پژمان راهبر: اسکرول موس را که بچرخانید سمت پایین ، پست ها ، تصویر خود را پشت شبکیه چشم تان می اندازند . جملاتی که در قابهای آبی رنگ محیط فیس بوک به بند کشیده شده اند . و امشب ، ساعتی بعد از مرگ تیتو ویلانووا ؛ هوا به عکس ها و اسم او آغشته است . این مرگ ، درست 7 روز بعد از آن است که گابریل گارسیا مارکز، نویسنده مشهور کلمبیایی ، سرش را روی زمین گذاشت و موجی از تاثر را در محیط دوم زندگی ما پراکند . دو مرگ بی شباهت اما پربازتاب . دو حادثه که هزاران هزار را به صرافت نوشتن انداخته اند .
مارکز ، طرفدار جدی تیم ملی کشورش در جام جهانی 94 ، رمان نویسی است که برخلاف معمول ، میلیون ها ایرانی ؛ حتی بی مطالعه ها ، نام رمان مشهورش صدسال تنهایی را شنیده اند و بنابراین عجیب نبود ، سیل استتوس های غمگین در سوگ او ، اگرچه ، رمان وحشی اش را ورقی هم نزده باشی . پس ساعتی بعد از گردوخاک سوگوارنه بود که موجی تازه چرح زنان از دور پیدا شد . کلماتی که دیگران را به پیروی کورکورانه از مد 24 ساعته مارکز نویسی متهم می کرد . واکنشی غیرتی به نگاه هیز و چپ به چیزی که می پنداریم متعلق به ما و (لابد) ناموس ماست ...
اما امشب ، در پس مرگ تیتو ، اتفاق جدیدی رخ داد . بیرون کشیدن پرونده دعوای مشهور ژوزه مورینیو با سرمربی فقید بارسا . خب ، البته غیرقابل انتظار هم نبود ، چه ، نام تیتو و مورینیو همیشه به هم دوخته شده است . پس ، آنگاه که خبر مرگ دنیا را گرفت ، آدم ها تصاویر قدیمی را یادشان آمد . خب ، بشر امروز ، بیش از هر زمان دیگری قضاوت می کند . خیلی بیشتر از دو قرن پیش . خیلی بیشتر از 10 سال پیش . تصورش را بکنید در کلنی های دوستانه مجازی ، آدم هایی که برای اظهار نظر دور یک شعله استتوسی جمع می شوند... این دادگاه بشر مدرن است که در پی هر اتفاق مهم ، یا حضور تعداد نامحدودی وکیل و قاضی و متهم و شاکی و دادستان تشکیل می شود.
خب ، برگردیم به داستان خودمان . بازنشر تصویری که ژوزه مورینیو در فینال سوپرکاپ اسپانیا انگشت یه چشم تیتو می کند . امشب ، یکی دو نویسنده ، مرگ تیتو را انتقام نهایی این مربی از مورینیو دانسته اند ؛ درحالیکه سرمربی سابق رئال مادرید امروز اولین سوگوار رسمی رقیب سابق اش در بارسلونا بود . ژوزه که دعوا را بعد از بازی سوپرجام در کنفرانس های مطبوعاتی ادامه داد ، به زودی تصمیم تازه ای گرفت و سعی کرد بیش از این چهره خود را مخدوش نکند. یک جور فراموشی بعد از آرامش درونی . در این احوال چیزی که همه ما از دیگران انتظار داریم ، لابد خیلی بزرگ نیست. اینکه دیگران هم حماقت های ما را شیفت دیلیت کنند و ما را با چیزهای بهتری به یاد بیاورند .
و البته ما در نهایت -دیر یا زود - همه چیز را فراموش می کنیم : کتابهایی که می خوانیم ، ترانه هایی که می شنویم و چیزهایی که می بینیم ؛ زیباترین ها و حتی زشت ترین هایشان . همین عکس مشهور از اتفاقی که کاش نمی افتاد تا شب مرگ یک مربی جوان را به نفرت آکنده اش در لحظه وقوع آلوده کند.
4141