تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۲

محمدرضا مهاجر

سوت خمپاره را که شنید روی زمین دراز کشید و همین طور که لقمه در دهانش بود با لحن طنزآلود هميشگي اش گفت: "بی شرفا نمی ذارن آدم یه لقمه افطار کوفت بکنه".
از ظهر آتش توپخانه دشمن بالا گرفته بود و انگار از آسمان جهنم می بارید.
برخاست و دوان دوان رفت تا گالن را از تانکر آب پر کند و ببرد توی سنگر تا بچه ها افطار کنند. به مقابل تانکر که رسید دوباره سوت خمپاره و انفجار و دراز کشیدن روی زمین.
هر طور بود گالن را پر کرد و دوید به سمت سنگر. سنگری که دیگر نبود. روی سر رزمنده های تشنه و روزه دار خراب شده بود. يک عالم غصه آوار شد روي سرش.

 

*به ياد شهداي عمليت رمضان/تيرماه1361

منبع: خبرآنلاین