* ديروز در جلسه دبيران تحريريه خودمان نشسته بوديم و همکاران درحال گفتن سوژه هاي خود بودند. يکي از روغن پالم گفت، ديگري از هرمن هايي که در مرغ و گوشت مي زنند. يکي از مشکلات هنرمندان مي گفت و ديگري از بسته اقتصادي جديد دولت که شايد فرجي در وضعيت مسکن ما ايجاد کند. خدا را شکر که فرصت صحبت کردن به من نرسيد تا از دعواهاي سياسي جناح ها بگويم. اين خلاصه سوژه هاي همکارانم بود.
*در ذهن خودم مي گفتم اگر وضعيت اين چنين است که ما مي بينيم و مي شنويم و مخابره مي کنيم ، پس ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند تا نشود يک نفس آسوده بکشيم.
*پاي درد دل همکاران من که بنشينيد از سختي کار مي گويند. از اينکه از صبح تا شب بدوي دنبال سوژه اي، به هزار نفر زنگ بزني و توهين بشنوي آخر سر هم که مي نويسي خودت بايد آنقدر بالا و پايين مطلبت را بزني که قابل انتشار بشود. آن هايي هم که خيلي دغدغه کارشان و رسالت خبررساني شان را داشته باشند بايد منتظر هزينه اش هم باشند.
*در هر صنفي و هر پيشه آدم با انصاف و آدم بي انصاف پيدا مي شود. در ميان خبرنگاران هم هستند کساني که خيلي به دنبال رسالت خبررساني نيستند و گزارش هايي که مي نويسند بيشتر شبيه تيزر هاي تبليغاتي است. با اين وجود با اطميان خاطر مي گويم که هيچ آدم عاقلي براي پولدار شدن خبرنگار نمي شود. حتما بايد دلت غني شده باشد که قلم به دست بگيري.
جمع بندي موارد بالا : خبرنگاران آدم هاي عاشقي هستند که چشمشان عادت کرده است که ناملايمات را ببينند و نشان همه بدهند. به همين خاطر است که خيلي ها ما خبرنگاران را دوست ندارند و چشم ديدنمان را ندارند. ما حکم آيينه اي را داريم که سعي مي کنيم نقش جامعه مان را راست نشان دهيم و تا کنون هزار بار شکسته ايم. خلاصه تر اينکه: ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند که اين آينه را بشکنند.