی چون خود دارد.»
استقبال خوب از مجموعه شعر «دیگری» دلیلی شد تا با این شاعر جوان گفتگوی کوتاهی داشته باشیم. بابک نبی که فارغ التحصیل مهندسی صنایع است درباره شعر و شاعری نیز گفت: رشته مهندسی صنایع را بسیار دوست دارم این امر تناقضی در شعر به وجود نمیآورد. زیرا معتقدم ارتزاق و به دست آوردن مایحتاج زندگی نباید از راه شعر باشد. و فکرمیکنم این مسئله به شعر لطمه میزند و موجب میشود تا شاعر به سمت سفارشی نویسی حرکت کند یعنی پذیرفتن سفارشاتی نازل و دور از شان شعر و همچنین تن دادن به شرکت در هر جشنواره ای با هر موضوعی.
وی همچنین خاطره خود از دوران نوجوانی و نخستین تمرین شاعری را اینگونه تعریف کرد: «پیش از آنکه وارد مدرسه شوم خواندن و نوشتن را از پدرم آموختم. او علاقه زیادی به شعر وهنر داشت و اغلب برایم اشعار شاعران کلاسیک و مدرن می خواند و همچنین متن های مهم تاریخی و ادبی ایران و حتی جهان را. برای همین هم کم کم به شعر علاقهمند شدم و شعر و ادبیات در خون و رگم جاری شد. به طوری که در 9 سالگی اولین شعرم را سرودم که این چند خطش در ذهنم مانده:
در خسته خانه
شکسته و بیزبان
رنجور ز طعم لب سوز مرگ
بر روی این تن مقدس علیل
بردی ز آیینه انداختهاند
آذین شده با مرگ و خون
این شاعر در گفتگو با خبرآنلاین در خصوص چگونگی ورود به دنیای شعر گفت: «در دوره دبیرستان که دکتر داود مقامی که خود از اساتید بنام و برجستهای در حوزه ادبیات استان مرکزی بودند مرا تشویق کرد تا از استعدادهایم بیشتر استفاده کنم این بود که از سال1383 با همراهی ایشان و چند نفر از همکلاسیهایم مجلهای را منتشر کردیم و در آن اشعارم را منتشر میکردم و...»
وی درباره سبک انتخابی شعرهایش نیز تصریح کرد: «طبیعتا علاقه من به قالب کلاسیک بیشتر است به گونهای که من روزگاری سرسختانه منکر شعر در قالب سپید و آزاد بودم اما امروز قالب، اهمیت زیادی برایم ندارد و شعر بودن اثر برای مهم تر است. البته خودم نیز گاهگاهی شعر سپید مینویسم.»
نبی شاعری را آمیختهای از تخیل، استعداد و ریاضت دانست و گفت: «استعداد شاید درصد کمی را به خود اختصاص دهد(درصد کم اما بسیار مهم و بنیادی)، اما در این راه باید ریاضت کشید و آموخت. یعنی کسی که میخواهد شعر بسراید باید روزانه مطالعه فراوانی داشته باشد و هر روز بر اندوختههای خود بیافزاید تا اشعاری که میسراید بار معنایی بیشتری داشته باشد.»
وی در همین زمینه افزود: «من هر روز کتاب شعری را میخواندم و جزو لذتهای زندگیام خواندن اشعار بود. در حال حاضر هم خواندن کتابهای شعر جزء تنوعات روزمره من است اما دیگر برایم کفایت نمیکند به طوری که کتابهایی با مضامین فلسفی، روانشناسی، اجتماعی، ادبی و ... نیز در فهرست مطالعات روزانهام قرار گرفته و سعی میکنم از این کتابها نیز بیشتر بهره ببرم.»
وی در پاسخ به اینکه چرا اشعار کتابش عنوان ندارد نیز تصریح کرد: «به نظرم عنوان و تاریخ دو موضوعی هستند که در شعر به کار نمیآیند. چرا که عنوان موجب میشود تا ذهن مخاطب حذف شود و دیگر اینکه شعر تاریخ مصرف ندارد که برای آن زمان و تاریخی بگذاریم البته در مطالعات سیر تاریخی یک شاعر کمک میکند تا بتوانیم تحول را در اشعارش بررسی کنیم اما به طور کلی تاریخ برای من مفهوم نسبی دارد.»
این شاعر جوان در خصوص نسبت میان شاعر و مخاطب و همچنین شکلگیری درونی شعر توضیح داد: «من هیچگاه خود را درگیر مخاطب نکردم و معتقدم اشعارم باید از سطح مخاطب عام بالاتر باشد. در سرودن شعر نیز برخی دو یا سه بیت میگویند و آن را ویراستاری میکنند و به سراغ ابیات دیگر میروند من این اعتقاد را ندارم، البته منکر این هم نیستم که در کتابم 20 درصد شعر ها در فرایند کامل ساخت قرار گرفته و باقی به صورت کشف و شهود به نگارش درآمده است؛ اصولا نگاه من به شعر نگاه ساختنی نیست نگاه سرودنی است.»
در ادامه سه قطعه شعر از این کتاب خواندنی و متفاوت را میخوانیم:
میز در انزوای پوسیدن، در غباریترین هوای اتاق
شمعدان بر تنش نشسته خموش؛ زخمدار از دو چشم شور چراغ
حلقه بستند سست دور تنش، صندلیهای خالی از انسان
صندلیهای لنگ و بیپایه، فکر از هم بریدگی و نفاق
سفرهی هندسی بینظمی، سطحی از زخم را به خود پوشاند
میز چینخورده، پیر، زیر نقاب، ماه آن سوی پردههای محاق
چار بشقاب، چار قاشق، چار... ، پارچ، لبپر که خالی است از آب
پارچ، لبپر که انعکاس کجیست، از حضور همیشگی کلاغ
چار «پایه» که دور و نزدیکاند، چار«پایه» مدام فکر فرار
چار «پایه» که چار «پا» بشوند، بدوانند میز را تا باغ
میز با چار پایهاش به جدال... که دراین بین میشود انسان
میدود سمت باغ سوی در... باز شد در، به روی گرم اجاق
**
حجم عظیم غصه ام را یاد آورده
ته مانده ی سیگارهای بی تو لب خورده
این روزها حال نگاهم سخت آشفته است
بوی خوش پیراهنت را باد آورده
خورشید من دوری واز من چهره می گیری
باغ درون جامه ام بی نور پژمرده
از گریه های در فراقت آب خواهم رفت
از ماه خواهد ماند بر جا شمعی افسرده
این جام های مستی با اشک آلوده
شیرینی نام تو را از کام ها برده
فردا اگر پروانه برگردی چه میابی؟
جز شمع در پای عبور باد ها مرده....
***
نگاهت رو به من در بیصداییها صدا میشد
صدا میریخت روی فرش، گل میداد، وا میشد
و هر گل روی دریا تا که می افتاد، تابوتی
برای ماهی مرده به دوش موجها میشد
صدا از گوشهی چشمت زمین میریخت هر قطره
سکوت از شب جدا و ماه هم از برکه پا میشد
به چشمت ماه میافتاد و خورشید از نظر میرفت
و دنیا بین چشمان من و تو جابهجا میشد
صدا میریخت روی صفحههای دفتر شعرم
مرکب رنگ پس میداد و نفرینها دعا میشد
دعا در گوش میچرخید و میچرخاند و پر میداد
نت از بال کبوتر بر زمین میریخت...«لا» میشد
6060