جریاناتی هستند که نه برای انقلاب کاری کرده بودند و نه اکنون دنبال پایداری نظام و انقلاب و استقلال کشور هستند؛ از جمله مقدس نماها و به قول امام انجمن حجتیه. اینها کسانی نبودند که یک گام برای بقای انقلاب برداشته باشند و شاید کینه امام و انقلاب را در سینه حبس کرده و دنبال ضربه بیشتر به انقلاب بودند. یعنی اگر در ظاهر انقلابی شده بودند، برای تسخیر پستها و رسیدن به اهداف خودشان بودند. اینها کسانی نبودند که در چارچوب نظام و انقلاب باشند تا بخواهد حمایتی از آنها شود؛ همین الان هم آنها در صدد ضربه زدن به انقلاب هستند.
از جمله این گروهها نهضت آزادی بود. در ابتدای امر بر اساس توصیه نیروهای انقلاب امام پذیرفتند که اینها دولت موقت را به دست گیرند. اما گروههایی چون نهضت آزادی اینگونه نبودند که از ابتدای نهضت همراه مردم بوده باشند. اتفاقا وقتی امام در نجف بودند، نهضت آزادی پیام میداد که تند نروید و شعار سرنگونی شاه سرابی بیش نیست؛ شاه رفتنی نیست و پشت سر آن قدرتهای دنیا، ارتش و ساواک هستند. شعاری بدهید که قابل اجرا باشد و آن شعار این است که در کشور قانون اساسی اجرا شود، نظام، نظام پارلمانی باشد و حکومت و دولت از آن رأی بگیرند که این شعار اجرایی و قانونی است. آنها در بیان این شعار استمرار داشتند و حتی سراغ بعضی مراجع رفته و آنها را همراه خود کردند؛ پس حرکتشان انحرافی بوده و خودشان زاویه ایجاد کردند. آنها در جامعه دو دستگی ایجاد کردند که عدهای یک طرف رفتند و عدهای هم دنبال این رفتند که حکومت قانونی شود و دست مردم بیفتد. در حالی که رژیم سلطنتی در طول تاریخ فاسد بوده و حرف امام این بود.
وقتی هم که امام به نوفل لوشاتو رفتند و خود شاه و حکومتش فهمیدند که رفتنی هستند، باز هم سران نهضت آزادی و جبهه ملی به آنجا رفت و همین حرفها را زد. میگفت مردم از مبارزه خسته شدهاند و به مردم اجازه دهید که مردم سرکار بروند، زیرا غذا و امکانات نیست، اعتصابات کشور را از پا درآورده و شاه هم رفتنی نیست. امام فرمودند اولا مردم خسته نشدهاند؛ من و شما که پیرمرد هستیم ممکن است خسته شویم، اما مردم نه. ثانیا فکر میکنید اگر به شاه فرصت دوباره دهیم برنمیگردد و کار خود را ادامه نمیدهد؟ بازرگان گفت اگر برگشت دوباره به مردم میگوییم به خیابان برگردند. امام گفت عجب! الان که مردم در خیابان هستند و شاه در حال سقوط است بگوییم به خانه بروید، بعد دوباره آنها را برگردانیم؟ مگر مردم مسخره ما هستند؟! نخیر! این اعصابات ادامه پیدا میکند و شاه هم باید برود!
اینها اینجوری بودند! بعد از انقلاب هم که در دولت حضور یافتند، نخست وزیر دولت موقت هفتهای دو بار در تلویزیون حضور مییافت وی میگفت مردم متشکریم که انقلاب پیروز شد! الان دیگر دولت موقت است و به خانه برگردید! مردم در خیابان مرگ بر امریکا میگفتند و سفارت آمریکا که کل جاسوسیهای بعد از انقلاب در آنجا انجام میشد تسخیر شد، آقای بازرگان در الجزایر با برژینسکی ملاقات کرد؛ بدون مشورت با رهبر انقلاب و مردم. بنابراین اینگونه نبود که عناصر حزبی دولت موقت، اقدامات گروه گرایانه خود را در قالب یک فعالیت دولتی به عنوان یک جریان درون نظام بوده و سهمی در روی کار آمدن آن داشته باشند و بعد از آن همراه نظام و مردم باشند.
متحجرها، مقدس مآبها و انجمن حجتیه یک روی سکه بودند و روشنفکران، لیبرالها، جبهه ملی و نهضت ملی روی دیگر سکه. شما میبینید که جبهه ملی بر خلاف مردم که میگفتند استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، قصاص را وحشیگری میخوانند که امام آن فتوای تاریخی را در مورد آنها دادند. بنابراین اینها درون نظام نبودند که شما میگویید چرا امام از آنها دفاع نکردند. به قول حضرت امام اگر به آقایان نهضت آزادی فرصت داده میشد این مملکت را در دامن آمریکا میگذاشتند.
اما در عین حال امام اجازه ندادند با آنها برخورد شود. چرا؟ من فراموش نمیکنم امام بعد از نامه ای که امام در مورد نهضت آزادی به من فرستادند و رونوشت آن را برای سران قوا نیز جهت اطلاع فرستادند، آقایان سران قوا رفتند خدمت امام؛ آقای مهندس موسوی، آیتالله خامنهای، آقای هاشمی رفسنجانی و آیتالله موسوی اردبیلی. آنها به امام گفتند که نهضت آزادی مخالفت انقلاب و خلاف نظام جمهوری اسلامی هستند. امام گفتند نخیر! اینها مخالف جمهوری اسلامی نیستند؛ با شماها مخالف هستند! آنها گفتند اینها علیه شما حرف میزنند و ولایت فقیه را زیر سوال میبرند. امام فرمودند خب! علیه من حرف میزنند؛ مگر من اصول دین هستم که اگر علیه من حرف زدند، آنها را بگیریم؟! زیرا آن آقایان میگفتند دستگیرشان کنیم تا غائله نهضت آزادی تمام شود، اما امام مخالفت کردند و گفتند کاری به آنها نداشته باشید و متعرضشان نشوید.
یعنی امام از آنها به این عنوان که یک رکن نظام باشند و در دولت و مجلس و... باشند دفاع نکردند، زیرا وقتی مملکت را اداره میکردند مملکت را به سمت آمریکا و منافقین میبردند؛ آنها مسعود رجوی را فرزند خودشان میدانستند و نمی توانستند یکی از ارکان نظام باشند. زیرا تجربه خود را نشان داده بودند، اما به عنوان یک شهروند میتوانستند در جامعه حضور داشته باشند و کسی متعرض آنها نشود.
1717