با اجازه سهراب
اهل چاخانم
پیشهام کلاشی است
«کار و بارم بد نیست»
«گاهگاهی قفسی میسازم»
با کمی ماسه و خاک
و کمی هم سیمان
جای تیرآهنها، لوله آب!
نام آن را مثلاً
میگذارم خانه
و میاندازم آن را به شما!
*
«دوستانی دارم»
همه چون برگ درختند، دورو!
همه آلوده به صد حقه و نیرنگ و کلک
یکی از یارانم دلال است
هست استاد زبان بازی و خالی بندی
میکند رنگ، یکی قورباغه
میفروشد به شما جای «ژیان»
لاکپشتی را هم جای «فولکس»
دیگری محتکر است
که دو صد دفتر و انبار به هر گوشه ایران دارد
همه نوعی کالا،
میکند داخل انبار نهان
تا که بفروشدشان، خوب گران
*
من برای مردم
خانهها میسازم، روی هوا
یا که بر گرده بیطاقت «راب»*!
یا بر اندیشه وارونه آب
روی رود کارون
مثل جدم قارون
*
کار من دانی چیست؟
کلبهای سست، چو عهد زعما سازیدن!
بعد اندازیدن!
* مردمان گیلان، «حلزون» را «راب» میگویند.
****
****
پیاز و سیبزمینی!
پیاز و سیبزمینی دویار دیرینند
که پیش چشم خلایق چو لعبت چینند
در این زمانه چو «شیرین» و «شکر»ند به حسن
و خلق، «خسرو» و «فرهاد» زارو غمگینند
بهین رفیق بزرگان و و اغنیا شدهاند
که قهر با فقرای ضعیف و مسکینند
بیا، ببین دو غلام گذشته را امروز
دو شاهزاده مست نشسته بر زینند
مگر وکیل و وزیرند این دو؟ بیتشبیه!
که سرگران و قوی عزم و سایه سنگینند
خدا نکرده، مگر در تیول استکبار
دو مهرهاند که با خلق بر سر کینند؟!
پیاز و سیبزمینی مخوانشان دیگر
دو قلدرند، که از لشکر تموچینند
مقام و رتبه چنان یافتند این دو که خلق
جمال انورشان را به خواب میبینند
زوصف عیش طلب میکنند، نصف العیش
جماعتی که همیشه به فکر تسکینند
خدا کند که زاقدام عاجل دولت
بساط سلطه این دو خبیث برچینند
خوشا کسی که چو «شاطرحسین» بر شلغم
پناه برده از اینان که زشت آینند
6060