این روزها که دولت با تمام توان سعی در بازسازی اعتماد عمومی و افزایش سرمایه اجتماعی و به جریان انداختن آن در مسیر پیشرفت و توسعه کشور به هر نحو ممکن دارد، برخی دیگر در مقابل با تمام قوا کمر به نابودی و تاراج تتمه این اعتماد و سرمایه بسته اند و از هر فرصت و بهانهای برای بالا بردن دیوار بیاعتمادی میان مردم و دولت - یا بهتر بگویم نظام - بهره میبرند. آن هم در شرایطی که دولت و مجلس آزمون سخت اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها را در پیش دارند بداخلاقیهای چند روز گذشته تداعی کننده قضیه «بر شاخ نشستن و بن بریدن» است.
درسهایی که طی سالیان متمادی از بسیاری از این عزیزان به جامعه دیکته شده است را امروز باید به خودشان پس داد و اینکه قرار بود سیاستمان «اخلاقی» باشد و نه اخلاقمان «سیاسی»، چون انقلابمان بیش از آنکه سیاسی باشد فرهنگی و اخلاقی بود؛ قرارمان این بود که دیگر هدف وسیله را توجیه نکند؛ قرار بود منافع ملی در هر حال بر منافع شخصی و جناحی و سیاسی مقدم باشد - همانطور که در تمام دنیا خط قرمزی به این نام وجود دارد - و خیلی قرارهای دیگر.
این روزها سوالهایی که ذهنم را به شدت درگیر کرده این است که واقعا برخی از اینکه دولت در این مرحله زمینگیر شود و نتواند منابع، اعتبارات و سرمایههای حاصل از صرفه جویی از محل دریافت یارانهها را به سمت تولید و اشتغال و حمل و نقل عمومی و بهداشت و درمان و امنیت غذایی و محیط زیست و زیرساختهای عمرانی و آبادانی کشور و...سوق دهد چه نفعی میبرند؟؟!! که از هر نقطهای برای وارد کردن ضربات مهلک دریغ نمیکنند و تمام تلاش خود را به کار بستند تا با به حداقل رسانیدن تعداد کسانی که داوطلبانه از دریافت یارانهها انصراف میدهند درآمد دولت از این ناحیه را هم به حداقل برسانند و اینکه آیا میتوان میان آنچه که این روزها بر دولت میرود با عزم ملی و مدیریت جهادی برای تحقق سیاستهای عرصه اقتصاد و فرهنگ رابطه و نسبتی برقرار کرد؟
یکی از مولفههای سیاستهای اقتصاد مقاومتی «متکی به مردم بودن» است، آیا با سناریوهایی که این روزها برای فروپاشی این سرمایه اجتماعی تدارک دیده شده است میتوان دیگر به مردم اتکا کرد؟
به کجا چنین شتابان؟
* معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده
۴۷۲۳۲