در جامعه ای که همه هنجارهای اجتماعی رعایت شده و مناسبات فرهنگی و هنری دارای قواعد و ساختارهای منطقی و معقول است هرگز چنین اتفاقات تعجب آوری رخ نمی دهد.

رفته رفته تب و التهاب حضور غیر منتظره جمعیت برای تشییع پیکر مرتضی پاشایی کاسته می شود و در مقابل مجال ارزیابی و تحلیل دقیق تر آن اتفاق بدیع و کم نظیر بیشتر.

آن رخداد عجیب و غیر منتظره فراتر از دنیای موسیقی برای دیگر ساحت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، درس های فراوانی داشت که جا دارد متخصصان و اندیشمندان و جامعه شناسان پیام های پیدا و پنهان آن را به درستی استخراج کنند و به مردم و بویژه سیاستگذاران کلان و مدیران تاثیرگذار کشور ارائه بدهند.

مرتضی پاشایی خواننده جوان عرصه پاپ بعد ازنزدیک به یک سال جدال با عفریت سرطان سپر انداخت و آزادانه پر کشید اما در واقع بعد از رفتنش شناخته شد. اشتباه نشود؛ صحبت بر سر گمنامی او در حوزه موسیقی پاپ نیست ؛ پر واضح است که هر یک از خوانندگان پاپ، هواداران و مخاطبان خاص خود را دارند بویژه پاشایی که در یکسال گذشته تقریبا رکورد دار برگزاری کنسرت در سراسر ایران بود اما به طور کل در تفاوت میزان و تعداد افرادی که پیش و بعد از مرگ پاشایی او را می شناختند به هیچ وجه نمی توان توازنی قائل بود .

باید اذعان داشت که سطح آشنایی مخاطبان و دوستداران ژانری از موسیقی با خواننده مورد علاقه شان به سرعت تغییر یافت و ، تقریبا به سطح عمومی جامعه حتی به شهرهای دور و نزدیک پایتخت (محل زندگی وی) گسترش یافت و این یکی از نکات اصلی و قابل تامل در این ماجرا است.

متعاقب این رویداد این پرسش بسیار مطرح بود که مگر صدای مرتضی چه ویژگی ها و جذابیت های منحصر به فردی داشت که اینگونه هوادار بی شمار پیدا کرد و با مرگش آنها را به اندوهی عمیق کشانده است؟چرا هزاران بلکه صدها هزار نفر در فضاهای حقیقی و مجازی جامه می درانند که چه و چه...

اتفاقا سوال و پرسش دقیق و پر کششی است... به واقع چرا؟ در همین سالیان اخیر بسیار نوازنده و خواننده و فعال پاپ و غیر پاپ چه آنها که درگذشتند و چه آنها که هنوز فعالند و آثار زیبایی هم خلق می کنند بوده و هستند که یک دهم پاشایی هم توفیق جذب مخاطبان را نیافتند.یک صدم تاثیرگذاری اجتماعی و فضا سازی پاشایی را نیز به وجود نیاوردند و ... وچه بسا با صدایی بهتر و نوازندگی برترهمچنان در هزارتوی فعالیت سخت و دشوار حوزه موسیقی روز به روز بیشتر فرو می روند و گویی پژواک صدایشان در هیاهوی واهی اجتماع امروز محو و محوتر می شود.

شگفتا که صدای پاشایی و توانایی های خوانندگی او بسیار معمولی بود واساسا در چارچوب خوانندگی کلاسیک و حرفه ای دنیا و حتی در مقابل خوانندگان مطرح و معروف وطنی قابل قیاس نبود... البته در مورد بحث ما دلایل متعددی برای پرهیز از اینگونه قیاس ها وجود دارد.

استاد فریدون شهبازیان نیز به درستی به این نکته اشاره کردند که صدای او یک صدای معمولی برای خوانندگی بود این گفته بدین معناست که هزاران هزارن خواننده همچون پاشایی می تواند در عرصه موسیقی پاپ حضور داشته باشند.
اما باز نکته و پرسش همچنان بی پاسخ مانده است و چه بسا با وارد دانستن اشاره کارشناسانه شهبازیان، موضوع پیچیده تر و پاسخ سخت تر می شود !

با قبول این فرضیه که پاشایی وجهی قابل اعتنا و بی بدیل در عرصه موسیقی نداشته ونمی توان از هنر او به عنوان نکته بارز وبی چون و چرای عالم موسیقی یاد کرد طبیعتا باید به دنبال دیگر وجوه  کاریزماتیک این داستان گشت.

بدون شک در این مسیر عوامل مختلفی دخیل بوده و تاثیرات غیر قابل انکاری هم برجای گذاشته که ممکن است برخی از این عوامل به صورت زیر پوستی و در پرده عمل کرده باشد به عنوان مثال شخصیت و منش پاشایی در اجراها و خوانندگی اش بود.او به هیچوجه به دنبال تقلید ، صدا سازی، ادا و تکرار دیگران نرفت؛ آنچه در وجود داشت- هرچند اندک- در طبق اخلاص می گذاشت  ؛ به قول زنده یاد محمد نوری: "هرگز با آوازش به مردم دروغ نگفت"... .

در حقیقت پاشایی با خودش و به تبع آن با مخاطبش صادق بود  ...درویش واری که سخنش ، کلامش و آوایش(چه خوب و چه ناخوب) از دل بر می خاست و لاجرم بر دل می نشست. علی الخصوص که مضمون اشعار و تم قطعاتش محزون و غمناک بود.به عبارتی دیگر، آن سرخوردگی و اندوهی را که در وجود اکثر جوانان نومید روزگار ما خانه کرده است، تحریک می کرد.هرچند که این قسمت از تاثیرگذاری پاشایی به هواداران صادق ونوجوانانی که با صدای او آشنایی داشتند باز می گردد ، نه انبوه جمعیتی که حضورشان موجد و موجب پرسش اساسی ما است.

نکته بعدی که نمی توان تاثیرات آن را کتمان کرد بیماری و سرطان پاشایی در اوج جوانی و کار حرفه ای اش بود ؛ واقعه ای که از او چهره ای مظلوم و بی پناه ساخت، بویژه خواننده ای که در زمره هنرمندان بی کینه و حسد قرار داشت و اساسا خواننده ای بی حاشیه بود این مسائل برپتانسیل جذب مخاطب و انگیزه مشارکت اجتماعی درمراسم مرتبط با وی تاثیر داشت.

اما ورای این مسائل و گذشته از واکاوی و جستجوی عوامل فنی ، هنری و احساس و عواطف، مسائل مهم تر و عمده تری پیرامون ما وجود دارد که به سرعت در حال نضج و شکل گیری است؛ اتفاقات اجتماعی و نو پدید که مدیریت آنها ساز و کار متناسب و جدیدی را می طلبد؛ موارد و مشکلاتی که عمدتا در هجوم تبلیغات همسو و ناتوانی مراکز فرهنگی از شناخت دقیق این پدیده ها که در راس آنها خواسته توده های میلیونی نسل جوان وجود دارد درضعف رسانه ملی و عدم شناخت و یا عدم جسارت در واقع نگری و بیان حقایق نهادهای مسئول،معمولا مغفول واقع شده و می شود.

مطالباتی که هرگز رخصت عیان شدن نیافته اند و همواره با سرپوش نهادن ارگان ها و نهادهای مختلف حتی در خانه و خانواده به موضوع و معضلی زیرزمینی تغییر ماهیت داده و در این سالیان رفته رفته نیز بر حجم و قدرت و تکثر آن افزوده شده است.

کوه یخی که در اقیانوس اطراف ما تنها تکه کوچکی از آن را به ما نشان داده و می دهند.آنها که در این ایام چه در فضای مجازی و چه در مراسم مختلف تشییع و ترحیم و... از نزدیک ماجرای درگذشت مرحوم پاشایی را دنبال می کردند به خوبی متوجه شدند که این خیل جمعیت و سیل جوانان و اقشاری که به نحوی در این موضوع حضور یافتند دارای خاستگاه های متفاوتی بودند و بسیاری از آنها نه تنها با پاشایی که با اصل موسیقی هیچ سنخیت و آشنایی نداشتند ولی به خوبی و با فراست موقعیت و موضوع را مهیای حضور اجتماعی و ارسال پیام های خود تشخیص دادند.

آنها به موضوع به عنوان بهانه ای برای حضور و دیده شدن خود نگاه می کنند؛عملا قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را به لحاظ فنی و دیگر شرایط موجود ندارند و گاه با رفتارهای هنجارشکنانه به دنبال آرامش و آسایش و کم کردن فشارهای پیرامونی خود هستند.هجوم های آنها در فضای های مجازی و اهانت ها و حملات آنها به برخی از افراد و هنرمندان به این بهانه که چرا پیام تسلیت نداده اند نمونه ای از این جماعت تحت فشار در جامعه است.

مخلص کلام اینکه باید پذیرفت در جامعه ای که همه هنجارهای اجتماعی رعایت شده و مناسبات فرهنگی و هنری دارای قواعد و ساختارهای منطقی و منظم است هرگز چنین اتفاقات تعجب آوری رخ نمی دهد؛ طبیعتا برای تحلیل و ارزیابی دلایل بروز چنین مسائل استثنائی و برای درک چرایی و رمزگشایی رویداد، نباید در اصل سوژه ، ویژگی ها و توانایی های هنری... افراد غور کرد.