فاطمه استیری- رییس دانشگاه علامه طباطبایی در دولت اصلاحات و عضو شورای هماهنگی اصلاحات از جمله اساتیدی بود که در بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بازنشسته شد. نجفقلی حبیبی که در ایام انتخابات ریاست جمهوری در دوره ای به ریاست شورای هماهنگی اصلاحات نیز رسید، معتقد است پیروز قطعی این انتخابات اصلاح طلبان بودند و رای اصولگرایان معتدل در پیروزی روحانی چندان تاثیرگذار نبوده است.
این فعال سیاسی اصلاح طلب در عین حال تاکید دارد علی رغم نقش اصلاحگراها در پیروزی روحانی این جناح درگیر سهم خواهی از رییس جمهور منتخب نخواهد شد.
مشروح گفتگوی خبرآنلاین با نجفقلی حبیبی را در ادامه بخوانید؛
****
«سهم خواهی» اصلاحطلبان از دولت روحانی به محور اصلی این روزهای سخنان اصولگرایان و رسانهها تبدیل شده است، که در ضمن آن هشدارهایی نیز به رییس جمهور منتخب داده می شود که به عنوان چهرهای منتسب به جریان اصولگرا نباید وارد این سهم دهیها شود. در مقابل اصلاحطلبان نیز معتقدند اصولگرایان در حال «مصادره به مطلوب» کردن پیروزی روحانی به نفع خود هستند. آیا چنین رویکرد و سهم خواهی در جناح منتسب به جنابعالی وجود دارد؟ واکنش اصولگرایان را چطور ارزیابی میکنید؟
برای توضیح این موضوع باید چند امر روشن شود. اولا دولت در 8 سال گذشته یعنی از 1384 تاکنون دولت اصولگرایان بوده است. اصولگرایان دولت را وقتی از اصلاحطلبان تحویل گرفتند که زیرساختهای علمی و فرهنگی و بخصوص اقتصادی و اجتماعی کشور در وضعیت خوبی قرار داشت. به تعبیر مقامات عالی نظام، کشور در «آستانه یک خیزش» بود. در حوزه اقتصاد ملی تورم در حدود 10% بود و پول ملی از اعتبار قابل قبولی برخوردار بود. جشن خود کفایی گندم برگزار شده بود و در حوزه علم و فناوری دانشهای جدید از جمله فناوریهای مربوط به نانو و پارکهای علم وفناوری به منظور حرکت به سوی فناوریهای دانش بنیان و پیوند بین صنعت و دانشگاه برقرار شده بود که همه خبر از نوید مطلوبی برای کشور بود. در قوانین بالا دستی مثل «چشم انداز» و«برنامه پنج ساله چهارم» نیز مسیر حرکت به سوی پیشرفت سریع مشخص شده بود.
دولت نهم و دهم جزئی از اصولگرایان و تحت حمایت کامل آنان بود
بعد از روی کار آمدن دولت نهم که متعلق به اصولگرایان بود، تحولات اقتصادی جهان منجر شد به افزایش فوق العاده قیمت جهانی نفت. درآمدهای سرشار نفتی و امکانات بالای صادرات غیر نفتی و سرمایه های علمی و تخصصی مطلوب کشور که در دولتهای قبل فراهم آمده بود، همه در اختیار دولت اصولگرایان قرار گرفت. اما متاسفانه اکنون بعد از هشت سال وضعیتی پیش آمده است که چه در تصمیمگیریها و سیاستگذاریها و چه در رفتار و عملکرد، هیچ کس راضی نیست. در یکی دو سال اخیر حتی دیدیم که خود اصولگرایان هم به صورت فرار به جلو، به جمع منتقدین دولت پیوستند. در حالی که مسئول اصلی این وضعیت خود اصولگرایان بودند و هستند. دولت نهم و دهم مجموعهای از اصولگرایان است و تحت حمایت کامل و همه جانبه آنان بوده است.
اصولگرایان اشتباه خود را بپذیرند و از مردم عذرخواهی کنند
اکنون اگر فرض کنیم اصولگرایان متوجه خطا و اشتباه خودشان شده اند، حداقل نتیجه پی بردن به چنین اشتباهی این است که خطای خود را بپذیرند و از مردم عذرخواهی کنند. به خصوص که طبق ادعای اصولگرایان، یکی از مبانی اصولگرایی ادعای اطاعت از امام و رهبری است.
اصولگرایان معظم قطعاً به خاطر دارند که حضرت امام در اوایل انقلاب که بر اثر آشفتگی کارها آن چنان که باید پیش نمیرفت، در مقابل اظهار ناراحتی خانواده معظم شهدا و مستضعفان، از آنان عذر خواهی کردند. آقایان میتوانند از جمله به صحیفه امام ج 12، ص 476 مراجعه کنند و ببینند که این عذر خواهی در شرایطی بوده است که انقلاب بزرگی شده بود و همه چیز به هم ریخته بود و جنگ هم مزید بر علت شده بود.امام در چنین شرایطی که شاید بیشتر آنها تحمیل شده بود باز هم چندین بار میگویند من از ملت عذرخواهی میکنم. از اینکه برخی میآیند و به من میگویند که خانه نداریم، مشکلات داریم و ...ایشان آنقدر ناراحت میشوند که شروع به عذرخواهی میکنند. این حداقل کاری است که شایسته است اصولگرایان انجام دهند. این عذرخواهی کردن هم به ضرر آنها نیست، بلکه مظهری از اخلاقمداری است و نمونه عینی است از ادعای اصولگرایی و اطاعت از امام و رهبری. به هرحال باید به لحاظ تاریخی در یک نقطهای این مسئولیت را بپذیرند. هرچند تاکنون متاسفانه این کار را نکردهاند.
مساله دومی که شایسته است مورد توجه واقع شود، این است که تشکلهایی که به عنوان گروههای سیاسی فعالند، با توجه به قانون احزاب باید پروانه بگیرند و با شناسنامه مشخص فعالیت کنند تا مسؤولیتها لوث نشود و بعداً نگویند «من نبودم»، «کی بود؟» از این به بعد باید تلاش کنند برای تشکیلات اصولگرایی مجوز بگیرند. البته اگر در تشکلهای اصلاحطلبان هم تشکلی هست که مجوز رسمی از کمیسیون ماده 10 وزارت کشور ندارد، باید اقدام به اخذ مجوز کنند. همه گروههای سیاسی که فعالیت میکنند باید شناسنامهدار شوند. اینکه عنوانی پر طمطراق برای خود تعیین کنند و از آن استفاده سیاسی کنند و هر وقت فرصتشان تمام شد بدون آنکه مسؤولیت آن را بپذیرند آن را کنار می گذارند و عنوان فریبنده دیگری علم میکنند؛ نه به سود خودشان است و نه به سود فضای سیاسی کشور. متأسفانه کشور سالها است از این عنوانهای به نرخ روز و فرار از مسؤولیت آن بسیار زیان دیده است.
اما در مورد آمدن جناب آقای دکتر روحانی، و فضایی که آمدن ایشان ایجاد کرد باید به عقب تر برگردیم و به کاندیداتوری جناب آقای هاشمی رفسنجانی هم اشاره کنیم. بعد از آمدن جناب آقای هاشمی یک موج حمایت و نشاط سیاسی در کشور بوجود آمد ولی متاسفانه به هر دلیلی ایشان احراز صلاحیت نشدند و این ظرفیت بر زمین ماند. گروههای اصلاحطلب که اعم از شورای هماهمگی جبهه اصلاحات و جمعی که در قالب مشاورین جناب آقای خاتمی فعالیت میکردند، ابتدا آقای خاتمی را کاندیدای خود میدانستند ولی ایشان به جهاتی که همه میدانند، نتوانستند به صحنه بیایند. بعد از اینکه جناب آقای هاشمی به عنوان فردی فراجناحی به میدان آمدند اصلاحطلبان به شدت از ایشان حمایت کردند.
بعد از این که ناباورانه صلاحیت ایشان مورد تأیید قرار نگرفت، سرمایه اجتماعی عظیم جناب آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای سید محمد خاتمی در حمایت از دکتر روحانی قرار گرفت و اصلاح طلبان به اتفاق از جناب آقای دکتر روحانی حمایت کردند و با ائتلاف یا کناره گیری اخلاقی جناب آقای دکتر محمد رضا عارف به نفع دکتر روحانی، این حمایت جمعی در سراسر کشور به خلق این حماسه منجر شد.
مجموعه آرای اصولگرایان معتدل در رای آوری روحانی تاثیرگذار نبود
در این میان البته برخی از اصولگرایان معتدل هم از آقای روحانی حمایت کردند و باید از ایشان تشکر کرد. اما مجموع آرایشان چندان در رای آقای روحانی تاثیرگذار نبود. البته آنها گلایهمند هستند که چرا کاندیداهایشان ائتلاف نکردند و تصور میکنند که اگر ائتلاف میکردند، اتفاق خاصی میافتاد. فرض کنیم که همه آنها به نفع یک کاندیدا کنار میرفتند، چه اتفاق خاصی رخ میداد؟ معتقدم حتی اگر ائتلاف میکردند هم وضعیت بهتر از این برایشان پیش نمیآمد. بنابراین همدیگر را سرزنش نکنند که چرا ائتلاف نکردند! چون تفاوتی در آرای شان ایجاد نمیشد.
ظرفیت اصولگرایان در 8 سال دولت احمدینژاد خیلی آسیب دید
ظرفیت اصولگراها با توجه به عملکرد 8 ساله دولت احمدینژاد خیلی آسیب دیده است. از این رو به جای سرزنش کردن، باید تلاش کنند که خودشان را آسیبشناسی و تصحیح کنند تا به عنوان یک جریان سیاسی فعال در کشور حضور داشته باشند و نقش خودشان را ایفا کنند.
اصولگرایان نمیتوانستند خاستگاه «تغییر» مردم باشند
اما در مورد سؤال جنابعالی باید عرض کنم، جریان اصلاحطلبی چنان که اشاره کردم و همه شاهد بودند، با همه ظرفیتش به میدان آمد، ائتلاف را هم شکل داد و جناب آقای دکتر عارف نیز با نهایت بزرگواری و اخلاق مداری به نفع آقای روحانی کنار رفت و یک ظرفیت وسیعی ایجاد شد. در کنار ظرفیت عظیم جریان اصلاح طلبی و جناب آقای هاشمی، مردم نقش اصلی را ایفا کردند. البته نباید تصور شود که مردم چشم و گوش بسته تابع جریانات سیاسی هستند، بلکه خسارات و دردسرهایی که در این 8 سال به مردم وارد شد باعث شد که مردم خواهان «تغییر» باشند. البته اصولگرایان با توجه به تجربه 8 سال گذشته نمیتوانستند تکیه گاه این درخواست تغییر قرار گیرند، بنابراین مردم به جناب آقای دکتر روحانی رای دادند.
در سؤال شما از قول اصولگرایان دو مطلب هست: یکی این ادعا که اصلاح طلبان به دنبال سهم خواهی از دولت روحانی هستند؛ دیگر این که روحانی یک چهره وابسته به تشکل اصولگرایی است و بنابراین اصلاح طلبان نباید وارد سهم خواهی از این دولت شوند.
روحانی در گذشتههای دور عضو تشکل جامعه روحانیت مبارز بوده است
جناب آقای روحانی خودشان در جریان نامزدی انتخابات بارها اعلام کرده اند که یک شخصیت مستقل معتدل هستند و هیچگاه نگفتهاند که وابسته به تشکل اصولگرایی هستند. پس ادعای اصولگرایان در وابستگی دکتر روحانی به آن جریان خالی از واقعیت است. ظاهراً منظورشان این است که ایشان در گذشته های دور عضو تشکل جامعه روحانیت مبارز تهران بوده اند که البته درست است. اما سالها است که نه ایشان و نه جناب آقای هاشمی رفسنجانی و نه حتی جناب آقای ناطق نوری که مدتها دبیر آن جامعه بودهاند در آن مجموعه نیستند. پس این وابستگی تشکیلاتی واقعیت ندارد. در هر حال مردم به آقای روحانی به عنوان یک شخصیت مستقل رأی دادند چون دیدند ایشان خودش را وابسته به یک جناح نمی داند.
اما مجموعه در رای آوردن ایشان تاثیرگذار بود و اگر بخواهیم عواملی را که در پیروزی جناب آقای دکتر روحانی نقش داشته اند سهم بندی کنیم، مسلماً سهم اصلاح طلبان همراه با پشتوانه سرمایه معنوی آقایان خاتمی و هاشمی در رای آقای روحانی سهم بزرگی که مردم را به صحنه کشاند.
نقش اصلاحطلبان در رای آوردن روحانی قطعی است اما وارد سهمخواهی نشدهاند
اما برخلاف آنچه شما از قول اصولگرایان مطرح کردید تا آنجا که من می دانم اصلاح طلبان وارد سهم خواهی نشده اند. به نظر اصلاح طلبان آقای روحانی منتخب ملت ایران است و خودشان هم قول داده اند که فراجناحی عمل کنند. این قطعی است که اصلاح طلبان در پیروزی آقای روحانی نقش مهمی داشتند و هرکسی که ذره ای انصاف داشته باشد نمی تواند آن را منکر شود. ولی اصلاح طلبان بارها گفتنه اند که برای نجات کشور و برای مصالح ملی همه تلاش مان را می کنیم و بنابراین هیچ سهمی از دولت نمی خواهیم. منتهی خود جناب آقای روحانی گفته که من از تمام نیروهای کارآمد، متخصصین و باتجربه کشور که توانایی و ظرفیت کمک به دولت داشته باشند، استفاده خواهم کرد.
بنابراین با توجه به وجود شخصیتهای با تجربه و کارآمد در جمع اصلاح طلبان که تعدادشان هم بسیار است، ممکن است آقای روحانی به تشخیص خود از تعدادی از شخصیتهای کارآمد اصلاح طلبان انتخاب کنند. اگر چنین شود این سهمخواهی نیست؛ چنان که ممکن است کسانی را از جناح جناب آقای هاشمی رفسنجانی و یا حتی از برخی چهرههای معتدل اصولگرایی استفاده کنند. همه باید بپذیرند که ایشان رییس جمهور منتخب ملت ایران است و در انتخاب همکارانش آزادند.
ما امیدواریم آقای دکتر روحانی طبق فرموده حضرت امیر که در نامه به مالک اشتر که فرمود «مسئولین حکومتت را با دقت و با آزمایش و اطمینان از کاری که می توانند انجام دهند انتخاب کن» نه با سفارش و توصیه این و آن، عمل کنند.
خوشبختانه ایشان بارها اعلام کرده اند که می خواهد کارآمدترین افراد را بیتوجه به جناحی که به آن وابسته هستند انتخاب کنند. بنابراین بهتر است که اصولگرایان شکست را قبول کنند و به رقبای اصلاحطلبشان حمله نکنند. در 8 سال گذشته به اندازه کافی به اصلاح طلبان حمله شده است. از کنار گذاشتنهای بی دلیل، بازنشسته کردن، اخراج، تحقیر، تهمت وافترا و هر چه بتوان تصور کرد بر اصلاحات تحمیل کردند. بنابراین بهتر است در شرایط فعلی این مسائل را کنار بگذارند و حالا که همه خصوصا مقام معظم رهبری به تلطیف فضا کمک کردند، دوستان اصولگرا هم براساس اصولگرا بودنشان این فضای تلطیف شده را بپذیرند و مرتبا به دنبال دعوا به راه انداختن با اصلاحطلبان نباشند و برایشان رجز نخوانند که «تصور نکنید شما بردید و ...»
براساس آنچه که شما گفتید حمایت چهرههایی چون آیت الله هاشمی و حجتالاسلام خاتمی در رای آوری آقای روحانی تاثیر گذار بوده است...
قطعا! چه کسی میتواند منکر این مهم شود.
این تاثیرگذاری در کسب رای باعث نخواهد شد که طیف متبوع شما یعنی اصلاحطلبان آقای روحانی را وامدار خودشان بدانند؟
اصلاحطلبان اعلام کردند که برای منافع و مصالح کشور از ایشان حمایت کرده اند. فکر میکنیم دکتر روحانی با دیدگاههایی که طرح کرده و شخصیت و سابقهای که دارند، فردی فراجناحی هستند و خودشان را وابسته به کسی و جایی نمیکنند، این وابستگیها به مصلحت امروز کشور نیست.
اصلاحطلبان اگر بخواهند روحانی را وامدار خود کنند باید بگویند هرآنچه ما میگوییم تو باید انجام بدهی چه در سیاستهایی که باید دنبال کنی چه در بکارگیری افراد و چینش کابینه! ولی هیچ جا چنین چیزی را مطرح نکرده اند، و هیچ گروهی از اصلاحطلبان تاکنون چنین درخواستی از رییس جمهور منتخب نداشتهاست.
در جایی از صحبتهایتان اشاره کردید که اصولگرایان اگر ائتلاف هم میکردند باز هم دارای رای نبودند، این یعنی رایآوری آقای روحانی قابل پیش بینی بود و اگر ائتلافی هم در بدنه اصولگرایی شکل می گرفت باز هم پیروز نهایی آقای روحانی بود؟
با سابقهای که اصولگرایان خصوصا در این چند سال دولت احمدینژاد برای خودشان ایجاد کرده بودند و قدرت را به شکلی یکپارچه از فرهنگ و آموزش تا اقتصاد و سیاست و امنیت در دست داشتند، این تجربه را برای مردم بوجود آوردند که این شیوه مورد پسند نباشد و تشخیصشان بر تغییر قرار گرفت. نمایندگان اصولگرایی چون بر آن سابقه متکی بودند و طالب حفظ همان وضع بودند، قطعاً اگر ائتلاف هم می کردند رأی نمی آوردند. به عبارت دیگر: یک تفکر ـ که معتقد به اعتدال، پرهیز از افراط وتفریط، حفظ آزادیهای مشروع، تأمین امنیت اجتماعی اقتصادی و فرهنگی مردم، شایسته سالاری به جای باند و گروه، محور بودن قانون، و امثال اینها که نماینده یک تغییر است ـ مبنی و محور رأی مردم بود نه اشخاص، تا تصور بفرمایند که با ائتلاف میتوانستند رأی بیاورند در حالی همه منتسب به تفکری بودند که مورد قبول مردم نبود.
در این فضایی که پیش آمده میشود این موضوع را هم استنباط کرد که کشور بالاخره به نهادهای سیاسی و احزاب احتیاج دارد و الان فرصت خوبی است که هم اصلاح طلبان و هم اصولگرایان تمامی نیروها و ظرفیتهایشان را به نحوی به هم نزدیک کنند تا چند حزب بزرگ در کشور داشته باشیم و از این تفرق و تعدد تشکلها و بخصوص جریانها و حزبها و جبهههای خلق الساعه در ایام انتخاباتها جلوگیری شود. اگر این تربیت سیاسی اتفاق بیفتد کشور راحتتر روی خط مردم سالاری دینی و حاکمیت بر مبنای خرد جمعی و به تعبیر قرآن مجید «شورایی» که «أمرهم شوری بینهم» حرکت خواهد کرد. شایسته است هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلبان و دیگر جریانها بر مبنای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به سمت تاسیس دو ـ سه حزب بروند. امروز برای تربیت سیاسی جامعه نیازمند شکلگیری اینگونه نهادهای سیاسی هستیم. این که بعضی می گویند در اسلام حزب نیست یک ادعای بی اساس است این امر یک موضوع عقلایی است. خداوند متعال به موجب «أمرهم شوری بینهم» تنظیم امور جامعه را در سایه رسالت وامامت به عقلای جامعه در هر زمانی واگذار کرده که خودشان با اجتهاد در امور تدبیر کنند و راهکاری را در پیش بگیرند. و امروز بهترین فرصت است که به جای رجزخوانی علیه یکدیگر هر جریانی به دنبال توسعه سیاسی خود باشد. این چیزی است که میتواند به عنوان سرمایه سیاسی کشور مورد استفاده قرار گیرد.
دو نوع تحلیل و رویکرد از سوی اصولگرایان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری وجود دارد، یک دسته که معتقدند اصولگرایان شکست نخوردند و هنوز پایگاه اجتماعی خود را دارند و اینکه در نهایت اصلاح طلبان بر روی چهره منتسب به جامعه روحانیت اجماع کردند. یعنی اصولگرایان شکست نخورند. در مقابل هم برخی اصولگرایان مانند آقایان محبیان و سلیمی نمین و هم اصلاح طلبان معتقد به شکست خوردن اصولگرایان هستند. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟ آیا واقعا اصولگرایان شکست خوردند؟
اگر قرار باشد دوستان اصولگرا مسائل را با کلی گویی و ادعاهای مبهم کالبد شکافی کنند، قطعاً به جایی نخواهند رسید. بسیار خوب! با صراحت و شفاف بگویند گفتمان اصولگرایی بر چه موازینی استوار است، تا معلوم شود شکست خورده است یا نه؟ اگر سیاستمدارند پس مثل هر حزب سیاسی که در انتخابات شکست میخورد، شکست خود را بپذیرند و شروع به ترمیم خود کنند. این یک مشی منطقی و معقول است. اما اینکه بخواهند بدون تعریف و تبیین روشنی از اصول مورد قبول خودشان، اینگونه ضعف و نقص خود را با این توجیهات کلی و مبهم و چند پهلو بپوشانند، منطقاً مورد قبول کسی واقع نمی شود. وقتی جریانی خود را مطلق میپندارد و به هیچ کس اجازه انتقاد و قضاوت نمیدهد، مردم هم اینگونه واکنش نشان میدهند.
جامعه روحانیت آن حضور سیاسی اوائل انقلاب را ندارد
بهترین کار این است که آقایان در عمل، اشتباهاتی را که کرده اند بپذیرند و از مردم عذرخواهی کنند و شروع به ساماندهی خود کنند. این که دائم بگوییم شهید مطهری و شهید باهنر و شهید بهشتی و ... از ما بوده اند و روحانی هم از ماست، مشکلی را حل نمیکند. چون خیلی سال است که جامعه روحانیت مبارز آن حضور سیاسی اوائل انقلاب را ندارد و اصلاً این تشکیلات در سالهای اخیر چندان نقشی نداشته است که چنین ادعاهایی قابل طرح باشد. هرچند به عنوان یک تشکل روحانی مورد احترام همه است. مگر آقای ناطق نوری مدتها دبیرکل جامعه روحانیت مبارز نبود؟ ولی امروز با این مدعیان چندان سازگاری ندارد. بنابراین اینگونه نیست که فکر کنیم تاریخ پاک شده و میتوان هر ادعایی را مطرح کرد و بهتر است کمی معقولتر برای ترمیم آن اتفاق ناگواری که افتاده با مردم کنار بیایند و اسلام را در خود منحصر نکنند. شاید برخی از اصولگرایان الان عصبانی هستند و این حرفها را میزنند امیدواریم بعدها که این عصبانیت فروکش کرد این رویه عوض شود.
شکست سیاسی امر غریبی نیست و در همه جای دنیا پیش میآید. آقایان نباید خیلی این مساله را برای خود بزرگ کنند و به جای آن بهتر است عملکردهایشان را بسنجند، اصولگرایی را بیشتر برای خودشان معنی کنند. اصولگرایی این نیست که دروغ بگوییم و بعد بگوییم چون ما میگوییم شرعی است! چطور میتوان اصولگرا باشی اما چاپلوسی در همه جای زندگیت رواج یابد، تملق سکه رایج شود، کسی که انتقاد مصلحانه کرد او را جاسوس و بی دین بدانید. این رفتارها باید تغییر کند. ما امیدواریم اصولگرایان خود را نقد و اصلاح کنند و دفعه بعد پیروز شوند. با استدلالهای سطحی و عوام فریبی همیشه نمی توان راه به جایی برد. اگر جامعه سکوت کرده و چیزی نگفته دلیل عوام بودن یا بی خبری نیست بلکه ملاحظه کشور و نظام را کرده و نخواسته تنش و درگیری ایجاد شود.
اینکه دائما بگوییم فلان شخصیت از ما بود، فلان فرد عضو ما بوده، اهمیتی ندارد. مهم این است که امروز آرمانهای همان افراد کنار گذاشته شده است. امروز به جای عدالت اجتماعی وحرمت انسانها، صدقه باب شده است این که بودجه کمیته امداد را چندبرابر کنیم تا با صدقه دادن به مردم، عدالت اجتماعی برقرار شود، این اداره کردن جامعه است؟ پول و ثروت و عزت مال این مردم است چه حقی داریم آنها را به شیوه گدایی اداره کنیم، چه کسی به مایِ اصلاح طلب یا شمایِ اصولگرا چنین اجازه ای را می دهد؟
برخی تحلیل های بعد از انتخابات درخصوص رای آقای روحانی بر تاثیر حمایت آقایان هاشمی و خاتمی در رای آوری وی تاکید دارد و در مقابل برخی هم هستند که می گویند حمایت آقای هاشمی تاثیری در رای روحانی نداشته است. بر این اساس فکر می کنید سقف و کف رای آقای روحانی قبل از و بعد از حمایت این دو چهره چقدر بود؟
اگر یک مقدار منصف باشیم هیچ کس شکی ندارد که حمایت این دو چهره در رای آوردن آقای روحانی تاثیر داشت. مردم در طول تاریخ یک سلسله پشتوانههای معنوی و سرمایههای اجتماعی دارند این سرمایههای اجتماعی در جاهای حساسی راهگشا و راهنمای مردم میشوند. آیتالله هاشمی از ابتدای انقلاب مسئولیتهای حساس و مهمی داشتند، رنجهای زیادی کشیدند و یک دوره هم سخت به ایشان حمله کردند اما وقتی کاندیدا شد باز هم اقبال و نشاط عمومی را به نفع خود بالا بردند. آقای بادامچیان و برخی دوستان دیگر چرا چشم خودشان را به واقعیات میبندند. وقتی آقای هاشمی ثبت نام کرد بلافاصله تمام ایران دچار نوعی تحول مبنایی شد، سقوط یکباره قیمتها، کاهش نرخ ارز و طلا و ... به علاوه خوش بینی عظیمی که در سراسر منطقه بوجود آمد. اینها نتیجه ظهور و بروز یکباره یک شخصیت نیست نتیجه پشتوانه های تاریخی آن فرد است.
هاشمی با مجموعه بدنهای که دارد از قدرت و فکر و اندیشه تا عوامل انسانی و ... توانست یک تحولی ایجاد کند، این پشتوانه شور نشاط فوق العادهای را بالا برد. اما بعد از اینکه ایشان رد صلاحیت شد باعث شد این ظرفیت باقی بماند و زمانیکه آقای روحانی آمدند این پشتوانه در کنار آقای روحانی قرار گرفت. آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور دوره اصلاحات به لحاظ عملکردشان در داخل وخارج از اعتبار و محبوبیت فوق العاده ای در جامعه برخوردار هستند و از ذخایر عظیم کشور محسوب می شوند. اینها سرمایههای کشور هستند و باید خوشحال باشیم که این سرمایه ها را داریم و بی سرمایه نیستیم. وقتی مردم پای صندوق میآیند و به کاندیداهای اصولگرا رای میدهند یعنی اصولگراها هم دارای سرمایههای اجتماعی هستند، بنابراین باید بپذیریم که در هر دو جناح این ظرفیتها وجود دارد و باید قدر بدانند. کم لطفی است که برخی چشم خودشان را ببندند و ظرفیت آقای هاشمی و دیگر بزرگان را نادیده بگیرند.
آقای روحانی تاکید دارند که دولتی فراجناحی از نیروهای متخصص و کارآمد را تشکیل خواهند داد و دولتشان ادامه دولت آقایان هاشمی و خاتمی خواهد بود. فکر می کنید در این دولت وضعیت برخی چهرههای شاخص دولتهای گذشته به چه شکل باشد؟ الان گفته می شود که آقای روحانی باید از نیروهای زبده هر سه دولت بهره ببرد، فکر میکنید این دولت اعتدالی در نهایت شکل بگیرد؟
فکر میکنم دولت اعتدالی متشکل از نیروهای کارآمد و بدون وابستگی جناحی و سیاسی شکل بگیرد. خودشان هم عنوان کردند دولت ائتلافی که از جناحهای سیاسی باشند را تشکیل نخواهند داد، بلکه متخصصان و کارآمدها را گرد هم جمع میکنند. در این حالت ممکن است از جناحهای موجود به اختلاف کم یا زیاد کسانی حضور داشته باشند. ولی این تعداد کم یا زیاد بیانگر توجه بیشتر به یک جناح و بیتوجهی به جناح دیگر نیست بلکه کارآمدی را مدنظر دارند.
مصداقا میتوانید به این چهرهها اشاره کنید؟
نمیتوانم پیشنهاد یا احتمالی بدهم. ایشان شخصیتی هستند که در فضای سیاسی کشور حضور داشته و در سطوح عالی حاکمیت بوده است، آدم ها و ظرفیتهای آنان را میشناسد و از آنها بهره میگیرد. من اسمی را مطرح نمی کنم.
جنابعالی دارای سوابق دانشگاهی هستید و یک تشکل دانشگاهی را رهبری می کنید. فکر میکنید دولت یازدهم باید چه بهایی را به این قشر بدهد تا دانشگاهیان نیز وارد فضای تصمیمگیریهای کلان کشور شوند؟
امروزه در میان دانشگاهیان افراد واجد شرایط حضور در دولت جناب آقای دکتر روحانی کم نداریم علی القاعده حداقل وزیر علوم یک دانشگاهی خواهدبود. با این حال مهم این است که دولت از دانشگاهیان استفاده کند، لازمه این استفاده کردن هم این نیست که یک دانشگاهی وزیر شود، ولی از دانشگاهیان باید به عنوان متخصصان بهره گرفته شود.
دانشگاهیان یعنی کارشناسان عالم، و افراد متخصص که می توانند به عنوان گروه فکری از آنها بخواهند که به دولت کمک کنند. مثلاً از قطبهای علمی که در دولت اصلاحات شکل گرفت مثل قطب علمی اقتصاد، برق، نفت، سیاست، جامعه شناسی و ... یا انجمنهای تخصصی و علمی بصورت اجرای طرحهای تحقیقاتی، یا شرکت در جلسات مستمر مشورتی با مسئولان دولتی، نظرات و مشکلات دولت را بشنوند و بررسی علمی و تخصصی کنند و نتیجه را در اختیار دولت قرار دهند. این روزگار روزگاری نیست که چند نفر دور هم جمع شوند و بخواهند خودشان ممکلت را اداره کنند حتما باید از تخصصهای سطح عالی بهره گرفته شود.
دولتی که 12 مرداد 92 روی کار میآید با موجی از مشکلات اقتصادی، سیاسی، بینالمللی، بی اعتمادی مردم و ... روبرو است و وامدار این مشکلات است، فکر می کنید اولویت اصلی این دولت در بدو روی کار امدن چه باید باشد؟ در چنین شرایطی مهمترین اولویت دولت را چه میدانید و مهمترین مشکلی که در آغاز راه دولت با آن روبرو است؟
اولاً به نظر من دولت با رأی قاطع ملت روی کار می آید، پس قاعدتا با بی اعتمادی مردم مواجه نمی شود؛ ثانیاً همین مردم چه با صبر خودشان و چه با کمکهای فکری و تخصصی و حتی مالی و سرمایه گذاری او را یاری خواهند کرد. مهم این است که دولت همچنان در کنار مردم باشد.
أما در مورد اولویت کارها، متاسفانه مسائل در این چندسال به نحوی پیش رفته است که همه چیز اولویت پیدا کرده است. علتش هم این است که این مسائل به هم مربوط هستند. وقتی مسائل بینالمللیتان بر اقتصادتان تاثیر می گذارد وقتی اقتصاد را اولویت قرار میدهید ناگزیرید مشکلات بینالمللی را هم همپای اقتصاد حل کنید، مثلا وقتی فرهنگ کار و اخلاق حل نشود مشکلات اقتصادی حل نمیشود. بنابراین ملاحظه می کنید که همه این مسائل زنجیروار به هم پیوسته شدهاند. بنابراین دولت باید همزمان در چند عرصه کار و تلاش کند. ممکن است یک راهکارهای اولیه ای برای هر بخشی فراهم کند. به خصوص اینکه برخی موضوعات مثل تورم زندگی روزمره مردم را فلج کرده است، فعال شدن بخش اقتصادی که بیکاریها را تا حدی جبران کند و ... اما این مسائل انقدر به هم وابستهاند که وقتی قرار باشد مثلا بخش اقتصاد فعال شود باید روابط بین الملل را هم بهبود ببخشید و تحریم ها را حل کنید.
مردم صبور باشند و انتظار حل سریع مشکلات را نداشته باشند
اما آنچه باید از مردمی که با سعه صدر و آگاهی به میدان آمدند و دولتی اعتدال گرا را انتخاب کردند، خواهش کرد این است که مقداری صبرشان را بالا ببرند. نمیتوان انتظار داشت در فرصت دو یا چند ماهه مشکلات عمیق و دیرپای حل شود. بسیاری از این مشکلات تبدیل به مسائل ریشه داری شدهاند که باید ریشه آنها پیدا شود و بعد از آن به دنبال حل آن بود. دولتی که سرکار میآید با یکسری از قوانین و مصوبات دولت فعلی روبرو است که نمیتواند به سرعت آنها را لغو یا اصلاح کند، بیقانونی هم که شایسته چنین دولتی نیست. بنابراین باید زمانی را به دولت، وقت داد تا این مسائل حل شود. اما مهم این است که در این مسیر تسریع بخشیده شود تا داد مردم درنیاید.
در این شرایط قطعا منتقدین از این فضای سخت به نفع خودشان استفاده می کنند. از آنها هم خواهش می کنیم که دولت را تحت فشار قرار ندهند. باید به دولت کمک فکری داد تا بتواند مشکلات را سریعتر رفع کند. اگر از این طرف عجله و شتاب خیلی برای دولت خطرناک است و باید سنجیده عمل کند، مردم هم باید حوصله کنند.
ما امیدواریم با فرض اینکه قرار است دولتی با بهرهگیری از متخصصان زبده و صالح بوجود آید که به منافع شخصی و گروهی نمیاندیشند و به فکر منافع کشور هستند خیلی زود این مشکلات رفع شود. بخصوص با انتخاب وزیرانی که در حوزه خدمت خود به مشکلات وزارتخانه آشنا باشند و نیروها میانی برای تصدی مناصب مختف را بشناسد وهر کس را زود درجای خود بگمارند مشکلات زود حل خواهد شد
کشور ما ظرفیتهای بالایی دارد، علاوه بر امکانات طبیعی، متخصصان کارآمد در سطوح عالی در داخل و خارج از کشور، حتی برای سرمایه مالی هم ظرفیتهای داخلی و ایرانیان خارج از کشور وجود دارند که دوست دارند به کشور خدمت کنند بنابراین امکانات خوبی داریم.
دیگر دوران خط و خطبازی نیست
الان دیگر دوران خط و خط بازی نیست، افراط و انحصار گرایی زیانهای سختی بر مملکت وارد کرده است. زمانی آقای خاتمی در دولت اصلاحات می فرمود هر 9 روز برای دولتش یک بحران ایجاد کرده اند. امیدواریم این افراط گریها تمام شده باشد. همه باید بفهمند که این قبیل رفتارها خسارت بار است.
جریان احمدینژاد اگر میخواهد در سیاست بماند اول از مردم عذرخواهی کند
در کنار دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب در یکی دو سال اخیر خصوصا در بحبوبه انتخابات مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم از جریانی تحت عنوان جریان احمدینژاد هم نام برده میشود. وضعیت این جریان در دولت یازدهم به چه نحوی خواهد بود. فکر می کنید این جریان قدرت ماندگاری در سیاست ایران را داشته باشد؟
احمدینژاد و اطرافیانش در ابتدا تابع اصولگرایان بودند اما اگر الان میخواهند هویت مستقل داشته باشند بهتر است در محدوده قوانین کشور یک تشکیلات سیاسی ایجاد کنند و البته در کنار آن خطاها و اشتباهاتشان را هم بپذیرند. آنها خدمتهایی هم کردند و این قابل انکار نیست. ولی اگر می خواهند بمانند خودشان بیایند اول از مردم عذرخواهی کنند و بعد شروع به تصحیح رفتارشان کنند. بنابراین آنها اگر میخواهند مستقل و دور از سایه اصولگرایان حرکت کنند میتوانند یک جریان اجتماعی و نهاد سیاسی را پدید آورند. دولت یازدهم قول داده به همه آزادی مشروع را بدهد و مثل دولت احمدینژاد نخواهد بود که همه را ساکت کند. این جریان هم میتواند قانونی و با مجوز در قالب تشکیلات سیاسی فعالیت رسمی داشته باشد.
تصور می کنید احمدینژاد ظرفیت رهبری یک جریان سیاسی را داشته باشد؟
نمی دانم. ولی به هر حال باید پذیرفت ایشان به عنوان یک رییس جمهور کار کرده و می تواند به عنوان جریان اجتماعی طرفدارانی داشته باشد. اما باید عاقلانه عمل کند و افراط و تفریط را کنار بگذارد و بداند که دیگر جامعه افراط را نمیخواهد و می خواهد کشور در یک فضای آرام پیش برود.
او اگر توانست افکار عمومی را جذب کند چند سال دیگر انتخابات مجلس است و میتواند بیاید و صندلی به دست آورد و مانند بقیه جریانات سیاسی عمل کند. بنابراین من تصور میکنم احمدی نژاد نباید از نظام دلگیر شود، بلکه باید در جامعه بماند که قاعدتا این کار را خواهد کرد.
در روزهای اخیر گفته می شد دولت تلاش دارد مانند اصلاح طلبان بنیادی تحت عنوان بنیاد بهار را ایجاد کند؟
اینکه بنیاد باشد یا حزب تشکیل دهد، فرقی ندارد. ولی اینکه بماند باید یک تشکیلات رسمی و قانونی داشته باشد که در قالب آن فعالیت کند.
تصور میکنید اصولگرایان و دیگر جریانات سیاسی اجازه حیات سیاسی را به احمدی نژاد و یارانش میدهند؟
من نمیدانم اصولگرایان چه خواهند کرد. اما براساس منطق جمهوری اسلامی ایران بالاخره حکومت دست این افراد بوده و کارهای خوبی کرده اند و البته خطاهای بزرگی هم داشته اند. حالا که کنار رفتهاند اگر بخواهند حزب و گروهی داشته باشند و سازماندهی آن طبق قوانین کشور باشد، نباید منعی داشته باشد مگر این که مشکلات دیگری سر راه باشد.
عکسها از : لیلا افشار
/29220