عبدالجواد موسوی می‌گوید کتاب هفته خبر، قرار است یاد کتاب هفته‌ای را زنده کند که احمد شاملو منتشر می‌کرد.

رضا فریانی: «کتاب هفته خبر» مجله‌ای است که پیش از این با عنوان «کتاب هفته نگاه پنجشنبه» به چاپ می‌رسید و حالا قرار است با تغییراتی دوباره منتشر شود. نشریه‌ای که قرار است یادآور آن «کتاب هفته» مشهوری باشد که احمد شاملو آن را در سال‌های دور منتشر می‌کرد. درباره این نشریه با عبدالجواد موسوی سردبیر این نشریه گفت‌وگویی کرده‌ایم که می‌خوانید: 


«کتاب هفته خبر»؛ اولین سوالی که با دیدن یا خواندن این عنوان به ذهن میرسد این است: چرا کتاب هفته خبر؟

تا آنجا که می‌دانم آقای واحدی‌پور از سال‌ها پیش به فکر انتشار مجله‌ای بود که به حال و هوای کتاب هفته مشهوری که خیلی‌ها آن را به نام احمد شاملو می‌شناسند نزدیک باشد. «کتاب هفته نگاه پنجشنبه» را هم با همین نیت راه‌اندازی کردند؛ نشریه‌ای که متاسفانه جوانمرگ شد. پس از آن بود که موضوع کتاب هفته به صورت جدی مطرح شد. همان‌طور که می‌دانید آقای واحدی‌پور مدیر موسسه بزرگی به نام خبر هم هست که روزنامه موفقی مثل خبرجنوب از دل آن بیرون می‌آید. پس طبیعی است که کتاب هفته هم نشانی از موسسه خبر داشته باشد. این است که اسم این نشریه کوچک هفتگی می‌شود کتاب هفته خبر.

کتاب هفته خبر چقدر به آن کتاب هفته مشهوری که به آن اشاره کردید شباهت دارد؟

تقریبا در همان قطع منتشر می‌شود. موضوعش هم فرهنگ و هنر و ادبیات و جامعه و... است. این از شباهت‌هایش. اما حتما به حکم فرزند زمان خویشتن باش، تفاوت‌هایی با کتاب هفته دارد. ما از نسل دیگری هستیم، با تجربه‌هایی منحصر به خودمان. ما در طوفان به دنیا آمدیم و به قول شاملو:

تنها طوفان

کودکان ناهمگون می‌زاید

قطعا آن که در طوفان به دنیا آمده فضیلتی بر دیگران ندارد، اما با دیگران تفاوت دارد. این تفاوت در فرم و محتوای مجله حتما و قطعا نمودی آشکار خواهد داشت. 

وجه ممیزة نشریهتان با دیگر نشریاتی که در حال حاضر منتشر میشوند چیست؟

امیدوارم در پاسخ به شما به ورطه خودبزرگ‌بینی و ستایش از خود نیفتم. من معتقدم برای انتشار یک نشریه شما باید انگیزه خاصی داشته باشید. البته که این کار شغل ماست اما علاوه بر این باید افقی هم پیش روی خودمان ترسیم کنیم تا بدانیم مقصد و غایتمان کجاست. آنچه ما در ذهن داریم و امیدوارم بتوانیم در عرصه عمل نیز آن را محقق کنیم، نقد صریح و بی‌پروای مسائل فرهنگی، اجتماعی و گاه سیاسی است. جای خالی نقد در همه عرصه‌ها به شدت احساس می‌شود. همه ما البته مدعی نقد و نقادی هستیم اما وقتی پای عمل پیش می‌آید، آن‌قدر چیزهای بی‌ربط و حاشیه‌ای مانع از گفتن آنچه در دل داریم می‌شود که اصل ماجرا را فراموش می‌کنیم. در همین شماره اول که قرار شد پرونده‌ای برای همایون شجریان منتشر کنیم آن‌قدر به موانع عجیب و غریب برخوردیم که نزدیک بود کلا از خیر ماجرا بگذریم. محدودیت و معذوریت دوستان نویسنده و منتقد، حیرت‌آور بود. با این حال من اصرار داشتم این پرونده را به هرشکلی که هست به سرانجام برسانیم. بالاخره باید یک جوری این فضای رخوت‌زده و محافظه‌کارانه را شکست. 

این فضای رخوتزده و محافظهکارانه به تعبیر شما، چه تبعاتی در پی دارد؟

کمترینش این است که نشریات ما را دیگر کسی نمی‌خواند. در بی‌رونقی مطبوعات خیلی‌ها نقش دارند ولی نقش خود ما مطبوعاتی‌ها را هم نباید از نظر دور داشت. این که به جایی رسیده‌ایم که روی جلد روشنفکری‌ترین نشریات ما را تیترهای زرد و اخبار خاله‌زنکی پر می‌کند، یکی از نتایج همان فضایی است که خدمت شما عرض کردم. قطعا شکستن این فضا توسط یک نشریه کوچک امکان‌پذیر نیست اما به قول خواجه شیراز: آن قدر ای دل که توانی بکوش. هر کس اگر به قدر وسع خود در این راه بکوشد بدون شک این دیوار سخت نهان‌روشی فروخواهد ریخت. اگر هم نریخت لااقل من و شما وقتی در آینه به خودمان نگاه می‌کنیم خیلی شرمنده نخواهیم شد.

کتاب هفته خبر، شباهتی به نگاه پنجشنبه خواهد داشت یا با آن متفاوت است؟

بنده با دوست خوبم سیدعلی میرفتاح تجربه‌های کاری مشترک موفقی داشته‌ایم. نمونه‌اش ابرارهفتگی، یا روزنامه روزگار و این آخری ها هم نگاه پنجشنبه. این همکاری‌ها قطعا نتیجه همدلی و همسخنی من و او بوده. در نگاه پنجشنه هم که به سردبیری آقای میرفتاح منتشر می‌شد، این بنده کم‌ترین در مقام دبیر تحریریه در کنار ایشان یکی از بهترین دوره‌های کاری‌ام را تجربه کرده‌ام، از آنجا که در یک رودخانه دوبار نمی‌توان شنا کرد، تجربه نگاه پنجشنبه هم تکرار نخواهد شد. هر تجربه‌ای محصول دوره خاص خودش است. همان‌طور که تجربه خوب هفته‌نامه مهر هم هیچ وقت تکرار نشد. ضمن اینکه فضای امروز با روزهایی که نگاه پنجشنبه منتشر می‌شد خیلی تفاوت دارد.

یعنی میخواهید بگویید دیگر پابرهنه با آرپی جی در اتوبانهای تهران ظاهر نخواهید شد؟

(خنده). فعلا قصد چنین کاری ندارم. اتفاقا چه مثال خوبی زدید. من آن یادداشت را در اوج عصبانیت نوشتم که دردسرهای زیادی هم به دنبال داشت. بد نیست برای کسانی که نمی‌دانند توضیح بدهم: خبری منتشر شده بود در این باره که فرزند یکی از مسئولان سوار خودرویی هفت میلیاردی شده. هیچ‌کس هم دراین باره توضیحی نمی‌داد. دولت وقت هم مدام سرگرم سردادن شعار عدالت‌گستری و مهرورزی بود. همان روزها نوشتم حاضرم به نیابت از همه کسانی که در سودای تحقق عدالت از جان و مالشان گذشتند این ماشین را با همه سرنشینانش به دیار باقی بفرستم. روزهای خوبی نبود، امیدوارم هیچ وقت آن روزها برنگردد. این روزها بیشتر دغدغه‌ام اوضاع فرهنگی کشور است. دعا کنید بر همین حال و روز باقی بمانم و از سر اضطرار به چیزهایی نپردازم که مطابق میلم نیست.

۵۷۲۴۴

منبع: خبرآنلاین