ای که دم میزنی از کار، فضولی موقوف
مزن این حرف دگر بار، فضولی موقوف
هوس گوشت مکن، گوشت نه از بهر گداست
نشود دیزی تو بار، فضولی موقوف
آخر ای آدم مفلس تو کجا؟ میوه کجا؟
در غم میوه مزن زار، فضولی موقوف
غصه شام نخور، با شکم گشنه بخواب
روزه گیر و نکن افطار، فضولی موقوف
تا فراهم بودت برگ درخت از پس وپیش:
دم مزن از کت و شلوار، فضولی موقوف
تو مفنگی، هوس گردش و تفریح نکن
هی نرو جانب بازار، فضولی موقوف
هی مگو دولت علیه به جای همه چیز!
میدهد وعده بسیار، فضولی موقوف
عمو یادگار. توفیق. تابستان 1344
6060