کتاب «خاطرات حضرت استاد سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی» نوشته ابوالفضل زرویی نصرآباد به زودی از سوی انتشارات نیستان منتشر می‌شود.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «خاطرات حضرت استاد سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی»، روایت خاطرات شخصیتی خیالی به نام «حسنعلی‌خان مستوفی» است که توسط پیشکار او «میرزا حسین پیشکار» نوشته شده و هر دوی این شخصیت‌ها ساخته و پرداخته ذهن اوست.

زرویی این کتاب را با داستان‌هایی طنز از این شخصیت خیالی از جمله تقاضای رضاشاه از او برای حضور در تاج‌گذاری‌اش، تلگراف زدن ملکه بریتانیا به وی، سفر به چین و حبشه و آمریکا آغاز می‌کند و در ادامه ماجراهای عجیبی همچون همنشینی او با اینگمار برگمان، پابلو پیکاسو، مارتین ‌هایدگر، چارلی چاپلین و برخی رویدادهای عجیب دیگر را روایت می‌کند.

این نویسنده در مقدمه کتابش و درباره شخصیت محوری این کتاب و علت پرداختن به زندگی‌نامه او نوشته است: «از طنز و طنزپردازی خسته‌ام. شاید عزیزی بگوید طنز نوشتن که خستگی ندارد. مگر کسی از خندیدن و خنداندن خسته می‌شود؟... در پاسخ به این سئوال، ناچارم مثال بزنم: ببینید وقتی سر ظهر یا تنگ غروب، خسته و گرسنه به خانه برمی‌گردید، اگر احتمالاً از کنار یک رستوران عبور کنید، بوی خوش چلوکباب، مست و مدهوشتان می‌کند؛ چه بسا در دل با خود می‌گویید خوش به حال کارگران این چلوکبابی‌ها، سر و کارشان با چه چیز نازنینی است! صبح کباب، ظهر کباب، شب کباب...! اگر پای درد دل کارگران چلوکبابی بنشینید، حتماً به شما خواهند گفت که چقدر از کباب خسته شده‌اند. حتی بوی کباب آزارشان می‌دهد. نفرمایید «خوشی زیر دلشان زده» نخیر، واقعاً تکرار، ملال‌آور است و چه قدر سخت است که آدم از چیزهای نازنینی مثل طنز یا چلوکباب خسته شود. پس این از دلیل اول. دلیل دوم آنکه این بنده چند ماه پیش از این، مشغول مطالعه و ویرایش دست‌نوشته‌های ارزشمند حضرت استاد حسنعلی‌خان مستوفی بودم. شیرینی و جذابیت این اثر به حدی بود که ترجیح می‌دادم وقت خود را صرف تکمیل و آماده‌سازی این کتاب ارزشمند کنم. استاد حسنعلی‌خان مستوفی برای کارگزاران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرز و بوم، نام و چهره‌ای شناخته‌شده‌اند و به جرأت می‌توان گفت که در صد سال گذشته، ایشان بیشترین تأثیر را در روند تحولات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران داشته‌اند. نثر موجز و بیان صادقانه ایشان در نگارش خاطرات به قدری جذاب و گیراست که خواننده اثر را دچار شگفتی می‌کند.»

دو بخش از این کتاب را در ادامه می‌خوانیم:
چگونه اینشتین به آمریکا رفت
«کمتر کسی به میزان مودت و دوستی میان مرحوم «آندره ژید» و مرحوم «اینشتین» آگاه است. از این دو، یکی در سال 1921 به اخذ جایزة نوبل در رشتة فیزیک نائل شد و دیگری در سال 1947 جایزة ادبی نوبل را دریافت کرد. احتمالاً اواسط سپتامبر 1933 بود که تلگرافی از «آندره ژید» به دستم رسید ]تاریخ مندرج بر متن تلگراف، این است: هشتم سپتامبر 1933. توضیح از حقیر بی‌مقدار، میرزا حسین پیشکار [آن روزها، این بنده برای انجام برخی مذاکرات در ایالات متحده بودم.] متن تلگراف چنین بود:

«دوست عزیز،
لابد متأثر خواهید شد اگر بگویم دوست مشترک‌مان اینشتین در خطر است. او را برای اقامت به فرانسه دعوت کرده‌ام ولی او پاریس را برای اقامت امن نمی‌داند. به هم‌فکری شما نیاز مبرم دارم. ارادتمند؛ ژید.»
برای روشن شدن ذهن خوانندة گرامی، ناچارم عرض کنم که از پاییز 1312 هجری شمسی (1933 میلادی) امواج ضد یهود در آلمان هیتلری شدت گرفت و همین امر موجب مهاجرت بسیاری از یهودیان به کشورهای دیگر شد.
بنده همان‌طور که قبلاً عرض کردم و شاید بعدها نیز به مناسبتی از آن یاد کنم، با مرحوم هیتلر مختصر آشنایی داشتم و زمینة وساطت برای تأمین جانی و اقامت مرحوم اینشتین در آلمان فراهم بود اما به واسطة فراگیر شدن دامنة جنگ، بمباران‌ها و کشتارهای جمعی، چنین وساطتی را به صلاح نمی‌دیدم. همان روز برای «اینشتین» تلگرافی فرستادم که حاوی سه پیشنهاد بود:

1. فراهم کردن زمینة مهاجرت ایشان به ایران
2. انتقال ایشان به ایالات متحده
3. انتقال ایشان به انگلستان و فراهم ساختن امکان تدریس ایشان در دانشگاه «منچستر» (و البته این پیشنهاد آخر، پس از مذاکره با دوستم مرحوم «ارنست رادرفورد» که احتمالاً بعدها، مفصل‌تر دربارة او خواهم گفت، ارائه شد.

مرحوم اینشتین در جواب، با اظهار اشتیاق بسیار برای مهاجرت به ایران، افزوده بود که باتوجه به وجود امکانات پژوهشی مناسب‌تر، گزینة دوم را که انتقال به ایالات متحده آمریکا بود، ترجیح می‌دهد.

موضوع را در ضیافت شامی که به افتخار این کمترین در کاخ ریاست جمهوری آمریکا برگزار شد، با مرحوم «فرانکلین دلانو روزولت» در میان گذاشتم و ایشان بسیار از آن استقبال کرد و گفت دولت متبوعش آمادة پذیرایی از دانشمندان سراسر عالم است.
ذکر یک نکته را در این‌جا ضروری می‌دانم. برخلاف آنچه برخی از مورخان و شرح حال‌نویسان نوشته‌اند، مهاجرت مرحوم اینشتین از آلمان، به هیچ‌وجه شکل گریز یا فرار نداشت. مرحوم هیتلر در فراهم ساختن مقدمات سفر اینشتین، تلاش بسیار کرد و آن‌چه باعث شد تا ایشان را در سال‌های آخر عمرشان به ایران دعوت کنم، اقدامات و بزرگواری‌هایی از این دست بود.
اینشتین، هفدهم اکتبر 1933 وارد ایالات متحده شد و در عمارتی که در شهر پرینستون برای او تدارک دیده بودیم، سکنی گزید.


6060

 

منبع: خبرآنلاین