رفته بودم زنجان، منزل مادر خانم‌ام. برادر همسرم آدم به‌روزی‌ست البته نمی‌دانست که من در جایی به اسم خبرآنلاین می‌نویسم و البته اگر هم می‌دانست بین این همه مطلب و نویسنده دیده نمی‌شدم اما لطفی کرد و آخرین مطلبم را خواند و با این که داشت با موبایل این کار را می‌کرد چند غلط تایپی را پیدا کرد و می‌دانید که مخاطبان عام، میزان سواد نویسنده را مثل اجداد خودشان از همین غلط و درست نویسی مشخص می‌کنند.چه باید می‌گفتم؟

مدت‌هاست که من یک مشکل خیلی پیچیده و در عین حال ساده دارم:پیر شده‌ام! خُب،لااقل چشم‌های‌ام پیر شده و مشکل دارم در تشخیص حروف و اعداد و موقع تایپ هم حتماً باید بزرگ‌نمایی صفحه را روی 200 درصد بگذارم تا غلط ننویسم و نبینم. این مشکل را می‌شود با مراجعه به چشم‌پزشک حل کرد اما تنبل‌ام.از عینک بیزارم و از شما چه پنهان نمی‌خواهم باور کنم که پیرچشمی فقط یک قسمت‌اش شخصی‌ست و قسمت‌های دیگرش اجتماعی‌ست و می‌تواند برای دیگران مشکل‌ساز باشد. نمی‌خواهم باور کنم که درست ندیدن من می‌تواند به طور مستقیم روی کار و زندگی و زحمت دیگران تأثیر بگذارد. من ویراستار یک مجله تجهیزات پزشکی‌ام و نمی‌خواهم قبول کنم که اگر درست نبینم زحمت باقی عوامل مجله ممکن است به باد برود.

این مشکل من، مشکل مشترک من و سیاستمدارانی‌ست که یا مشکل دوربینی دارند یا مشکل نزدیک‌بینی یا اساساً مشکل پیرچشمی به شکل عمومی دارند و سری هم به چشم‌پزشک هم نمی‌زنند و هزینه‌های خودشان و جامعه را بالا می‌برند. آنها هم فکر می‌کنند مثل من، که مشکلی ندارند و چیزهایی را که می‌بینند در واقعیت هم چنین‌اند.آنها مسئولیت‌های مختلفی دارند و وقتی در حوزه‌‌‌‌ی مورد علاقه من و شما یعنی فرهنگ و هنر دچار پیرچشمی می‌شوند رسماً دخل چند نسل را می‌آورند و وقتی هم که متوجه می‌شوند، مثل من دلیل می‌آورند که:«ندیدم. قصد خیر داشتم اما پیرچشمی‌ست دیگر. پیری و هزار درد!»

من باید سریعاً بروم پیش چشم‌پزشک. چاره‌ای نیست. نمی‌خواهم وقتی دوره‌ام تمام شد مجبور به عذرخواهی از خیلی‌ها بشوم. نمی‌خواهم بعد از این که عینکی شدم و دیگر نه میزی دارم و نه حق ویراستاری، بشوم منتقد کسانی که بهتر از من می‌بینند و لااقل بدون عینک می‌بینند.

چه بگویم؟! کسانی هستند الان که بعد از هشت سال فرصت می‌کنند بروند سراغ چشم‌پزشک و عینک بزنند و بعد بگویند:«قصد ما که خیر بود!» کسانی هستند که می‌روند دوباره جایی مدیرفرهنگی شوند یا فیلمساز شوند یا جای ممیزی،کتاب شعر و داستان بدهند بیرون و بعد اگر فیلمی «16-» ساختند یا مجموعه شعر «18-» منتشر کردند یا قصه‌ی دخترپسری نوشتند و ممیز دیگری ایراد گرفت، ازمشکلات عرصه‌ی فرهنگ و هنر بگویند و لزوم جوان‌گرایی. این‌ها در هشت سال گذشته خود را واقع‌بین و دیگران را بدبین می‌خواندند و هر وقت که لزوم مراجعه به چشم‌پزشکی را به آنها یادآور می‌شدند،می‌گفتند:«مدیریت فرهنگی وقت این کارها را ندارد!» خیلی از فرصت‌ها [به قول آن کاندیدای ارزشی ریاست‌جمهوری] بدل به تهدید شد و چشم‌های بی عینک ندیدند. خیلی‌ها زندگی‌شان نابود شد و استعداد‌های زیادی ویران. عینک این سیاستمداران مبارک اما مسئولیت آن اشتباهات را ،حالا، چه کسی به عهده می‌گیرد؟