به گزارش خبرآنلاین، اتتشارات ثالث به تازگی کتاب «1970 روز در شماره شش ژان بارت» مجموعه خاطرات و مشاهدات حجت الله ایوبی، رییس سازمان سینمایی دولت یازدهم را روانه بازار نشر کرده است. حجت الله ایوبی سالهای 81 تا 85 به عنوان رایزن فرهنگی ایران در پاریس و به روایت خودش « 1970 روز در شماره شش ژان پارت» حضور داشته و حالا در این کتاب روایتها و خاطرات خود را از این حضور تحریر کرده است. نگاه ایوبی نگاهی پر از جزئیات است که ما را با جنبههای گوناگون خلقی - رفتاری و اجتماعی - فرهنگی خودمان و غربیها روبرو میکند. نویسنده سعی کرده است با بیانی داستانگونه به شرح چگونگی برگزاری مراسمها و برنامههای فرهنگی خانه فرهنگ ایران اعم از شعر، موسیقی، سینما، نمایش و... در مدت چهارساله مسئولیتش به عنوان رایزن فرهنگی در کشور فرانسه بپردازد.
در پایان کتاب نیز تعدادی عکس از برنامهها و مراسمهای مختلف برگزار شده از سوی خانه فرهنگ ایران در فرانسه منتشر شده است.
در بخشهای ابتدایی این کتاب به عنوان «سخن نخست» آمده است: «خاطرهنویسی بیگمان پسندیده و نیکوست. ولی این شیوه نیکو تنها برازنده شخصیتهای تاریخساز یا دست کم صاحبان سمتهای بزرگ و اثرگذار است. اما من از هر دوی اینها دورم. سمتم رایزنی فرهنگی است و محل کارم خانه فرهنگ ایران در یکی از کوتاهترین خیابانهای پاریس. شماره شش ژان بارت، ساختمانی در دو طبقه با زیربنای زیر نود متر را در اختیار دارم. دفتر کارم دور و بر پانزده متر مربع مساحت دارد. بودجه مصوب نمایندگی در آغاز کارم به سختی پاسخگوی هزینههای ناچیز جاری است. یک راننده، یک خدمه و دو کارمند محلی همه داراییام و نیروهایم را تشکیل میدهند. خودم یکی از هزاران هزار استادیار دانشگاهم و بالاترین سمتم ریاست دانشکده کوچک علوم سیاسی در تهران بود. با چنین امکاناتی 1970 روز از روزهای زندگیام را در این ساختمان کوچک ولی بسیار زیبا به عنوان نماینده بیش از هفت هزار سال فرهنگ گذراندم. روزهایی که آرام آرام بر اهمیتش افزوده شد. در این سالها و ماهها رویدادهایی رخ داد که بسیاری از آنها خواندنی است. باور دارم داستانهایی که در ششم ژان بارت رخ داد آموزههای فراوانی دارد.»
در ادامه بخشهایی از این کتاب را میخوانید:
در دیدارهای که با آقای "ژاک اتلان" داشتیم نمایش فیلم «کودک و سرباز» قطعی شد. با آقای میرکریمی تماس گرفتم. همدیگر را نمیشناختیم. راستش را بخواهید هیچ گرم نگرفت. کنایهای زد که «مگر سازمان فرهنگ و ارتباطات از این کارها هم میکند.» نمیدانم چرا ولی هیچ کدام از اهالی فرهنگ و چهرههای سرشناس مانند میرکریمی، حاتمی کیا و مجید مجیدی و حتی مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از رایزن فرهنگی انتظار کار درست و حسابی نداشتند.
*
به ظاهر هیچ کس از ما انتظار کار فرهنگی را به معنای هنری و با استانداردهای لازم نداشت. بنابراین انجام هر کار خوبی به سرعت دیدگاهها را تغییر میداد. خلاصه با کمی گفتوگو از آقای میرکریمی روز 23 آذر در فرودگاه «اورلی» استقبال شد. پختگی در عین جوانی و ادب و متانت. همه چیز در اوج. شخصیت جذابی که نمیشود شیفتهاش نشد. برای آقای میرکریمی همان روز در خانه فرهنگ درباره فیلمش با "الو سینما" مصاحبهای هماهنگ شده بود که شاید انتظارش را نداشت. خبرنگار روزنامه فیگارو هم همان روز در خانه فرهنگ با او گفت وگویی داشت. آقا سیدرضا از این که میدید کارها حرفهای و در شان کشور است خرسند و شاید ذوقزده بود. روز سهشنبه 27 آذر با کمک آقای اتلان صبحانه مطبوعاتی در کتابخانه خانه فرهنگ تدارک شده بود. برای این صبحانه چارهای جز خرید همه لوازم پذیرایی نبود ناهار آن روز با کریستف بالایی در خانه فرهنگ صرف شد. و پس از چاشت بازدیدها آغاز شد. بازدید از انستیتوی جهان عرب و ملاقات با مدیرانش. و همان روز ملاقات با رئیس مدرسه عالی سینمایی(فمیس) و بازدید کامل از این مدرسه که برای آقای میرکریمی بسیار دیدنی بود. همان شب فیلم «کودک و سرباز» در خیابان بسیار قدیمی و تاریخی «سنت میشل» در سینمایی قدیمی و شناسنامهدار پخش میشد. قرار ما با آقای اتلان این بود که ورود آزاد باشد اما همین که آقای اتلان صف طولانی سینما را دید، دبه کرد و خواهان فروش بلیت شد. بعد از جرو بحثهای طولانی ایشان از خرشیطان پیاده شد. فیلم آرام و به ویژه لوکیشنهایش زیبا بود. هر جا مناظر زیبا از ایران، به ویژه نمای بالکن خانه سرباز اکران میشد، صدای احسنت و حس غرور ایرانیها اوج میگرفت...
*
« هجدهم فروردین، فیلم «باران» مجید مجیدی در «شانزه لیزه» اکران میشد و با این که به دلیل مشغلههای فراوان کمتر توفیق رفتن به فرودگاه و استقبال از مدیران و مسئولان و نمایندگان مجلس را داشتم، با خود عهد کرده بودم به پیشواز همه هنرمندان و اساتید و چهرههای فرهنگی بروم. همنشینی با «آقای مجیدی» واقعا دلپذیر بود. او واقعا به رنگ خداست، و نرمی و لطافت «آواز گنجشکها» جزء وجودش است. سالن زیبایی در مشهورترین خیابان جهان خیس باران زیبایی و لطافت فیلم مجیدی بود. جا داشت به عنوان ایرانی به خود ببالم. روزهای اقامتش برایم شیرین بود، او هم از روی لطف ابراز شادمانی میکرد و امید روزهای خوبی برای برنامههای فرهنگی در فرانسه را میداد. واقعا از این دیدارها انرژی میگرفتم، همیشه فکر میکردم خیلی عقبم. فکر میکردم یک دنیا کار نکرده دارم. از ته دل میگویم همیشه نگران بودم. فکر میکردم جای آدم بزرگی را گرفتهام. حس میکردم با تلاش شبانه روزی باید کاستیهایم را جبران کنم.»
*
خانم فرشته طائرپور را همه از اهالی سینما میدانند. اما این بار او با گروه موسیقی آمده بود و گروه «آوین» را او به فرانسه آورد تا نشان دهد بانوان ایرانی هم دست از سنتها نمیکشند. گروه «آوین» با شش نوازنده جوان تار، عود، سنتور، قانون، کمانچه و تنبک و دف و لباسهای بلندی که رویش اشعار حافظ به زیبایی خوشنویسی شده بود آمده بودند. جلسه آغاز شد. مدیر فرهنگی شهرداری گفت سالنهای ما دیگر پاسخگوی برنامههای فرهنگی ایرانی نیست باید فکری به حال شهرمان بکنیم. غرور و افتخار را در چهره ایرانیها میشد، دید.
سید صادق خرازی در پایان سخنانش گفت: زنان ایرانی روی ما مردها را کم کردند. بنده هم از وضع زنان گفتم که در ایران برخلاف اروپا این مردان هستند که در پی برابریاند. مردان زن ذلیل ایرانی، روزی را آرزو میکنند که با زنها مساوی شوند. فضا آن قدر به نفع زن ایرانی بود که هر سخن و شوخی و جدی جا میافتاد، همه چیز به نفع بانوی ایرانی بود. سن تاریک شد. پس از چندی نوری ملایم و حضور شش نوازنده زن ایرانی. آمفی تئاتر شهر ایسی لومولینو یکپارچه تشویق و غریو آفرین بود. معجزه موسیقی ایرانی را چندی پیش مردمان این شهر دیده بودند. اما این بار اوضاع و احوال فرق میکرد. گروه «آوین» فقط موسیقی نبود. پاسخ به دهها پرسش بیپاسخ بود. پاسخ به هزاران هزار خبر و تصویر نادرست به ایران بود. چهرهای دیگر از مردمان سرزمین پرسپولیس را مردم فرانسه میدیدند پاسخی درخور به پرسپولیسهای زنجیرهای هم میتوانست باشد. زنان ایرانی آمدند تا تصویری دیگر از بانوی ایرانی را نشان دهند. همه چیز با موفقیت پیش رفت. آندره سانتی نی خوشحال بود. پس از پایان برنامه ایرانیها و فرانسویها گروه گروه میآمدند و تشکر میکردند. مردی میانسال که بغض گلویش را گرفته بود میگفت پس از سالها امروز پیش عروس فرانسویام احساس غرور کردم، برنامه بانوی ایرانی با موفقیت آغاز شده بود.»
این کتاب در 320 صفحه و با قیمت 14هزار تومان منتشر شده است.
6060