مریم محمدپور: تب وحدت در جریانهای سیاسی موضوعی است که در آستانه انتخاباتها هر جناحی را می گیرد تا احتمال موفقیت را بالا ببرد. در دوره های قبلی هر دو جناح اصلی کشور به ویژه اصولگرایان ضربه زیادی از چند دستگی خود خورده اند. حالا هر روز پرچم یک تشکل جدید بالا می رود و احتمال می رود این تشکل زیر چتر جناح های اصلی قرار نگیرند. این موضوع را دستمایه گفت و گو با مصطفی رضاحسینی قطب آبادی قرار دادیم. این چهره اصولگرا اکنون معاون فرهنگی، اجتماعی شهرداری کرج است و در مجلس هشتم، نماینده مردم شهربابک و عضو کمیسیون صنایع و معادن بود.
***
وضعیت همگرایی و وحدت را در اردوگاه اصولگراها چگونه ارزیابی میکنید؟ اصولگراها برای انتخابات مجلس دهم منسجم وارد میشوند؟
در آستانه انتخاباتها همواره موضوع وحدت چه در اردوگاه اصولگراها و چه در اردوگاه اصلاحطلبها مطرح بودهاست. پیش از این وحدت با محوریت مرحوم آیت الله مهدوی کنی صورت میگرفت و اصولگرایان نتیجه موردنظر خود را گرفتند. این دوره هم بسیاری از بزرگان اصولگرایان به عنوان چهره هماهنگکننده و محوری وارد عرصه شدهاند و گرچه به نظر میرسد تاکنون موفق نشدهاند به این مهم دست پیدا کنند ولی دود سفیدی از این اردوگاه بلند میشود که نشان میدهد به زودی به توافق خواهند رسید و از این آزمون نیز سربلند بیرون میآیند.
اما تجربه اصولگرایان در انتخاباتها نشان داده که رسیدن به وحدت چندان هم برایشان ساده نیست، چه موانعی دسترسی به انسجام را برایشان سخت میکند؟
تفکر پایداری یک خطر برای اصولگرایی است
از نظر من اگر بخواهند نتیجه بگیرند و به هدف اصلی خود برسند، باید یک سری مسائل را به عنوان مسائل پایهای و مبنایی بین خودشان حل کنند. اول از همه اینکه برای اصولگرایی تعریف جدید داشته باشند. مشکل الان این است که اصولگرایان شاخهشاخه شدهاند و هر شاخهای خودش را محقتر و مهمتر از سایر جریانها میبیند. به عنوان مثال جریان موسوم به پایداری هیچ جریان دیگری را قبول ندارد و ساز خودش را میزند. این جریان که عمدتا از قم تغذیه میشود اعتقاد دارد که ما باید باشیم و دیگران نباشند. این تفکر یک خطر برای جریان اصولگرایی است. از طرف دیگر برخی جمعیتها و گروههایی که از اصولگرایان منشق شدهاند سعی دارند به صورت مستقیم وارد عرصه انتخابات شوند، برای مثال جمعیت ایثارگران و جانبازان که اخیرا شکل گرفته ظاهرا برنامه جدید و مجزا دارند.
بنابراین تعریف جدید باید جامع باشد و شامل حال همه گروهها شود چراکه اکنون اصولگراها را سنتی و قدیمی تعریف میکنند در حالی با پیشرفت روزافزون علم، فناوری و تکنولوژی و مسائل جدید سیاسی، اجتماعی و تغییرات بنیادی که در بخشهای بین المللی رخ دادهاست حتما و حتما نیاز به تغییرات جدیدی هست.
اصولگرایی باید بازتعریف شود
شما اگر بخواهید تعریف جدید ارائه دهید، به نظرتان یک اصولگرا چه شاخصههایی دارد؟
ابتدا باید تاکید کنم که آیتمهایی که برمیشمرم شاید در دیگران مثلا در اصلاحطلبها هم باشد، اما نوع نگاه آنها متفاوت است. اما آن چیزی که من به عنوان یک اصولگرا فکر میکنم باید در تعریف اصولگرایی مدنظر قرار گیرد، اول از همه اعتقاد و اراده بر اجرای اصول و ارزشهای حاکم بر کشور و حفظ آنهاست. پس از آن، اصلاح اصولی است که با توجه به نیاز زمان و نیاز مردم و جامعه، باید تغییر کنند؛ برای مثال در گذشته اصولگرا را کسی میدانستند که سابقه جبهه داشته باشد و خط مقدم رفته باشد اما الان دیگر شرایط جنگ مهیا نیست یا فعالیت در بسیج و برخی دستهجات نهادی مانند قبل نیست. اکنون سیستمهای اجتماعی و اینترنتی شکل گرفته و افراد در این شبکهها عضو هستند. آیا صرف اینکه کسی با شبکهاجتماعی مجازی کار میکند یا نگاهش با مسائل روز جامعهانتقادی است، دیگر نباید در سیطره اصولگرایی جای بگیرد.
افراطیها حتی مسئول ستاد آقای ولایتی را اصولگرا نمیدانند
یا اکنون برخی از چهرههای افراطی اصولگرا اعتقاد دارند که هر کسی از تیم هستهای دفاع کند، اصولگرا نیست. حتی برخی افراط را به حدی رساندهاند که میگویند چون فلانی در انتخابات رئیس ستاد آقای ولایتی بوده، دیگر اصولگرا نیست. من در جلسهای بودم که چند طلبه این موضوع را مطرح کردند. اینها زنگ خطر است.
یعنی حتی آقای ولایتی را اصولگرا نمی دانند؟
این موضوع را من با گوش خود شنیدهام. در جایی بودم و چند طلبه جبهه پایداری این موضوع را طرح کردند. همینطور برخی آقای روحانی را اصولگرا نمیدانستند، چراکه تعریفی که لیدرهای این افراد از اصولگرایی کردهاند، تعریف درستی نبوده و مغرضانهاست. متاسفانه در سالهای اخیر در جامعه سیاسی اتفاقاتی افتادهاست که عدهای در حال سوء استفاده هستند و آب به آسیاب دشمن میریزند. در محافلی مینشیند و موضوعی را میسازند و به عنوان خوراک به بدنه جامعه تزریق میکنند و با احساسات مردم بازی میکنند و موجی ایجاد میکنند و بقیه مجبور میشوند تا زحمات زیادی بکشند و آن را جمع کنند. چراکه تعریف درستی نشدهاست. این افراد نه قالیباف، نه لاریجانی، نه ولایتی و نه روحانی را اصولگرا نمیدانند. خودشان برای خودشان معیارهایی میسازند که معلوم نیست چه مبنایی دارد اما اندیشههایشان در جامعه نفوذ پیدا میکند.
دستهایی در کار است که بین اصولگرایان تفرقه میاندازد
اکنون در جمعهای مختلف اصولگرایی که قرار بگیری، اولین سوالی که میپرسند این است که آقای هاشمی را قبول دارید یا خیر؟ مگر میشود این سوال را جواب داد؟ اگر بگویی قبول داری، میگویند اصولگرا نیستی و اگر بگویی قبول نداری، فرمان مقام معظم رهبری را زیرپا گذاشتهای. چراکه حضرت آقا بهایشان پست دادهاند. آقای روحانی رئیس جمهور این ممکلت است، آقای ولایتی مشاور و امین رهبر است. آقای لاریجانی رئیس مجلس و مورد اعتماد حضرت آقاست. من احساس میکنم دستهایی در کار است که اخلال ایجاد کند و به دلیل نبود یک تعریف مشخص و شاکله مشخص، بین اصولگرایان ایجاد اختلاف کنند.
مشکل الان این است که اصولگرایان شاخهشاخه شدهاند و هر شاخهای خودش را محقتر و مهمتر از سایر جریانها میبیند. به عنوان مثال جریان موسوم به پایداری هیچ جریان دیگری را قبول ندارد و ساز خودش را میزند. این جریان که عمدتا از قم تغذیه میشود اعتقاد دارد که ما باید باشیم و دیگران نباشند. این تفکر یک خطر برای جریان اصولگرایی است
در حال تعريف اصولگرایی بودید، گفتید پایبندی به اصول و البته یک سری از اصول هم باید بازتعریف شوند
درست است اگر باز تعریف نشوند دچار مشکل میشویم چون هر گروهی مینشیند و هر چیزی به مذاق خودش یا لیدرش خوش بیاید در ترازو میگذارند و هر کسی وزنش بخورد بهاین ترازو را قبول دارند و هر کسی وزنش هماهنگ نباشد را قبول ندارند.
تکلیف جریانهای تازه شکل گرفته باید مشخص شود
دوم این است که باید تکلیف جریانهای تازه شکل گرفته را مشخص کنند. باید بر اساس تعریف جدید چارچوب و معیارها مشخص شود و اساسنامهای برای حفظ وحدت اصولگراها نوشته شود و از همه جریانها بخواهیم اگر خود را اصولگرا میدانند، بیایند زیر آن را امضا کنند. باید در آن اساسنامه نوشته شده باشد برای حفظ وحدت اصولگرایان و برای گرفتن نتیجه، هر زمان که بزرگان اصولگرا صلاح دانستند یک جریان در سایر جریانهای اصولگرای ادغام شود تا در کنار هم قرار بگیرند، نه اینکه ایثارگران یک لیست بدهد، رهروان یک لیست و جبهه پیروان یک لیست و خلاصه همه گروهها بگویند ما لیست میدهیم. یا وقتی بخواهند لیست مشترک بدهند بگویند ما در لیستها سهم میخواهیم. در دوره قبل در تهران این اتفاق افتاد و بین گروهها سهمیهبندی کردند و نتیجه شیرینی نداشت و عدهای دلخور شدند. این تجربه گذشته که میگوید نباید این اتفاق تکرار شود. دلیلش هم این است کهاصلاحطلبها با برنامه و هماهنگی وارد شدهاند و در این سالها هم که در عرصه نبودهاند فرصت کافی برای برنامه ریزی و شناختن نقاط ضعف جریان مقابلشان پیدا کردهاند، بنابراین ما نباید اشتباهات گذشته را تکرار کنیم.
سومین نکته توجه به تمام نکاتی است که مقام معظم رهبری درباره وحدت بیان کردهاند. بنا به دستور و حکمت و دوراندیشی ایشان، هر کسی موجب اختلاف در این کشور شود نه اصلاحطلب است و نه اصولگرا، چون دشمن پشت دروازههای ما ایستاده و منتظر فرصتی است که جریانهای سیاسی به اختلاف بخورند، تا آب را گل آلود کنند.
قدرت گرفتن احزاب مانع بیاخلاقیهای سیاسی میشود
چهارمین نکته این است که باید اخلاق انتخاباتی رعایت شود. متاسفانه در جامعهاسلامی ما که رفتارها باید تماما بر اخلاقیات استوار باشد، عدهای برای رسیدن به منافع فردی و حزبی خود، برای یک صندلی به شدت اخلاق را زیرپا میگذارند، تخریب میکنند و تهمت میزنند و اصول اسلامی و انسانی را زیرپا میگذارند تا اینکه به جایی برسند. این خطر بزرگی برای کشور ماست، در حالی که در کشورهایی که از نظر ما بی خدا هستند یا دینشان اسلام نیست، اینگونه بیاخلاقیها دیده نمیشود. دلیل این بیاخلاقیها این است که تشکیلات حزبی نداریم.
منظورتان این است که اگر تشکیلات حزبی داشته باشیم، بیاخلاقیهای سیاسی کمرنگ میشود؟
دقیقا. چراکه حزب تصمیمگیری میکند. مثلا برای استان کرمان که 10 نماینده به مجلس میفرستد، جریان اصولگرا بررسی و انتخاب میکند که چه کسانی را انتخاب کند، بهتر است. کاندیداها را در ترازوی خود میسنجد. توان، تحصیلات، تجریه سیاسی، تجربه اجرایی، رفتارش، عملکردش، عمق نفوذش در مردم را درباره هر کاندیدا بررسی و امتیازبندی میکند و از بین کاندیداها کسانی که بیشترین امتیاز را دارند به عنوان نماد مردم آن حوزه و نماد جریان اصولگرایی در لیست قرار میدهد. وقتی این اتفاق میافتد فرصت برای بروز بیاخلاقیهای سیاسی کم میشود. مردم هم راحتتر انتخاب میکنند، کشور هم منتفع میشود. چراکه نمایندگان قویتری به مجلس راه مییابند. با این اتفاق کشور یک جهش به جلو خواهد داشت، هم در مسائل داخلی و هم در مسائل بین المللی.
اصولگراها نیاز به غربالگری دارند
با این تعریفی که شما از اصولگرایی ارائه دادید، اگر فرض بگیریم این شاخصهها به عنوان شاخصههای اصولگرایی تعریف شوند، چند درصد از اصولگراهای فعلی، در دایرهاصولگرایی باقی میمانند؟
خیلی سوال سختی است. نمیشود صراحتا گفت چند درصد باقی میمانند ولی آنچه مسلم است این است که نیاز به غربالگری در بین اصولگرایان وجود دارد. مردم صافی خوبی هستند و من فکر میکنم خود مردم این ها را غربال کنند و از صافی شان رد نکنند. کسانی کهادعا میکنند ولی در عمل چنین نیستند.
آقایان یزدی و موحدی کرمانی سعی دارند این نقش را در نبود شخصیتی مثل آیت الله مهدوی کنی ایفا کنند، همینطور آقای تقوی، رئیس ائمه جمعه کشور به نوعی وارد گود شدند که وحدتی را شکل دهند. در کنار این بزرگان چهرهای مثل دکتر لاریجانی گزینه بسیار مناسبی برای محوریت اصولگرایان است
وضعیت وحدت در بین اصولگرایان در شهرستانها چگونه است؟
مردم در شهرستانها منتظر تصمیم پایتخت نمیمانند. جوانها اعتقاد دارند که باید از پایین به بالا تصمیمگیری شود. اگر قرار باشد مرکز استان برای شهرستان تصمیم بگیرد، بسیاری از مردم این موضوع را برنمیتابند و میگویند ما باید خودمان نماینده خود را انتخاب کنیم، نمایندهای که از جانب استان و پایتخت تعیین شده باشد، نماینده آنجاست و گرهی از مشکلات ما باز نمیکند. در برنامهریزیها باید بهاین نکته توجه کرد که طوری رفتار کنند تا مردم تصور نکنند چیزی به آنها تحمیل شدهاست.
لاریجانی بهترین گزینه برای محوریت در بین اصولگرایان است
یک رهبر میتواند پایه دستیابی به وحدت در بین گروههای مختلف باشد، بعد از فوت آیت الله مهدوی کنی، فکر میکنید چهرهای که بتواند برای انتخابات مجلس دهم محور اصولگرایی باشد و همه بتوانند روی او اجماع کنند، کیست؟
آقایان یزدی و موحدی کرمانی سعی دارند این نقش را در نبود شخصیتی مثل آیت الله مهدوی کنی ایفا کنند، همینطور آقای تقوی، رئیس ائمه جمعه کشور به نوعی وارد گود شدند که وحدتی را شکل دهند. اعتقاد من بر این است که در کنار این بزرگان چهرهای مثل آقای دکتر لاریجانی گزینه بسیار مناسبی برای محوریت اصولگرایان است. برای این سخن دلیل هم دارم. دلیل اولش این است که آقای لاریجانی دومین دورهای است ریاست مجلس را برعهده دارند و آرایی که ایشان کسب کردهاند نشان میدهد که اکثریت مجلس که نمادی از جامعه هستند، ایشان را قبول دارند. اما چرا ایشان را قبول دارند، چون آقای لاریجانی در کارهایش افراط و تفریط نمیکند. همچنین ایشان انسان بسیار بااخلاقی است و مسائل انسانی و اخلاقی را رعایت میکند و هیچ وقت نه خودش از هیچ حزب و جریانی بد نگفته است و نهاجازه داده اطرافیانشان این کار را انجام دهند. از طرف دیگر از یک خانواده روحانی و شناخته شده در کشور هستند. ایشان دارای تحصیلات دانشگاهی فلسفی و غیرفلسفی هستند، تعاملشان در مناسبات خارجی بسیار خوب بودهاست. جریان دانشگاهی و جوان و حوزههای مخالفی که با مجلس سروکار داشتند به خوبی ایشان را میشناسند.
29213