* باید بین لابی اسراییل، دولت اسراییل و اسراییل تفاوت قایل شد؛ مخصوصا در زمینه درجه ضدیت آنها با جمهوری اسلامی. متاسفانه در ایران این درک کمتر وجود دارد. درمجموع، لابی اسراییل از دولت اسراییل و خود اسراییلیها از ملت اسراییل ضدیت بیشتری با نظام جمهوری اسلامی دارد.
*در رابطه با ایران، بین اوباما و کنگره یا بین دو حزب دموکرات و جمهوریخواه تفاوتهای اساسی وجود نداشته است. فلسفه سیاسی اوباما این است که باید نرم حرف زد ولی یک چماق بزرگ با خود حمل کرد. در مقابل، محافظهکاران یک مقدار خشنتر حرف میزنند ولی در عمل برای ایران در گذشته بهتر بودهاند. مثلا بیشترین تحریمها علیه ایران در زمان ریاست بیل کلینتون و باراک اوباما تصویب و اعمال شدهاند در حالی که بوش پدر و پسر بیشترین بددهنی و تهدید را کردند ولی تحریمهای زیادی علیه ایران تصویب و اعمال نکردند.
*بدیهی است که وقتی جمهوریخواهان میخواهند اوباما را زمین بزنند، از هر فرصتی علیه او استفاده میکنند. گاف اوباما در قبال سوریه و بعد نرمش در قبال ایران از این نوع فرصتهاست که دارد از آنها هم علیه اوباما استفاده میشود.
*من از فکر ایجاد نهادی که هدف و فعالیتش در جهت عادیسازی رابطه ایران و امریکا و ایجاد همکاری در زمینههای مشخص باشد، حمایت میکنم و اعتقاد دارم کار درست و سازندهیی است و حتما هم در جهت منافع ملی درازمدت ایران است. اما ایجاد یک نهاد «دوستی» را هنوز زودرس میدانم چون شرایط آن فراهم نیست. ضمنا اینکه جای این نهاد در درون مجلس، دولت یا در درون جامعه مدنی باشد بستگی به شرایط دارد و اینکه از آن در کوتاهمدت چه استفادهیی میخواهد بشود. معمولا اینگونه نهادهای «دوستی» درون جوامع مدنی باید شکل بگیرند که پایدار بمانند. فکر من این است که درون مجلس برای پیشبرد فکر عادیسازی (نه فعلا دوستی) با امریکا، یک مجمع نمایندگان تشکیل شود و دولت هم اجازه دهد و کمک کند که درون جوامع مدنی انجمنهای دوستی ایران و امریکا ایجاد شوند (بدون کنترل دولت).
*همه ایرانیان خارج از کشور نیز همصدا نیستند و درون آنها اختلافات اساسی بر سر اینکه باید با جمهوری اسلامی ایران همکاری کنند یا نه وجود دارد. مشکل دیگر هم این است مواضع بخشی از این ایرانیان خارج از کشور با تغییر در جو جامعه سیاسی ایران و رابطه با امریکا تغییر میکند. یعنی درون ایرانیان خارج از کشور افراد و سازمانهای «حزب باد» زیاد داریم. مثلا آنها که تا دیروز «برانداز» بودند امروز برای آقای روحانی هورا میکشند و فردا هم اگر جو عوض بشود باز پاندولشان برمیگردد به همان جای اول. این است که باید این نوع همکاریها با خارج از کشوریها را با دقت و درایت بیشتر سازماندهی کرد.
*متاسفانه معنی لابیگری در ایران درک نشده است. لابیگری وقتی اتفاق میافتد که یک فرد یا سازمان (لابی) بخواهد مستقیما نظر یک عضو کنگره امریکا یا سیاستمدار آن را در رابطه با یک لایحه یا سیاست مشخص در جهت خواست کشور یا واحد متبوع خود تحت تاثیر قرار بدهد. این امر باید با درخواست مستقیم از آن سیاستمدار یا نماینده مجلس باشد. مثلا وقتی یک سازمانی یک کنفرانس میگذارد و در آن علیه تحریمهای امریکا صحبت میشود لابیگری انجام نشده است. این را آموزش یا دافعه مینامند. دوم، لابیگری برای ایران که در فهرست حامی تروریسم وزارت امور خارجه امریکا قرار دارد غیرقانونی است. اگر شخصی یا سازمانی بخواهد لابی ایران بشود باید اول با وزارت دادگستری امریکا به عنوان لابی ایران ثبت نام کند و برابر قانون بهطور دورهیی گزارش فعالیتهای مالی، فکری و سیاسی خود را به وزارتخانه ارائه کند. سوم، یک درک غلط دیگری هم از لابیگری وجود دارد که متاسفانه در بین ایرانیها بسیار رایج است و آن «هوچیگری» به جای لابیگری است. لابیگری با تعریف بالا با هوچیگری متفاوت است. معمولا، لابیهای موفق نه تنها هوچیگری نمیکنند بلکه ایجاد فکر استراتژیک میکنند و از طریق این فکرها و خوراندن آن به دستگاههای قانونگذاری و سیاسی- دیپلماتیک امریکا، منافع کشور متبوع خود را تامین میکنند. مثلا لابی اسراییل با هزینه میلیونها دلار طی سالهای متمادی، سیاستهای امریکا علیه ایران را فرموله کرده و آنها را درون این دستگاهها جا انداخته است. اگر چه ظاهر قضیه این است که این سیاستها در چارچوب منافع امریکا هستند اما در باطن، لابی اسراییل هدف حفظ و اشاعه منافع اسراییل را هم دارد. تقریبا همه مشکلات امریکا با ایران، مثل غنیسازی و حمایت از تروریسم در اتاقهای فکر طرفداران اسراییل ساخته و پرداخته شدهاند.
*فعلا امریکا قصد ندارد خارج از چارچوب 1+5 با ایران وارد گفتوگو بشود چرا که تمرکز امریکا روی برنامههای هستهیی ایران است. با این وجود، درون 1+5 وزرای خارجه ایران و امریکا بیشترین حرف و گفتوگو را باهم خواهند داشت البته به شرطی که این مذاکرات در آن سطح انجام شود. از شواهد برمیآید که این مذاکرات در سطح وزرا نخواهد بود و آقای ظریف هم طبعا نباید در آن شرکت کند. در واقع، 1+5 پوششی است که هر دو کشور برای مذاکره با هم از آن دارند استفاده میکنند. اروپاییها، چین و روسیه هم به همین گفتوگوی دوجانبه درون چارچوب چندجانبه تن دادهاند.
*اگر مذاکرات هستهای به نتیجهیی که مطلوب امریکا و اسراییل باشد برسد آنوقت راه برای دیدار و گفتوگو بین دو رییس جمهور باز میشود. این را هم اضافه کنم که معمولا روسای جمهور با هم «مذاکره» نمیکنند. آنها بعد از یکی، دو دیدار اساسی، کار را به مذاکرهکنندگان حرفهیی خود میسپارند. البته با توجه به وضعیت خاص رابطه ایران و امریکا این امکان وجود دارد که آقای روحانی بخواهد سطح مذاکرات را بالا ببرد که در آن صورت شخصا این مذاکرات را انجام خواهد داد همانطور که در رابطه با هستهیی وزیر امور خارجه خودش را جانشین دبیر شورای امنیت ملی کرد.
*همه دعا کنیم که مشکل ایران و امریکا هرچه زودتر حل شود چرا که گزینه مقبول دیگری که در چارچوب منافع ملی ایران باشد، وجود ندارد.
29301