سوءاستفاده از مهدویت، امری طبیعی است. زیرا مژدۀ انسانی که خواهد آمد و بر جهان حکومت خواهد کرد، هم پتانسیل اسطوره شدن را دارد، هم پتانسیلی برای جاهطلبانِ طمعکار است. پس سرشتِ این موضوع، جذاب و فریبنده است. هر کسی ممکن است ادعا کند من آن مهدیم که بر جهان حکومت میکند. حتی تیمور لنگ، حتی معاویه، میگفت من مهدیام.
پس مادام که پیامبر مژده داده است که جهان به دست انسانی اصلاح خواهد شد، این مسئله اغواگر است. ولی این نقصی برای این موضوع نیست. این اغواگری، تنها به مهدویت هم اختصاص ندارد. نبوت هم اغواگر است و باب ادعاهای پیامبری بسیاری را گشوده است. طبیعت ایمان به غیب نیز چنین است. این که در انسان، معنایی غیبی (ناپیدا) باشد، به خودی خود اغواگر است. اصولاً خود دین، به خودی خود آسیب دارد. عبادت، آسیب دارد. و نه تنها دین، مثلاً موفقیت هم آسیب دارد. مثلاً وقتی کسی میشنود که ذوالقرنین جهان را گرفته بود، به این فکر میافتد که او هم دنیا را بگیرد.
اما ویژگی مهدویت در این است که به آینده مربوط میشود. البته دیوار بزرگی هست که باعث میشود، هر مدعی دروغینی شکست بخورد. دروغ او با عملش مشخص میشود. کسی نمیتواند ادعایش را پیش ببرد، زیرا نمیتواند دنیا را پر از عدل و داد کند. زود رسوا میشود. زیرا نمیتواند عدالت را در سراسر جهان برقرار کند.
هنگامی که پیامبر(ص) فرمود در مقابل مهدی، سفیانی میآید، و سفیانی از بنی امیه و از نسل ابوسفیان است، برخی از امویان آمدند و گفتند «پیامبر «بشارت» داده که سفیانی میآید!» هر چندکه بر باطل است. «پیامبر گفته از میان ما پادشاهی برخواهد خاست، اینک من آن پادشاهم!» انقلابهای سفیانی هم کم نیستند، من در منابع تاریخی، حدود 10 انقلاب و شورش به نام سفیانی یافتهام؛ سفیانیهایی که از مردم بیعت گرفتهاند، بر شام سیطره یافته و حکومت کردهاند. با این که سفیانی باطل است. وقتی احتجاج میشود و به اینهاگفته میشود آخر سفیانی که یک شخصیت منفی است، میگویند نه، دو سفیانی داریم، یکی خوب و دیگری بد.
یعنی از همین که اندیشۀ سفیانی سوءاستفاده کردند. چه رسد به مهدی! ببینید اکنون کسانی که ادعای مهدویت کرده و در ایران دستگیر شده و در زنداناند، چقدر زیادند. در مصر که بیست-سی نفر هستند! اکنون، در عصر ما، اگر تحقیق کنید میبینید که در کشورهای اسلامی، در اندنزی، مصر، سودان، فلسطین، یمن، جاهای مختلف، ادعای مهدویت و مانند آن هست.
حالا میگویید چه کنیم؟ مردم را به امام مهدی دعوت نکنیم که شاید آسیب داشته باشد؟ خب پس به خدا و پیغمبر هم دعوت نکنیم؟ به اسلام و به آخرت و به غیب هم دعوت نکنیم؟ این چه حرفی است. اعتقاد به امام مهدی، فرقی با دیگر اعتقادات دینی ندارد. در قابلیت آسیب مثل بقیه است.
عقیدۀ مهدویت عقیدهای اسلامی و بخشی از عقیدۀ شیعه است. ما همانگونه که به امام علی و پیامبر خدا ایمان داریم، به مهدی نیز ایمان داریم. روایاتی که از پیامبر (ص) دربارۀ مهدی(عج) وارد شده است، نزد دیگر فرقههای اسلامی هم متواتر است. من در کتابهای فراوانی از مذاهب دیگر و در گفتگو با عالمان مذاهب دیگر به این مطلب رسیدهام. در سفری که به مصر داشتهام با شیخ حافظان مصر، شیخ حافظ تیجانی، دیدار کردم و نظرشان را دربارۀ روایاتی که دربارۀ مهدی وارد شده، پرسیدم. وی گفت: ما به این حقیقت ایمان داریم و بسیاری از برادران ما غیر از شیعیان نیز به مهدی ایمان دارند. منشأ این عقیده اصلاً فشار نیست، بلکه عقیدهای ناب است. اما این عقیده اگر درست فهمیده شود، تأثیراتی در وضعیت اجتماعی دارد.
اگر به فعالیت بشری در ابعاد مختلف، یعنی در زمینۀ علم و اخلاق و مذهب و کشاورزی و فناوری و فلسفه و هر زمینۀ دیگری بنگریم، درخواهیم یافت که سیر انسان همواره به سوی کمال و آفریدن برترینهاست. بهترین نظامهای محققشدنی و آرمانی که همگان خواهان آناند، نظامی است که انسان در سایۀ آن فرصت رشد همۀ تواناییهایش را در خود ببیند. در چنین نظامی فرصت تحصیل و کار و برآوردن خواستها منحصر به گروه خاصی نیست. جامعۀ آرمانی جامعهای است که در آن ستم روا نمیشود. جامعۀ آرمانی جامعهای است که به قول این ضربالمثل در آن گرگ و گوسفند از یک چشمه آب بنوشند. این ضربالمثل عامیانه و رایج است. برای تحقق چنین جامعۀ آرمانی که انسان در پی آن است، باید دو شرط تحقق یابد.
شرط اول، آمادگی پذیرش از سوی مردم است. مردم چگونه آماده میشوند؟ یا خسته میشوند و هلاک میگردند، یعنی از شکست خسته میشوند، و یا کمال مییابند و به کمال میرسند و در وجودشان آمادگی پذیرش هر طرحی را پیدا میکنند که نیازهایشان را برآورده کند.
شرط دوم، رهبر است یا شخص رهبر و یا گروه رهبرانی که زبان گویای مردماند. انقلابهای موفق در جهان چگونه موفق میشوند؟ رهبر یا رهبران انقلاب شعاری را طرح میکنند. این شعار نیازها و احساسات مردم را پاسخ میگوید و، در نتیجه، مردم پیرامون این انقلاب گرد هم میآیند و انقلابشان پیروز میشود.
افراد یا مجموعۀ اندک مردم اگر پاسخ نیازهای خود را نبینند و یا احساس نکنند که این رسالت به احساساتشان پاسخ میدهد، هیچ تلاش و انقلاب و دیانتی پیروز نمیشود. بنابراین، هر حرکت موفق و هر نظام موفقی برای موفقیت خود به دو شرط نیاز دارد: شرط اول، آمادگی درونی مردم است، و شرط دوم، رهبر یا گروه رهبری است. شرط اول در نتیجۀ تجارب تحقق مییابد. جامعۀ آرمانی زمانی است که مردم آمادگی دائمی مییابند و یا به تعبیر حدیث شریف، زمانی که جهان پر از ستم و جور میشود و مردم تمایل دارند عدل و قسط را بپذیرند، آن جامعۀ آرمانی تحقق مییابد.
بشارتدهندۀ این نظام، همان مهدی است. عقیدۀ مهدویت مبتنی بر این بشارتدهندۀ نظام آرمانی است که نیازهای جامعۀ تشنه را برآورده میکند. مهدی چنین شخصیتی است. عقیدۀ مهدویت از اینجاست و نه از ستمها و سرکوبهایی که عقیدۀ رهاییبخش را در میان مسیحیان یا شیعه یا اهل سنت و یا گروههای دیگر پدید آورده است. حتی انسانی که سرکوب نشده است، به کمال رغبت دارد و این رغبت آمادگیِ پذیرش دعوت بشارتدهنده را در او پدید میآورد. بنابراین، مهدی مصداق رهبری است که بشارتدهندۀ نظام آرمانی است و زمانی که آمادگی فراهم شود و انسانها آمادۀ پذیرش این دعوت باشند، موفق خواهد شد.
امیدوار هستیم که اعتقاد به امام زمان در ما آن اثر غلط نامطلوبی را که در بسیاری از معتقدان به امام زمان داشته، نداشته باشد و آن اثر نامطلوب عبارت است از اینکه کارها را خدا خودش درست میکند، حالا هم که از خدا ندیدند امام زمان خودش درست میکند. این حالت اتکالی ناقص و غیر منطقی و بیدلیل که هیچگونه دلیل نقلی یا عقلی یا حتی اجتماعی، جز بیعاری و تنبلی و تماشاچی بودن آن را تأیید نمیکند، از میان ما برود.
دو مطلب در این زمینه هست که باید از هم جدا بشوند: یکی؛ جلوگیری از هر گونه اصلاح به دلیل اعتقاد به امام زمان. این حتماً غلط هست و یکی؛ طمع اصلاح کلی عالم و جهان، این هم غلط هست. آنچه صحیح است امید فراوان به اصلاحات نسبی است که اتفاقاً اگر همین منطق ضرورت اصطلاحات نسبی در افکار همة ما حکومت کند، گمان میکنم حالت تحرک و جنبوجوش ما برای اصلاح و جلوگیری از هر نوع فساد منظمتر و صحیحتر و منطقیتر از آب دربیاید.
اینطور که مطالعات اسلامی روشن به من نشان میدهد که مسلمان معتقد به امام دوازدهم حق ندارد در این دوران بسیار ممتد غیبت، ذرهای از کوشش و تلاش همه جانبه در راه اقامة آیین یکتاپرستی و برپاداشتن خداپرستی و عدل و داد و عدالت در جامعه، برپاداشتن عدل اجتماعی و عدل اقتصادی و عدالت اخلاقی، برپاداشتن آداب و سُنن فضیلت و کمال انسانی و اسلامی ذرهای شانه خالی کند و هر کس به هر عنوانی از عناوین حتی این جمله را بگوید که خود امام زمان میآید که خودشان اصلاح کنند و این جمله او ذرهای اثر سردی در کسی بگذارد، به طوری که از انواع وظایف سنگینی هر مسلمان در این راه دارد، همان جا سرد شود باید صریحاً به او گفته شود که در این گفتن گناه کرده، استغفار کند و دیگر نگوید یا اگر میگوید، طوری بگوید که این اثر منفی را نداشته باشد، و اعتقاد به امام در عموم، به ما نیروی فراوان دهد، نیروی بسیار، به ما نشاط دهد، نشاط مردمی که پیوند الهی میان خودشان و خدا را بریده و منقطع نمیدانند.
مرحوم علی اکبر غفاری بر آن است که ریشه این داستان، روایتی است که در خصوص «قائم بامر اللّه» در کتاب الغیبه شیخ طوسى نقل شده است. در تاریخ آورده اند که یکى از فرزندان امام صادق علیه السّلام از دنیا رفت و آن حضرت، او را دفن کرد. خلفاى عبّاسى، فرزندان او را به کار گماشتند و پس از مدّتى آنان را به شمال آفریقا و طرابلس و مناطقى دیگر فرستادند. آنها هم در آن مناطق مسجدهایى ساختند و به قدرت رسیدند. از جمله کارهاى دیگر مخالفت با خود بنى عبّاس بود که منجر به جنگ شد و چندین هزار نفر هم کشته شدند و در نهایت، آنها مسلّط شدند و پس از آن هم ادّعاى امامت کردند.
یکى از آنان -که اگر از حضرت امیر بشماریم، دوازدهمین نسل مى شود- نامش «قائم بامر اللّه» بود که مى خواست ولیعهد بشود. خیمه اى برای او در جزیره خضرا زده بودند و او نیز همانجا تربیت شد. ماجراى جزیره خضرا و اینگونه چیزها، همه درباره آن نقل شده و در کتاب هایى هم چاپ شده است. آن شخص، نامش «قائم بامر اللّه» بوده و هرچه نقل مى کرده، مى گفته است: «حدثنى فلان عن فلان ... عن آبائى» و همین لفظ قائم، مبدأ اشتباه شده است.
در اظهار نظر دیگری هم آمده است: بعض اهل حدیث گفته اند که: مردى در جزیره خضرا خدمت نوّاب یا فرزندان مهدى علیه السّلام رسید و گمان کرده اند آن سلاطین مغرب اولاد امام دوازدهم ما بودند با آنکه امراى جزیره خضراء و سایر نواحى مغرب و نوّاب و فرزندان مهدى اسماعیلیه بودند نه مهدى منتظر- عجل اللّه تعالى فرجه- که امام دوازدهم است و شهر مهدیه در مغرب هم منسوب به مهدى اسماعیلى است که عبید الله نام داشت و دعوى مهدویت مى کرد که این نیز محل تأمل است.(برای کسب اطلاعات بیشتر درباره حکایت جزیره خضرا اینجا را بخوانید.)
/6262