*وقتی بحث منجیگرایی و مسائل شبیه آن پیش می آید چرا اصلاحطلبها در سال 76 هاشمی رفسنجانی را می کوبند، اما در سال 92 می خواهند از او به عنوان منجی یاد می کنند، در آن طیف قضیه چه اتفاقی افتاده است؟
متأسفانه درد ما همین است، کسانی که شعار توسعه سیاسی و عقلانیت سیاسی میدهند، علیالقاعده باید بیشتر به سوی فهم این واقعیت طیف گونه و باطبع فهم فرآیند تفکیک بروند که اصولاً لازمه تحقق توسعه سیاسی، تحقق فرآیند تفکیک در جامعه است. اگر آنها مخالف انسجامگرایی کور هستند، باید موافق تفکیکگرایی باشند. اما با مواضع اخیر نشان میدهند که نه تنها فهمی از عقلانیت و توسعه سیاسی ندارند و کمک نمیکنند که واقعیت طیف گونه جامعه مدنی ما خودش را بازتولید کند و بازتابی بر روی مشارکت داشته باشد، بلکه کاملا میآیند و فضا را هیجانی میکنند. یکی از شروط تحقق توسعه سیاسی به اصطلاح رخ دادن مفهومی بنام «تفکیک» است، یعنی گروهها از هم تفکیک شوند. همان اصل تمایز یافتگی که مطرح می شود. اصل تمایزیافتگی یعنی شفافیت، یعنی تعیین مرزبندیها و اصرار بر مرزبندیها تا این گروه ها از هم جدا شوند و ممکن است مشترکاتی داشته باشند، اما مشترکاتشان در فرآیند انسجام تعریف میشود نه در فرآیند تفکیک. ما شاهد این هستیم کسانی که روزی به یکی از کاندیداها که قرار بود مطرح شود و به هر دلیلی نشد، به گونهای موضع مخالف داشتند امروز موضع مدافع میگیرند. معلوم است که این از سر حُب نیست بلکه از سر بُغض نسبت به جای دیگری است. «حُب لعلی نیست، بغض لمعاویه است.» واقعا از این رفتارها تعجب میکنم. عرض کردم ما جلوی هر نوع قطبیشدگی را باید بگیریم، چه قطبیشدگی دینی افراطی و چه قطبیشدگیهایی بنام آزادی و دموکراسی و ... .
عدهای بنام دین، حیدری و نعمتی میکنند و یک عدهای بنام آزادی و دموکراسی. یک طرف مظهر دموکراسی و طرف دیگر مظهر اقتدارگرایی معرفی می شود، در صورتی که این اصلاً معنا ندارد. در نظامی که جمهوری اسلامی شکل گرفته و فلسفه سیاسی مردمسالاری دینی و شورای نگهبان هست و مفاهیم و قواعد و ضوابط دیگری هم وجود دارد، این اعتقاد چه توجیحی دارد که ما به این سمت برویم که یکی مظهر حق و یکی مظهر باطل و متقابلاً یکی مظهر دموکراسی و یکی مظهر تفکرات فاشیستی معرفی شود. ببخشید! مگر در دوران قبل از انقلاب اسلامی هستیم که مصاف جنگ حق و باطل و جنگ دوست و دشمن راه میاندازید. اینجا نه صحنه صفین است و نه نهروان و نه جمل و ... . این چه وضعی است که در این مملکت راه میافتد! اینها نشان میدهد که ناپختگیهایی وجود دارد، چه ناپختگیهایی که به لحاظ دینی در عرصه سیاست شاهد آن هستیم که به همان سنت تکلیفگرایانه و اخباریگری بر میگردد، و چه تفکرات ناپخته ای که متأسفانه به اسم دموکراسی به خورد ملت داده میشود و سعی میکنند که به هر حال بیش از آنکه منادی تفکیک قابل قبول باشند، بیشتر توجیهکننده و حتی آغازکننده و تقویتکننده فضای قطبی باشند.
*چگونه است که آقای احمدی نژاد در سال 84 مورد حمایت قرار میگیرد، اکنون چه اتفاقی افتاده است که خیلی از نزدیکان آقای احمدینژاد حاضر به پذیرش حرفها و سیاستهای وی نیستند؟
متأسفانه ما دردی بنام خواص سیاسی داریم. متأسفانه فعالان سیاسی ما تفکری قاعده مند ندارند. به ندرت تفکر قاعدهمند دارند، آنها مثل اینکه فعالیت سیاسی را در عمل صرف دیده اند و غافل از این امر هستند که عمل باید ضابطهمند و قاعدهمند باشد. مثل اینکه تنها عمل اصالت دارد و چون عمل اصالت دارد مثل یک پراگماتیست عمل می کنند. هر بار که منفعتشان اقتضاء کرد به همان سمت گرایش پیدا می کنند، یعنی اصالةالعملی و اصالةالفایدهای هستند. این ترجمانی از سیاستهای پراگماتیستی آمریکایی و به یک معنا ترجمانی از سیاستهای ماکیاولیستی است. اینکه ما بگوئیم منافع و مصالح روزمره ما چه حکمی میکند؟ حتی من میگویم حتی برخی از مسائلی که من شاهد آن هستم یک مرتبه از ماکیاولی پائینتر است. ماکیاولی بحث حکومت را مطرح میکرد و میگفت همه چیز برای تثبیت و جبروت حکومت مباح است. حکومت اصل بود، اما برای اینها به نظر من حکومت اصل نیست بلکه منافع شخصی مهم است. بنابراین به نظرم اینها یک مرتبه پائین تر از ماکیاولی هستند، یعنی نباید اینها را با ماکیاولی مقایسه کرد، یعنی صد رحمت به ماکیاولی! چون می گفت هدف وسیله را توجیه می کند، وسیله ماکیاولی، حفظ حکومت بود ولی متأسفانه وسیله اینها منافع شخصی است.
چند روز پیش در مراسم رونمایی از کتاب «ما قال و من قال» هم به این نکته اشاره کردم، افرادی را که موضعی داشتند نسبت به دولت مستقر را به چند دسته تقسیم کردم. گفتم عدهای نان به نرخ روزخورهای حرفهای هستند. بو میکشند و هر جا که منفعت اقتضاء کرد به آن سمت میروند. دوران ایشان تمام شد و اینها همه متوجه شدند که دیگر نمیتوانند پشت سر ایشان سینه بزنند. بنابراین باید بروند پشت سر شخص دیگری سینه بزنند. دیروز مؤیّد بودند، امروز منتقد شدند. دیروز موافق بودند امروز مخالف شدند. اینها ننگ حکومت ضابطهمند هستند؛ چه در ایران باشند چه در هر جای دیگر باشند. هیچ جای دنیا اینها را نمیپذیرد، چون در آنجا حزب شکل گرفته است. اساسنامه، مواضع اقتصادی، مواضع سیاسی، مواضع فرهنگی در حزب معلوم است. این واقعیتی است که باید بپذیریم، بالاخره قاعدهمندتر از رفتارهایی که ما شاهد آن هستیم در آنجا عمل میشود.
دولت مستقر را چه بنامم! بگویم دولت دینی، دولتی که حول مکتب ایرانی طواف میکند، دولت لیبرال، دولت سوسیالیست، دولت پراگماتیست. اجازه بدهید آنرا دولت پراگماتیست و فرصتطلب بنامم. دولتی که بو میکشید و هر جا که احساس میکرد منافعی دارد به همان سمت میرفت و تغییر موضع میداد، اینها دستشان در دست همان دسته اول است. منتها دسته اول خیلی رندتر هستند چون آنها در قدرت نیستند وقتی قدرت به زیر سؤال می رود اینها به آن شدت و غلظت زیر سؤال نمیروند. دسته دیگر ساده اندیشان زود باورند و ممکن است مسئولیتی هم داشته باشند. حسب سادگیشان کار دست ما می دهند، و البته حسب سادگیشان می توانند در یک مقطعی نجات بخش هم باشند اما نمی توان بر روی سادگی شان و احساسی بودن و عاطفی بودن حساب باز کرد. اما دسته چهارمی هم هستند که حامیان ایدئولوژیک دولت مستقر بودند. اگر آن حمایتهای اشعریگرایانه ولو نقابدار نبود، اکنون حال و روز ما این نبود. چه تصویری از امام زمان(عج) مورد توجیه و حمایت قرار گرفت؟! آیا این تصویر، تصویر صحیحی از امان زمان(عج) بود؟! چه کسانی اینها را حمایت کردند؟! چه قشری آنها را حمایت کرد؛ ما خودمان روز اول گفتیم این چه تفسیری و چه تصویری از امام زمان(عج) است! تصویری غلط و غیرعقلانی است. شما نمی توانید عقلانیت جامعه را با درک غلطی از امام زمان(عج) خراب کنید و اتفاقا این باعث خراب شدن خود مسائل مرتبط با امام زمان(عج) است.
چه کسانی اینها را مورد حمایت ایدئولوژیک قرار دادند؟! بعد میگویند خبر نداشتند که، از دل این ایرانیگری به وجود میآید! معتقدم ممکن است اینجا اطلاع نداشتند که از دل این تفکر یک ایرانیگری به وجود می آید. حال نفهمیدند و فریب خوردند اما این فریب آگاهانه بود. وقتی میگویم فریب آگاهانه، یک معامله و داد و ستد بوده است. در یکی از مصاحبه ها گفته ام که آدمی می ماند که چه کسی از دیگری بهره می برد، خوب که مینگرم می بینم هر دو از یکدیگر بهره میبرند.
با فرهنگ کهن و عوامل ساختاری ناموجه ما شاهد تَلوّن مواضع هستیم. شاهد این مانورها هستیم. خیلی راحت بحث مدیریت امام زمان(عج) به میان می آید. پس مسئولیت و تکلیف من چه میشود؟! چرا باید تمام زشتیها و پلشتیها متوجه یک امر و جایگاه متعالی کنیم؟! اصولاً با کدام روایت؛ مگر روایت نداریم که حضرت میفرمایند: در زمان غیبت به «رُّوات احدیثنا» توجه کنید، «روات احادیثنا» چه کسانی هستند؟، مجتهدین، مراجع و به طور خاص ولی فقیه است. یعنی من باید بتوانم سؤال کنم و پاسخ بگیرم. چه کسی امروز می تواند مدعی شود که من از امام زمان(عج) سؤال می کنم و پاسخ می شنوم.
آیا این گفتهها نوعی کلاهبرداری و رمالی نیست! چه کسی می تواند چنین ادعایی داشته باشد. آن هم در امر حکومت که امر بیناذهنی است و اتفاقاً بارها گفته ایم به رغم اینکه فلسفه و عرفان زیرساختی را برای تشکیل حکومت اسلامی فراهم می کند، اما ابزار حکومت نه فلسفه است و نه عرفان است بلکه فقه متوجه شرایط زمانی و مکانی است که امری بیناذهنی است، یعنی فقیه دیگر می تواند سؤال کند که ادله و مبانی این حکم فقهی چیست؟! ما داریم به کجا می رویم؟! حرفهای امام(ره) امروز به ضد امام(ره) تبدیل شده است، یعنی اگر حرفهای امام(ره) را بزنیم به عنوان حرفی ضد انقلابی مطرح می شود که نظریه پردازش خود امام(ره) بود! اینها نشان می دهد که عده ای تفسیرهایی از دین و اسلام داشتند که فرصت نداشتند و امروز فرصت را پیدا کردهاند. ای کاش! این آقایان خارج از قدرت بودند و این حرفها را می زدند. همه اینها دستی در قدرت دارند و در قدرت هستند و این حرفها را می زنند. پس معلوم است قربة الی الله هم نیست.
/2929