به کودکی ماننده ایم که با شور و شوق آدمکی از برف می سازد و جاودانگیش را آرزو می کند و در نهایت بر نقشه های نقش برآب شده و آرزوهای برباد رفته افسوس می خورد.

کودکان به بازی، در ساحل دریا خانه می سازند، به آن دل می بندند، با آن زندگی می کنند و دمی بعد موجی خروشان خانه را در خویش می بلعد و عزایش را بر دل صاحب خانه می نشاند. چنین است زندگی ما در این دنیا و اگر کودک خانه بر ساحل سست دریا بنا می کند ما خانه آرزوها بر ساحل باد می سازیم.

سخن از فانی بودن دنیا بسیار شنیده ایم اما نسیان و فراموشی آدمی جلوه های فریبنده این جهان را بیشتر خوش می دارند. حضرت علی (که درود خدا بر او باد) در خطبه متقین که خطاب به همام است در این باره نیز به نیکی سخن گفته است.

در ادامه بخش هایی از کتاب «متقین» نوشته سید مهدی شجاعی را که دریافتی از این خطبه نهج البلاغه است، می خوانید.

 

«جبرئیل، گنجینه های دنیا را به نزد پیامبر آورد و عرض کرد، یا رسول الله! این خزائن دنیاست و قبول آن، از مقام و ارزش و ثواب تو دهر نزد خداوند نمی کاهد.
پیامبر فرمود:« حبیبم جبرئیل! مرا نیازی به اینها نیست. چون سیر شوم سپاس خدا را می گویم و چون گرسنه گردم از او غذا می طلبم.»
دقت در این کلام از آن روی حائز اهمیت است که دیگران اگر از دنیا کناره می جویند و زهد می ورزند از آن روست که آخرت و دار بقای خویش آبادان کنند. ولی پیامبر که (درود خدا بر او باد) علی رغم تضمین ثبات مقام خویش در نزد پروردگار به بهره وری از دنیا تن در نمی دهد.

مروی است که در قیامت دوزخیان نمی گویند که ما اگر نماز می خواندیم، روزه می گرفتیم و حج می کردیم به جهنم در نمی آمدیم. بل می گویند که اگر می شنیدیم و تعقل می کردیم بی شک جهنمی نمی شدیم.

امام علی (که درود خدا بر او باد) می فرماید: دنیا به مار می ماند. لمس کردن آن نرم و مطبوع است، اما درون خود زهر کشنده دارد. مرد عاقل از آن می گریزد ولی کودک نادان، شیفته و فریفته آن می گردد.

احمد حرب نیشابوری، صوفی و عارف مشهور بامداد بر سر چهار سوی نیشابور بگذشت. ابلیس را دید آنجا علمی بر کشیده و شیاطین به گرد او صف در کشیده، احمد با او گفت: ای بیچاره به چه طمع آمده ای؟ گفت: بازار دنیا خانه من است، من به خانه خویش آمده ام. از ایشان بپرس تا پیش من به چه می آیند. احمد گفت: ایشان کسبی می کنند تا قوتی به خانه برند. گفت: من نیز جهدی می کنم تا یکی را به دوزخ برم.

گفت: ای شخص مدبر از ایشان چه می خواهی؟ گفت: ای مرد مقبل همان که ایشان از من می خواهند. ایشان در خانه من نشسته اند و دست به مال من دراز کرده، من نیز در سینه ایشان نشسته ام و دست به دین ایشان دراز کرده ام. ایشان را گو از خانه من به در آیند و دنیا به من رها کنند، تا من از سینه ایشان به در آیم و دین بدیشان رها کنم.»

/6262

منبع: خبرآنلاین
"