از یار اگر چه هیچ نصیبی نمیبریم
جان میدهیم و در عوضش عشوه میخریم
باری عجب معامله احمقانهای ست
از یار عشوه کار به هر حال ما سریم
آن یار اگر ذخیره تیم محلی است
ما تک ستارهایم که در لیگ برتریم
او تنبل است و میخورد و چاق میشود
ما غصه میخوریم و زرنگیم و لاغریم
او دلبر است و یکسره در فکر دلبری ست
ما شاعریم و یکسره در فکر دیگریم
ناشاعران به یک دو سه تک بیت شهره اند
ما با هزار قطعه معروف منکریم
ما بر خلاف آن چه سرودند شاعران
از هر نظر که بنگری از یار بهتریم
از باغ دوست، دانه حرمان نصیب ماست
چون در میان این همه کفتار کفتریم
این عشق ما که شور جوانی فقط نبود
پیری رسید و باز هم علاف دلبریم
دلبر که اهل مهر و وفا نیست، چون گل است
ما پای بند مهر و وفاییم، چون خریم
دلبر! چرا همیشه به ما فحش میدهی؟
روزی رسد که طاقت فحشت نیاوریم
ما هم جواب فحش تو را باز میدهیم
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
گفتی زخاک بیشترند اهل عشق من
ما برتریم از همه شان هر چه بنگریم
ارشاد و گیر و گشت اگر نیست، پس چرا
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم؟!
گفتی به ناز: بیش مرنجان مرا برو
ما میرویم و هر چه که داریم میبریم
دی گشت با چراغ همی گشت گرد ما
گفتیم: ای عزیز! من و یار همسریم
غیر از همین یکی که عیال و وبال ماست
با هر چه خواهر است به عالم برادریم
6060