تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۵:۴۰

محمدرضا احمدی

  هميشه در صحنه مث هميشه دست پاچه شيرجه زده تو اتاق :

ميگه: پس چي شد اين اسامي موجود در جيب رييس جمهور؟

ميگم : جيب كي ؟ روحاني؟

ميگه: نه اون يكي.

ميگم: برو از خودش بپرس صبح ها ملاقات عمومي هم داره.

ميگه: من كه وام نمي خوام . من ليست تو جيبشو ميخوام.

ميگم: اي بابا حالا يه حرفي زد بنده خدا . تا حالا شيش تا كت عوض كرده باز گير دادي به كت مردم؟ نمي بيني ميگن گير ندين به كت؟

ميگه: خب پس اون ليسته چي ؟

ميگم: لابد جيبش سوراخ بوده ليسته افتاده تو جوب!

ميگه: جوب؟ يا جو؟ يا جوي؟

ميگم: الان مشكلت اينه؟

ميگه : نه . اما تكليف منو روشن كن .

ميگم: چيه؟ تو هم احساس تكليف كردي الان اين موضوع رو روشن كني؟

ميگه: خب حالا اون هيچي. ميخواي ما رو بپيچوني منم پيچيده نمي شم.

ميگم: نه والا ... من فقط ميگم الان به اين ليست گير نده بلند بالاست.

ميگه: خب اون ليست كوتاهو پس بگو اون چي؟

ميگم: ديگه كدوم ليست؟

ميگه: بگم ؟ بگم؟

ميگم بگو..بگو ...

ميگه: اون 170 نفر كه آقاي «م . ر » گفته.

ميگم: عزيزم ! اونم كه پاره شد.

ميگه: چي پاره شد؟ جيبي كه توش ليست بود؟

ميگم : نه .. اصل ليست پاره شد.

ميگه: مگه ميشه؟ اون يكيو ميگي جيبش شايد سوراخ بوده ..اين يكيو ميگی   پاره شده ...  پس همش بر ميگرده به كيفيت صنعت نساجي لابد؟

ميگم: لابد ! اما ببينم تو كارو زندگي نداري تو اين موقعيت حساس كنوني كه مصلحت ايجاب ميكنه ما موجب تشويش اذهان عمومي نشيم و مصالح و امنيت ملي رو رعايت كنيم و وحدت خودمون رو براي زدن مشت محكم حفظ كنيم و همچون تو " هميشه در صحنه" بمانيم  تا آن ها بدانند كه ما بيداريم و مي توانند آسوده بخوابند و ....

ميگه: بسه بابا بسه ! سرم رفت ... من برم به اين خياط سر كوچه سر بزنم سوراخ سمبه ها و پاره گي هاي لباسمو رديف كنه ... اين فكر و خيالا مال اين همه سوراخ و پاره گيه ! اينارو بدوزه ما شب عيدي يه دست كت و شلوار درست و درمون داشته باشيم بسه مونه. بي خيال بقيش.

 

مي بينين تو رو خدا؟! نمي ذاره قصه رو درست تبيين كنيم و توضيح بديم .

1717