محمد سرور رجایی - «استاد غلام حیدر»، معروف به حیدری وجودی در سال 1318 در ولایت پنجشیر متولد شد. از اوان کودکی با ترانه و سرود روستایی زادگاهش آشنا شد. بعد از آن مکاتب سنتی زادگاهش او را با شعر و ادبیات اشنا ساخت. وی از سال 1343 در کتابخانه عامه شهر کابل به عنوان مسئول بخش آرشیو نشریات، در خدمت فرهنگیان و ادب دوستان کشور افغانستان است و بیش از چهارده اثر منظوم و منثور از وی منتشر شده است. او حالا از 45 سال حضور مستمرش در کتابخانه عامه کابل و روند شکل گیری تاریخی آن در دولت های حاکم، از ظاهر شاه تا کرزی، سخن گفته است.
تولد یک کتابخانه
اگر چه در ذهن من تصویر اولین کتابخانه کابل از دوران حکومت امان الله خان در سال 1304 خورشیدی است که با عنوان کتابخانه معارف تاسیس شده بود، ولی جرقه اصلی آن در زمان حاکمیت امیر حبیب الله خان زده شده بود. امیر حبیب الله خان، به نصر الله خان که از شخصیت های فرهنگی بوده و جمعی از فرهنگیان دیگر هم با او همکاری می کرده اند دستور می دهد که شخص با سوادی را به او معرفی کند که کتابشناس قهاری باشد و با فهرستنویسی کتاب آشنایی کامل داشته باشد. تا او با اختیارات کامل تمام کتابهای ارگ شاهی را شناسایی کرده و طبقه بندی بنماید. بعد از آن مکان مناسبی برای کتابها فراهم شود تا مردم بتوانند از کتابها استفاده نمایند. نصر اللهخان هم شخصی را از خانواده فرهنگی طرزی انتخاب کرده و به او وظیفه می دهد که فهرستی از تمام کتابهای موجود در ارگ شاهی تهیه کند. از بدی حادثه در همان سال امیر حبیب الله خان کشته شد و این طرح هم به فراموشی سپرده شد. اما تاسیس رسمی کتابخانه عامه کابل بر میگردد به سال 1345. وقتی من در سال 1342 مشغول کار در کتابخانه شدم، کتابخانه عامه شکل رسمی نداشت. آن زمان در شهر کابل دو کتابخانه بود، یک کتابخانه زیر نظر وزارت معارف بود و استفاده از آن عمومی بود و دیگری کتابخانه مطبوعات بود. با توجه به نیاز های فرهنگی مردم و صلاحدید مسئولان فرهنگی در سال 1345 هر دو کتابخانه ادغام شدند و با نام ریاست کتابخانههای عامه افغانستان به فعالیت آغاز کردند. اولین رییس کتابخانه عامه هم گل احمد فرید بود. او بسیار آدم توانمند در عرصه کارهای فرهنگی و ادبیات بود. از اهداف مهم او در کتابخانه تنظیم مطبوعات و کلکسیون ساختن آنها بود. وقتی آقای فرید طرح کلکسیون کردن نشریات را به کارمندان کتابخانه گفت، بسیاری از کارمندان ما معنی کلکسیون را نمیدانستند و از همدیگر میپرسیدند که کلکسیون چیست؟ هنوز هم بسیاری از کلکسیونهایی که در آن زمان شیرازه اش را با دست دوخته بودیم در کتابخانه موجود است، چند تایی از آنها هم سرچپه( وارونه) دوخته شدهاند. هر وقت آنها را میبینم خاطرات گذشته زنده میشود.
حسرت وزارت معارف...
وزارت معارف در آن زمان مسئولیتش به دوش علی احمد پوپل بود و توجه خوبی به مسایل فرهنگی داشت. از کارهای برجسته و به یاد ماندنیاش تشکیل انجمن شعرا و نویسندگان افغانستان بود. انجمنی که هفت نفر از شاعران پارسی زبان و چند نفر هم از شاعران پشتو زبان در آن عضویت داشتند، از ملیتهای دیگر کسی را به خاطر ندارم. من منشی آن انجمن بودم و شاعرانی چون صلاح الدین سلجوقی، فکری سلجوقی، عبدالحق بیتاب،شایق جمال و... در کنار الفت پاچا، شیرین مجروح، سلیمان لایق و نصرالله حافظ از شاعران پشتون حضور داشتند. برای جامعه ادبی افغانستان به ویژه شعر آن زمان غنیمتی بزرگی بود. اما با تاسف که انجمن نویسندگان افغانستان در زمان وزارت اَنَس خان منحل شد. اَنَس خان شخصی بسیار کوتاه فکر و کم ظرفیتی بود که پیشرفت فرهنگی را نه باور داشت و نه تحمل میتوانست.
آتش همچنان روشن است
وضعیت فرهنگی در زمان حکومت داوود خان بد نبود؛ نمودارهای نسبتا خوبی پدیدار شده بود. ما در 27 ولایت نمایندگی فعال داشتیم و کتابخانه هایی را هم در نواحی کابل تاسیس کرده بودیم. اما بعد از کودتای هفت ثور (اردبهشت) سال 1357 آتشی روشن شد که به مرور تمام زیر ساختهای زندگی ما را تحت تاثیر قرار داد، فرهنگ و هنر هم بخشی از زندگی ما بود که مصون نماند. همان آتش هنوز هم روشن است و میبینیم که شعلههایش از هرطرف زبانه میکشد. امروز اگر یک امنیت نسبی در افغانستان است، چندان به درد فرهنگ و کارهای فرهنگی نمیخورد. دولت هم از این امنیت نسبی استفاده نکرده و برای سامان بخشیدن کارهای فرهنگی هیچ تلاشی نکرده است. من 45سال است که مسئول آرشیو نشریات کتابخانه عامه کابل هستم. تجربهام میگوید اگر ما چشم به راه مسئولان دولتی باشیم و یا از آنها بخواهیم که در پاسداری از فرهنگ و گسترش آن ابزار فراهم کنند؛ کار بیهودهای انجام دادهایم. در افغانستان، امروز فرهنگیان ما بدون چشمداشت حمایت دولت کار میکنند که هنوز چراغ کمسویی از فرهنگ روشن مانده است.
عامل اصلی ویرانی
کتابخانه عامه روز های با شکوهی را شاهد بوده است و توجه مسئولان فرهنگی را دیده است. امروز دوره گذار است. در دوران ظاهر خان شخصی بود به نام کریم شیون که برای امور فرهنگی افغانستان دلسوز بود و زحمات زیاد میکشید. او که حمایت خانواده شاهی را با خود داشت از کارهای شایستهاش، تشکیل هیئتی فرهنگی بود، در کتابخانه عامه به عنوان کتاب شناس. مدتی بعد همان هیئت فرهنگی را با توجه به نیازهای اصلی کتابخانه، مسئولیت تامین کتاب را بر عهدهشان گذاشت که نیازها را با خرید کتاب از ایران رفع سازند. در آن زمان هزینه قابل توجهی را برای خرید کتاب از ایران اختصاص داده بود و آنها کتابهای سودمندی را از از ایران خریداری کرده و به افغانستان آوردند. وقتی کتابهای جدید به لیست کتابخانه افزوده شد، امیدواری فرهنگی هم در بین مردم و مسئولان زیاد شد. کتابخانه هم رونق چشمگیری یافت. اما تمام کتابخانه های ولایات در سالهای جنگ نابود شدند؛ حتی کتابخانههای نواحی کابل هم تخریب شدند. اگر از نادانی و بی سوادی بعضیها بگذریم، عامل اصلی ویرانی کتابخانههای افغانستان جنگ است و بس.
بعد از کودتای کمونیستی...
آسیب جدی به کتابخانههای شخصی مردم رسید، تقریبا تمام کتابخانههای شخصی مردم مستقیم یا غیر مستقیم نابود شد. آنها به کتابخانههای دولتی زیاد سخت نمیگرفتند. باید انصاف را هم رعایت کرد، اکثر مسئولان آنها آدمهای فرهنگی بودند و قدر فرهنگ را می دانستند، به خصوص آنهایی که تفکرات موافق آنها را داشتند و با خط و عقیده سیاسی شان برخورد نمیکردند، احترام میگذاشتند. آنها در اوایل حکومت شان طرحی را به اجرا گذاشتند که از سوی مردم استقبال نشد؛ میخواستند در کابل و ولایات استعداد یابی کنند و این کا را از مکاتب ابتدایی شروع کردند. نوجوانانی که از کلاس هفت به بعد درس میخواندند مستعدترین شان را انتخاب کرده و برای شکوفایی استعداد آنها برنامههای اختصاصی میگذاشتند. بعضی از آنها را هم برای تحصیل به کشورهای شرقی میفرستادند. در رابطه با کتابهای کتابخانه یکبار هیئتی از طرف کمیته مرکزی حزب خلق آمدند و بعضی از کتابها را دستور دادند که از کتابخانه جمع کنیم. در بین آنها کتابهای شریعتی و کلکسیون مجله برهان که از طرف آیت الله واعظ در کابل منتشر میشد، هم بودند. ما دیگر آسیبی جدی را شاهد نبودیم حتی کتابهایی که جمع آوری شد با خود نبردند و در انبار کتابخانه گذاشتند. هدف آنها این بود که به دست کسی نرسد. من بسیاری از آنها را میشناختم و با آنها که در جمع شان منشی امنیتی مرکزی کابل هم بود، گفتم که نه من از آسمان آمده ام و نه شما، کتابهای ماهم که مشخص است. مجلات و نشریات هم که با مضامین گوناگون و با سلیقههای متفاوتی چاپ میشوند. شاید یک مطلب با خط سیاسی شما موافق نباشد، اما مطالب بسیار دیگری است که برای مردم مفید است. پس چرا ما به خاطر یک صفحه تمام مجله را جمع کنیم. آنها گفتند: شما کاری کنید که این کتابها و نشریات از چشم مردم دور باشد.
در زمان حکومت اسلامی، به دلیل نا امنی ها و تشدید جنگ های خیابانی همه چیز یک باره دگر گون شد. هیچ کس توقع اتفاقاتی که پیش آمد را نداشت. در هیاهوی آن روزهای کابل چندین بار نظامیان خود سر به کتابخانه آمدند و دست به تخریب در و دیوار زدند، حتی بعضی از دروازه هایش را با خود بردند. بعد از آنکه انها می رفتند و ما سراغ هر مسئولی امنیتی می رفتیم دیگری را مسئول منطقه می دانست. ویرانی های فرهنگی بیشتر از آن زمان آغاز شد تا به حکومت طالبان رسید.
حمله طالبانی به فرهنگ
وقتی طالبان حاکم شدند برای کتابخانه عامه رییس جدیدی را تعیین کردند. من در کابل بودم ولی به کتابخانه نمیرفتم. خانه من در نزدیکی کتابخانه است و هر روز نظامیان طالبان برای بازخواست به سراغم میآمدند. یک روز با ماشین آمدند و مرا به حوزه امنیتی بردند، آنجا من گفتم که همه مردم میدانند که من از پنجشیر و چه کاره هستم. تمام عمر من در کتابخانه عامه صرف شده است. از مسئولین طالبان شخصی بود با ریش دراز که همقطارانش او را ملا مومن خطاب میکردند، (خدا می داند که چقدر مومن بود) او بر خورد خوبی با من داشت و گفت که بعضیها به ضرر شما راپورت میدهند که شما در خانهتان اسلحه داری و نیروهای ما بر همین اساس به سراغ شما میآیند. بعد هم شماره تلفن خود را به من داد و گفت هر گاه از طالبان کسی به خانه تان آمد به من تلفن بزن تا مانع آنها شوم. در ادامه هم گفت: خوب شده که تا حالا در چنگ طالبان هیلمند نیفتادی، آنها آدمهای بسیار بدی هستند.
سرقت برای پاکستان
طالبان گروههای متفاوتی بودند. هر کدام مطابق سلیقهشان آب را گل آلود میکردند تا ماهی دلخواهشان را بگیرند. گروهی از آنها دلال بودند و به پاکستان میرفتند سفارش کلکسیونهای نشریات و کتابهای تاریخی کتابخانه عامه را میگرفتند و به این نحو غارت میکردند. کلکسیون روزنامه وطن از دفتر کارم توسط طالبان سرقت شد. روزنامه وطن با صاحب امتیازی و مدیر مسئولی غلام محمد غبار مورخ نامدار کشور در سال 1329 منتشر میشد. مثل آن کلکسیون های بسیاری در زمان طالبان از آرشیو کتابخانه عامه کابل توسط طالبان سرقت شده و به پاکستان منتقل شدند.
قصه ایران...
مولانای بزرگ میفرماید: در کلیت، مردم دو گروهاند. یکی آخور بین و دیگری آخر بین. گره اول کسانی هستند که وقتی شکم شان سیر بود نه در فکر فرهنگ هستند و نه در فکر وطن. گروه دوم که آخر بین هستند؛ هم به فکر فرهنگ هستند و هم به فکر وطن. امروز من هرچه کتاب خوب و نشریات خوب میبینم که توسط فرهنگیان ما منتشر میشود، از سوی فرهنگیان مهاجر ما در ایران است. شاعران و نویسندگان ما در ایران بیش از شاعران و نویسندگان ما در جاهای دیگر شناخته شدهاند. حتی ما توفیقات آنها را در کابل هم شاهد هستیم. امروز در کابل فرهنگیان مهاجر بازگشته از ایران که با نام خانه ادبیات افغانستان فعالیت میکنند، نشستهای فرهنگی را با عنوان شبهای کابل راه اندازی کردهاند که بینظیر است. اصل کار فرهنگی همین است و این کار آیندهنگری است.
6060