تاریخ انتشار: ۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۷:۵۲

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای ناطق نوری در مجلس ختم مرحوم حاج ابوالفضل حاجی حیدری، با تحلیل های متفاوتی ازسوی سیاسیون و اصحاب رسانه مواجه شد.


از جمله جناب آقای حسین شریعتمداری، در ستون یادداشت روز کیهان مورخ چهارشنبه هفتم اسفندماه به طرح انتقاداتی از این سخنرانی پرداختند. انتقادات ایشان به سه علت محتوا، وزن روزنامه و پیشینه ایشان در طرح انتقادات اینچنینی، خود محل انتقاد است و متن ذیل نقدی به مطلب آن مدیر مسئول محترم می باشد.


مدیر مسئول محترم روزنامه کیهان، با ذکر یک جمله از حجت الاسلام ناطق نوری، مبنی بر اینکه"هم اکنون یکی از بدبختیهای کشور ما این است که گرفتار تندروها و بی ترمزها هستیم"، به آن عکس العمل نشان داده و می افزاید: مادام که برای"تندروی" و "بی ترمزی"مصداق و نمونه ای ارائه نشود، نمی توان درباره آن به قضاوت نشست.

آقای ناطق تاکید می کند که هم اکنون کشور ما گرفتار تندروها و بی ترمزهاست، بنابراین تعریف مشخصی از تندروی دارد و افراد و جریاناتی را می شناسد که به عقیده او برای کشور،"بدبختی" و "گرفتاری" به بار آورده اند! و اگرچه آدرس و نشانه ای از تندروها و بی ترمزهای مورد نظر خویش ارائه نکرده ولی با توجه به مواضع اخیر وی و گرایش سیاسی جدیدی که احتمالا پیدا کرده می توان حدس زد، چه کسانی را تندرو و بی ترمز می دانند . لذا، آقای شریعتمداری با این استدلال که آدرس و نشانه ای ازتندوری ارائه نشده است، به حدس و گمانه زنی روی آورده و شخصا سعی در پیدا کردن آدرس تندروها نموده و جالب اینکه در این مسیر منزل خود را یافته اند.
باید به آقای شریعتمداری یادآور شد که همانطور که ذکر کرده اید، آقای ناطق نوری تعریف مشخصی از تندروی دارد و اگر مطالب
گفته شده را تمام و کمال در "وجیزه" خود می آوردید، این تعریف برای خوانندگان آن روزنامه نیز مشخص می شد و حاجتی به حدس و گمانه نبود. متن کامل این بخش از سخنرانی آقای ناطق نوری، آنگونه که در بسیاری جراید و در خبرگزاری ایسنا آمده است، چنین است:

"انسان های باتقوا تندرو نیستند، معتدل هستند. الان یکی از بدبختی های کشور ما این است که گرفتار تندروها و بی ترمزها
هستیم. حال چه چپ، چه راست باشد. تندروی و نامتعادل حرکت کردن به کشور و انقلاب ضربه می زند. ما میزان داریم و میزان
ولی فقیه و ولی امر مسلمین است. معنا و ابعاد ولایت فقیه نیز بیان شده است. اوامر ولی، مولوی و ارشادی است و اینکه تکلیفمان درمولوی و ارشادی چیست نیز بیان شده است. حال برخی کاسه های داغ تر از آش هستند که اینها زمان امیرالمؤمنین هم بودند و آخرسر هم جزو خوارج شدند."


همین چندسطر که مدیر مسئول محترم از چاپ کامل آن در یادداشت خود خودداری ورزیده اند،کاملا مبین منظور و خط فکری گوینده  بوده و آدرس و نشانه مناسبی از معیار تندروی و بی ترمزی، اعم از چپ و راست، به دست می دهد و نیازی به گمانه های کیهانی و آدرس یابی های شخصی ندارد. باید از آقای شریعتمداری پرسید مشکل شما با آدرس داده شده چیست و چرا از درج کامل آن در یادداشت خود اجتناب کرده اید؟ غیر از این است که مایلید اذهان خوانندگان محترم را نه به منظور اصلی گوینده، بلکه به آدرس ساخته و پرداخته خود سوق داده و نتیجه گیری مطلوب خویش را بنمایید؟

شما در ادامه نوشته خود مجددا و احتمالا برای هزارمین بار طی چندسال اخیر وقایع سال 88 را از زاویه و با نگاه مشهور و مختص خودتان خلاصه نویسی کرده و متعاقبا" تمام تلاش خود را جهت گنجاندن سخنان آقای ناطق نوری در بستر وقایع سال 88 به کار بسته اید. درحالیکه بحث تندرویها و بی ترمزیهامحدود به آن وقایع نیست که سعی در ارتباط دادن این دو به یکدیگر دارید. چه پیش از آن و چه پس از آن، چه در دوره زمامداری اجرایی و تقنینی اصلاح طلبان و چه در زمان مشابه برای اصولگرایان، افراطی های دو طرف که یک وجه مشترک دارند و آن هم این است که چشم دیدن هیچ گرایش و طیف دیگری را ندارند و آرزویشان این است که ریشه غیر همفکرانشان در فضای سیاسی و فکری کشور از بن زده شود، لطمات زیادی را به کشور زده و بحرانهای گوناگونی را خلق کرده اند.

امروز هم افراط و تفریط هاچون گذشته و بلکه بیشتر دیده می شود و یکی از اصلی ترین عوامل رشد بداخلاقی های سیاسی سالهای اخیر نیز همین افراط و تفریط ها هستند که چون آفتی جلوی پیشرفت صحیح و سریع کشور را گرفته اند. کافی است نگاهی به موضوعات، نقدها و تحلیلهای مندرج در وبسایتها، نشریات و بلندگوهای افراطی جناحهای اصلی کشور بیندازید تا ببینید که چگونه تمام اهتمام خود را نه در جهت پیشرفت و آبادانی کشور، سعادت مردم، و پیاده سازی اسلام واقعی، بلکه در جهت اغراض سیاسی خویش و حذف کامل طرف مقابل به کار گرفته اند.


متأسفانه این روش استدلالی و این مشی شناخته شده آقای شریعتمداری در ممزوج کردن واقعیات با گمانه ها و به هم آمیختن قطعیات با احتمالات، و متعاقبا نتیجه گیری مطلوب و تعیین تکلیف کردن برای افراد، افکار، و گروهها، به کرات منجر به بروز همان تندوری هایی شده است که میتواند کشور را با آسیب جدی روبرو کند و صد البته که کرده است.


جناب شریعتمداری، یک خطای شما این بوده است که در سالهای اخیر به حدی تندروی کرده اید که دیگر نمی توانید آن را انکار کنید.لذا خطای دومی را مرتکب می شوید که همانا توجیه، تکریم و تشویق تندروی است. نوشته اید که واژه بی ترمز اولین بار در دورانجنگ تحمیلی توسط دشمن خارجی و دنباله های داخلی آنها به کار گرفته شد و سپس دلیل می آورید که شما هم به گونه ای بر این باورید که بسیجی بی ترمز است. جناب آقای شریعتمداری، باور حضرتعالی غلط بوده و نیاز به اصلاح جدی دارد. اگر واژه"بی ترمز"در دوران جنگ تحمیلی از سوی دشمن و ایادی داخلی آنها به بسیج و بسیجیان نسبت داده شده بود، جوابشان آنست که خیر، بسیجی بی ترمز نیست، بسیجی واقعی هم گاز دارد و هم ترمز و به موقع از هردوی آنها استفاده می کند.

آیا این بزرگترین ظلم در حق مفهوم بسیجی نیست که به دفاع غلط از آن بپردازید؟ چرا برای توجیه رفتار سیاسی خود و برخی دیگر، از بسیجی مایه می گذارید و بدتر آنکه مفهوم بسیجی را به غلط تئوریزه میکنید؟ مشکل شما با ترمز داشتن چیست؟ آیا نه این است که ترمز داشتن بخشی از رفتار عقلانی و منطقی بشر است؟
شما در بخش دیگری از "وجیزه" خود خطاب به آقای ناطق نوری می نویسید: "حضرتعالی و بسیاری از مسئولان و صاحب منصبان
دیگر، پست و مقام و زندگی آرام و بی دغدغه خود را مدیون فداکاری و پاکبازی کسانی هستید و هستیم که آنان را "تندرو "
می نامید!". جناب آقای شریعتمداری! این یک مغالطه آشکار و تأسف انگیز است که شوربختانه سالهاست در فضای سیاسی کشور تزریق می شود. برخلاف این مغالطه، حساب آنانی که همه ما مدیون فداکاری و پاکبازی آنها هستیم از حساب کسانی که امروز در کشور تندروی و بی ترمزی میکنند، کاملا" جداست. اما در کمال تأسف، بخش قابل توجهی از بی ترمزهای امروزی که متأسفانه خاستگاه جناح راستی هم دارند، مدتهاست که دست به مصادره اعتبار بسیجیها، رزمندگان، جانبازان، شهدا، و خانواده شهدا زده و نماینده خودخوانده این عزیزان شده اند و البته که از این اعتبار حظ اکمل را نیز برده و می برند. این در حالی است که خط فکری و رفتاری بسیاری از این عزیزان، کوچکترین قرابتی با افراط و تفریط نداشته و ندارد.

حساب تندروهای جناح چپ نیز که مدتهاست معین است و روزهایی که شعار "توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد" سر می دادند، همین ترمز مورد بحث را بریده بودند. تندروهای هر دو جناح چپ و راست، هرکدام در مقطعی منجر به پاره پاره شدن طیفهای سیاسی و ایجاد انزجار بسیاری از توده های مردم از یکدیگر شده و بحرانهای اجتماعی و سیاسی را در کشور ما رقم زده اند. هنر آن است که بتوان حداکثر توده های مردمی و طیفهای سیاسی را در کنار هم نگه داشت و از تعامل سازنده آنان در جهت پیشرفت و اعتلای کشور و سعادت عامه مردم بهره گرفت.

این بی هنری است که اقلیتی حضور و ظهور جریانهای غیرهمفکر را برنتابند و تصور کنند که یک اندیشه خاص و یک اقلیت سیاسی از کیفیت و کمیت لازم برای هدایت صحیح کشور و مردم برخوردار است. با تأسف، شما هم گاهی در این بی هنری ها نقش هایی ایفا می کنید. بنابراین جناب آقای شریعتمداری، از یک سوی، موضع و منظور آقای ناطق نوری کاملا" روشن است و نیازی به "گمانه زنیهای کیهانی" حضرتعالی ندارد. ایشان به حضور همه طیفها و سلیقه ها در صحنه سیاسی و اجرایی کشور معتقد بوده و هست و فقط افراط و تفریطی ها را، چه چپ و چه راست، عامل "بدبختی" و "گرفتاری" کشور میداند. بعلاوه، این اعتقاد، باور جدیدی نیست که شما را پریشان " گرایش سیاسی جدید" او کند. زیرا که در تاریخچه فعالیت اجرایی و سیاسی وی از ابتدای انقلاب تاکنون، مجموعه ای از تعامل و همکاری نزدیک با افرادی از طیفهای مختلف دیده می شود. اگر جز این فکر می کنید که از "وجیزه" تان پیداست که این گونه است، معلوم میشود که برخلاف تصورتان آقای ناطق نوری را نه حالا و نه هیچوقت نمی شناخته اید.

از سوی دیگر، شمامعتقدید و مکررا نیز نوشته و گفته اید که جناح اصلاح طلب، از صدر تا ذیل، نباید به فضای سیاسی ایران برگردد. نگاه ویژه حضرتعالی به معتدل های جناح اصولگرا مانند آقایان حسن روحانی، حسن خمینی، و خود آقای ناطق نوری هم که بر همگان روشن است و در همین "وجیزه"تان نیز کنایه ای به آنها داشته اید. لذا موضع سیاسی حضرتعالی نیز در منتهاالیه سمت راست جناح راست،جایی در همسایگی افراطیها و با فاصله از مرزهای اعتدال قابل تعریف است. همین مرزی که علیرغم میل شما فعلا" مردم کشورمانآن را برگزیده اند و برای مدتی باید آن را تحمل کنید. در نتیجه، نقطه اصلی اختلاف حضرتعالی با امثال آقای ناطق نوری و انگیزه اصلی تحریر "وجیزه" کذایی و برخی دیگر از نقدها و تحلیل های شما در روزنامه کیهان نیز همین فاصله است.

به عبارت دیگر،شما با امثال آقای ناطق نوری اشتراک جناحی کمی دارید، و این امری پذیرفته است. اما آنچه پذیرفته نیست این است که از دایره انصاف خارج شده و با خود معیارپنداری، به خوانندگان خود القا کنید که کسانی که با شما سنخیت سیاسی و فکری ندارند به "مفسدین فی الارض" و "وطن فروش" ها نزدیک شده اند و حضرتعالی و برخی دیگر در زمره "نیروهای پاکباخته و متعهد نظام و حزب الله همیشه پا به رکاب اسلام و انقلاب" هستید.
با وجود آنچه گفته شد، باز هم جای شکرش باقی است که شما با وجود سرعت زیاد در تعیین تکلیف برای "همه"، برخلاف کسانی که به دفاع از آنان برخاسته اید، هنوز قائل به استفاده از نیش ترمزی هستید. برای مثال این حداقل احترام و اندک انصافی که نه همیشه اما اکثرا" در نوشته ها و گفته هایتان رعایت میکنید، مثالی از ترمز داشتن شماست و بابت آن باید از شما سپاسگزار بود.
در پایان اشاره به سخن آغازین شما خالی از لطف نیست، آنجا که از آقای ناطق نوری بعنوان دوست و برادر یاد کرده و عنوان کرده اید که ایشان را می شناسید. گذشته از میزان شناخت شما از ایشان که به آن اشاره شد، مطمئنا" و متقابلا" آقای ناطق نوری نیز با فتوت و جوانمردی که از وی سراغ داریم شما را دوست و برادر خود میدانند. البته چه نوع دوستی، از خودشان بپرسید.