مریم هدیهلو: اسراییل نامی که تصویر خشونت و تجاوز را به خصوص در اذهان ساکنین مشرق زمین متبادر می کند .تصویری که از ابتدای شکل گیری اش تا به حال هیمنه ای ناشکستنی را از خود به تصویر کشید .هیمنه ای که پس از جنگ 33 روزه با حزب الله لبنان کاملا ترک برداشته است.ترکی که به اذعان بسیاری از کارشناسان رد پای انقلاب عظیم مردم ایران و موج وسیع و پر قدرت تغییر در محاسبات ناشی از این انقلاب را به وضوح و پس از حدود 30 سال می توان در آن دید.
ایران از دو سوی کاملا متفاوت،آفریننده تاریخ جدیدی برای اسراییل است و از هر دو سو نیز جزو موثر ترین ها در روابط اسراییل با کشور های دیگر است.ایران در به رسمیت شناختن اسراییل غاصب در زمان رژیم پهلوی از پیشتازان بود.چه این که محمدرضا شاه جزو اولین روسای کشوری بود که به تلاویو اجازه داد در ایران سفارت خانه ایجاد کند و روابط دیپلماتیک خود را در راستای منافع آمریکا با این رژیم جعلی طراحی و گسترش داد.
از سوی دیگر انقلاب اسلامی ایران نیز به همین شکل اما از بعدی کاملا عکس رقم زننده سر فصل جدیدی در مناسبات سیاسی اسراییل در منطقه و در بعدی وسیع تر در ادبیات جهانی شد و آن "به رسمیت نشناختن" کشوری به نام اسراییل و قطع کلیه روابط در همان ابتدا واعلام رسمی این مسئله،توسط رهبر.و انقلاب اسلامی ایران به تمامی دنیا بود که به شدت موجب بر هم خوردن برنامه ریزی ها و محاسبات اسراییل در منظقه خاورمیانه و در بعدی وسیع تر، در کل جهان شد...
تشکیل کشور مستقل صهیون با پیشنهاد یک روزنامه نگار یهودی
اولین بحثها و زمزمههای پیدایش کشوری به نام اسرائیل که امروز روی نقشه شناخته میشود حدود سال 1880 یعنی اواخر قرن 19 میلادی و با فعالیت یهودیان جامعههای زیرزمینی اروپا مطرح شد.
در سال 1800 میلادی شهرنشینی در اروپا به شدت تقویت شده وبه اوج شکوفایی رسید.در همین زمان اروپا به سمت سکولاریسم پیش رفت وتوجه به مذهب به شدت در این قاره رو به افول نهاد و یهودیان اروپا عرصه فعالیت بیشتری پیدا کرده و به اوج قدرت رسیدند.اما با وجود چنین قدرت مذهبی باز هم احساس ناامنی در میان این جامعه به شدت وجود داشت که به دلیل قوانین تصویب شده برای این جامعه از قبیل مالیاتها سنگینی بود که از آن ها گرفته می شد.
احساس نا امنی در اروپا در میان جوامع یهودی در سالهای 1880 و1890 موجب شد که مجمع یا کمیسیونی در بازل سوئیس تشکیل شده وشخصی به نام "تئودور هرتزل" که یک روزنامهنگار یهودی بود ایده وطن یهودی راپیشنهاد کند وتاریخ صهیونیسم از همین جا آغاز میشود.صهیون اعتقاد بازگشت به سرزمین موعود یهودیت است و قرار بود سرزمینی که در حال حاضر اسراییل نامیده می شود صهیون نامیده شود،در واقع تا آن زمان اسم اسرائیل برای کشورفوق اصلا انتخاب نشده بود .
یکسری از روزنامهنگاران روشنفکر یهودی که تعدادشان کم نبود،در همان زمان هم پیمان شده وشروع به زمینه چینی برای دست یابی به این هدف کردند اما حادثه جنگ جهانی دوم فرایند حرکت به سمت سرزمین موعود راکند کرد و این پروسه متوقف شد.
در زمان ایجاد تفکرتشکیل دولت یهود تمام دنیا مستعمره اروپا بود.در این زمان یهودیان اروپا که به فکر تشکیل چنین کشوری افتاده بودند احساس میکردند میتوانند امتیاز در اختیار گرفتن چنین کشوری راازیکی ازکشورهای دول استعماری بگیرند.
یهودیان دراین مقطع فلسطین را به عنوان سرزمین موعود گفته شده در تورات مورد توجه قرار نداده وصرفا به دنبال سرزمینی برای یهودیان بودند.ازاین بابت جزیره ماداگاسکارواوگاندا نواحی مانند آن نیز جزو گزینههای یهودیان برای در اختیار گرفتن کشوری واحد برای یهودیان بود.
در میان جنگ جهانی اول ودوم امپراتوری عثمانی تقسیم شد وازمیان رفت، فرانسویها ممالک شام را تسخیرکردند وفلسطین جزو حوزه انگلیسی باقی ماند در این حین درمیان یهودیان ،جنبشی به وجود آمد که معتقد به بازگشت به سرزمین فلسطین به عنوان سرزمین یهود بود .
دولت بریتانیا در همان سالهای قرن19و پس از جنگ جهانی ،رسما فلسطین را به یهودیان واگذار کرد،درهمان زمان هنوز هیتلر نازی به قدرت نرسیده بود که مهاجرتهای گروهی به فلسطین آغاز شد و کل افراد مهاجردر این زمان به سرزمین های فلسطینی به 100هزار نفر رسید.
در سالهای اول پس از جنگ جهانی،کمیسیون های یهود سفرایی را به ممالک اسلامی از جمله عربستان فرستاد ومسئله مهاجرت یهودیان را با روسای آن ها از جمله ملک فیصل پادشاه عربستان در میان گذاشت وآنان را قانع کرد که یهودیان می خواهند در سرزمین های فلسطین و در کنارآن ها زندگی کنند و حمایت دولت انگلیس را هم برای این دولت ها خواهند خرید.حکومتهای عرب حضور یهودیان را در آن زمان در کنار خود به عنوان یک تهدید بزرگ قلمداد نکردند، زیرا برای اعراب این مسئله در آن زمان دارای اهمیت چندانی نبود.
نقش مستقیم جنبش های اسراییل در مسئله ای تحت عنوان "هولوکاست"
با پایان جنگ جهانی دوم و مسئله هولوکاست، یهودیان از همان ابتدا شروع به مدرکسازی و بزرگ کردن هولوکاست کردند. البته یک سری از تئوریها معتقد به نقش آفرینی جنبشهای صهیونیستی در شدت بخشیدن به موضوع نسل کشی یهودیان است .این تئوری ها می گویند جنبش های فوق با سرویسهای امنیتی آلمان نازی همکاری میکردند تا در میان یهودیانی که حاضر به مهاجرت نیستند ویا علیه تشکیل سرزمین های اسرائیل تبلیغ میکنند، رعب و وحشتی ایجاد شود تا مجبوربه مهاجرت گردند وبا این شیوه حدود 700هزارنفر به فلسطین آمدند.
بیانیه "بالفور" و رسمیت دادن به حضور رژیم جعلی اسراییل در فلسطین
در سال 1948و دربیانیه بالفورکه چندخطی بیشتر نیست ،دولت انگلیس رسما اعلام کرد که ما سرزمین فلسطین رادراختیاریهودیان قرارمیدهیم که مملکتی یهودی درکنارممالک عرب تشکیل شود و یهودیان به این شکل رسما ساکن میشوند.
دربیانیه دارفور تاکید می شود، به شرطی که یهودیان به نوعی زندگی کنند که امکان حیات ازبقیه گرفته نشود دراین بیانیه به اعراب فلسطین اشاره نمیشود اما بومیان منطقه مورد توجه قرارمی گیرند.البته از لحاظ حقوقی این اعلامیه بسیار باز و مبهم بوده و بارکافی و مورد توجهی برای حمایت ازمردم بومی این سرزمین ندارد.
4سال بعد در شرایطی که اروپا به شدت در حال سازندگیهای پس از جنگ جهانی بوده وضعیت بدی در اروپا وجود داشت ،"دیوید بن گوریون "پایهگذار دولت بنگوریون موجودیت دولت اسرائیل را اعلام میکند! این سالها اوج قدرت گرفتن هالیوود است وعده زیادی ازسینماگران فرانسوی یهودی و لهستانی یهودی به اسراییل مهاجرت می کنند و این دوره قدرت یهود در اقتصاد کشورهای مختلف جهان به خصوص در اروپا و آمریکا به اوج خودش می رسد.
بنگاههای اقتصادی یهودی طرحی به نام طرح مارشال را پایهگذاری کرده بودند که از یک طرف سرمایه را از آمریکا به اروپا میآورد و از طرف دیگر یهودیان اروپا را تشویق به زندگی در آمریکا میکرد.
گسترش قلمرو اسرائیل با نسلکشی و حمله به روستاها
اسرائیل در این فضا یک جمعیت کم یهودی را شکل داد و در کنار کشورهای بزرگ غربی و برخی از کشورهای تازه استقلال یافته خاورمیانه مانند لبنان، اردن قدرت خود را افزایش داد و بلافاصله افرادی مانند شارون و فرماندهان دیگر، گسترش قلمرواسرائیل را با نسلکشی و حمله به روستاها و غیره... در دستور کار خود دادند.
قبل از مهاجرت یهودیان به فلسطین هم کیشان با سواد آنان در این سرزمین بیشتردرشغلهایی مانند صنعتگرو در موسسات حقوقی و تدریس درشهرها حضور داشته و درروستاها حضور نداشتند.
گسترش قلمرو رژیم صهیونیستی و آغاز مخالفت اعراب
با گسترش قلمرو اسراییل به شیوه خشونت و برخلاف قول و قرارهای قبلی، اعراب به تدریج مخالفتشان را آغازمیکنند و یکسری جنبشهای چریکی در خود فلسطین توسط بومیان فلسطین و تعداد دیگری از مخالف ها توسط اخوان المسلمین در مصر،جنبشهای مذهبی و ناسیونالیستی عرب شکل میگیرد.
در آن زمان جنبش های ناسیونالیستی بالاخص ناسیونالیستی عربی در میان اعراب قوت بیشتری داشت تا مسائل مذهبی، و با آن پشتوانهای که یهودیان از اروپا آمده داشتند بلافاصله ارتش قدرتمندی در اسراییل تشکیل و در1951و 1952 برنامه هستهای اش را شروع کرد و در طی 10-15 سال بعد به حوزه مهمی در میان کشور های دارنده برنامه هسته ای تبدیل شد و اسرائیل در میان این فضای جنگ سرد شکل گرفت.
میزان موفقیت اسراییل در برنامه های هسته ای خود تا آن جا پیش رفته بود که برخی معتقدند یهودیان به فرانسویها برای دست یابی به بمب اتم یاری رساندند. دلیل ادعای فوق نیز در این نکته نهفته است که دانشمندان هستهای هر 2کشور با هم مشترک بودند و بعد که این دانشمندان به اسرائیل مهاجرت کردند از تخصص آنان در کشورهای محل تولدشان استفاده شده است.
در واقع آمریکا درسال 1945 به عنوان اولین کشور و شوروی در حدود 1949به عنوان دومین کشور به بمب اتم رسید و اسرائیل نیز جزو 5 کشور اول جهان در دستیابی به دانش هستهای بود و به واقع اسرائیل در همان ابتدای مهاجرت به سرزمین فلسطین تمامی دانش مورد نیاز خود را در تمامی عرصهها به شکل آماده داشته است.
رسمیت دادن به اسراییل و پیشتاز بودن شاه ایران
دوره محمدرضا پهلوی، دوره همکاری استراتژیک میان ایران و اسرائیل است. در این دوره و پس از کودتای 28 مرداد 1332، امریکا جایگزین استعمار پیر انگلیس در ایران گردید. در واقع به تدریج آشکار شد که ایران و اسرائیل از سوی طراحان استراتژی ایالات متحده به عنوان قدرت منطقهای متحد امریکا در نظر گرفته شدهاند.
همکاری میان رژیم پهلوی و اسرائیل پس از به رسمیت شناختن اسرائیل توسط ایران و از سال 1333 (1954.م ) یعنی دوران پس از سقوط مصدق به صورتی رسمی آغاز شد.
این تعاملات که در ابتدا در قالب همکاریهای محدود اقتصادی آغاز شده بود، به همکاریهای گسترده نظامی ـ امنیتی و تأمین نفت اسرائیل ـ بویژه در دورههای بحرانی رژیم صهیونیستی همچون دوران جنگ با اعراب و تحریم نفتی غرب توسط اعراب- منتهی شد.
اتحاد شاه ایران و رژیم صهیونیستی از نیمه دوم دهه 30 تا دهه 50 شمسی - نیمه دوم دهه 50 تا دهه 70 میلادی- بود که ایران و اسرائیل را به عنوان بازوهای منطقهای امریکا مطرح کرد.
در این دوران، روابط ایران و اسرائیل بر پایه دو اصل امنیت برای اسرائیل و ایران و نفت برای اسرائیل، امریکا و اروپا شکل گرفته بود و برجستهترین همکاری ایران و اسرائیل، در قضایای مربوط به فلسطین بویژه جنگ های اعراب و اسرائیل و تامین نفت اسرائیل از سوی شاه، همچنین همکاری ساواک و موساد، دخالت نظامی و اطلاعاتی ایران و اسرائیل در مسائل منطقهای بطور آشکار و نهان و خرید تسلیحات از اسرائیل بوده است.
قطع روابط ایران و رژیم صهیونیستی در دوره مصدق و آغاز روابط، پس کودتای 28 مرداد
روابط ایران و اسرائیل در دوره مصدق قطع و سفارت ایران در بیت المقدس تعطیل شد اما پس از سرنگونی دکتر مصدق و کودتای 28 مرداد 1332 ، نفوذ امریکا در ایران حداکثر شد و در همین راستا، ایران روابط خود را با اسرائیل گسترش داد.
ایران در آن زمان از اولین کشورها و از معدود کشورهای مسلمانی بود که ـ پس از ترکیه ـ اقدام به رسمیت بخشیدن به روابط خود با اسرائیل کرد و کنسولگری ایران در بیت المقدس تشکیل شد.
در واقع ایجاد رابطه ایران با اسرائیل به کلی تک افتاده در یک منطقه مسلماننشین از جهان، برای اسراییل از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود.
کودتای جمال عبدالناصر در مصر در 1952 یکی دیگراز عوامل بینالمللی بود که اشتیاق ایران و اسرائیل و ترکیه را برای ائتلاف با یکدیگر افزود.
ناصر که با شوروی هم پیمان بود ناسیونالیسم عربی را در کشورهای مسلمان و عرب ترویج می کرد و از اینرو در برابر ایران که ضد شوروی بود قرار گرفت. در این زمان منافع ایران پهلوی و رژیم صهیونیستی به هم نزدیک شده بود و بدین جهت ایران نیز در ائتلاف مقابل اعراب قرار گرفت.
وابستگی به بلوک غرب عامل نزدیکی تهران و تلاویو
در دوران سلطنت محمدرضا شاه، عوامل و علایق مشترکی نظیر جهتگیری و وابستگی دو کشور ایران و اسرائیل به بلوک غرب بویژه ایالات متحده امریکا، ضدیت با اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، مخالفت با رادیکالیسم عرب باعث نزدیکی تهران و تلآویو شد.
خط مشی مشترک و دکترین اتحاد پیرامونی تهران و تلاویو
دکترین اتحاد پیرامونی بن گوریون، اولین رئیس جمهور رژیم صهیونیستی و سیاست ناسیونالیسم مثبت محمدرضا پهلوی موجب ایجاد و تحکیم مناسبات دو کشور ایران و اسرائیل شد. به موجب دکترین اتحاد پیرامونی، اسرائیل میبایست روابط خود را با کشورهای اطراف جهان عرب، بویژه ترکیه و ایران، توسعه میداد.
رییس جمهور رژِم صهیونیستی در آن زمان معتقد بود، تحکیم روابط دوجانبه با چنین کشورهایی در دراز مدت میتواند اسرائیل را از انزوای سیاسی خارج کند و منافع اقتصادی ـ امنیتی این کشور را در برابر کشورهای عربی تامین کند.
ایران و شوروی در این زمان درباره خطرناسیونایسم عربی و موج ناصریسم، و نیز خطر اتحاد شوروی با هم توافق داشتند و تشکیل جمهوری متحدعربی (مصر و سوریه) در 1958 و کودتای عبدالکریم قاسم درعراق آنها را در این باره مصممترکرد.
همکاریهای نظامی ایران پهلوی و رژیم صهیونیستی اسرائیل
از سال 1954، همکاریهای نظامی ایران و اسرائیل در قالب آموزش نیروهای ساواک توسط موساد به شکلی نه چندان آشکار، جریان داشت.
در عرصه نظامی چهارگونه همکاری میان ایران پهلوی و رژیم اسرائیل انجام پذیرفت. آموزش نیروهای نظامی ایران از سوی اسرائیلیها، همکاریهای امنیتی میان ساواک و موساد، خرید تسلیحات از اسرائیل و چهارم، عملیات مشترک نظامی ـ امنیتی ایران و اسرائیل که بصورت پنهان و آشکار در خاورمیانه انجام پذیرفت.
این همکاریها در سه مورد عراق، عمان، یمن با دخالتهای نظامی آشکار و در سایر موارد به صورت مبادله اخبار اطلاعاتی ـ امنیتی و سیاست مداخله پنهان از جمله ارسال اسلحه، آموزش نیروهای نظامی و کمکهای مالی شامل می شد.
استفاده سازمان اطلاعات و امنیت کشور -ساواک- از تجربیات سازمان اطلاعاتی موساد از مهمترین آثار این همکاری در عرصه داخلی، بود. در عرصه بینالملل، رژیم پهلوی با این شعار که «دشمن دشمن من، دوست من است» بیش از هر چیز به دنبال متحدی در برابر اعراب بود که با نقش ایران در منطقه هماهنگ باشد.
در دهه 1960 مقارن با 1340هجری شمسی سفارشات تسلیحاتی ایران از اسرائیل رشد پیدا کرد. این در حالی بود که ایران در همان سالها هم از شوروی و هم از امریکا، سلاح خریده بود. شاید یکی از مهمترین دلایل این موضوع پیروزی اسرائیل در جنگ با اعراب و بویژه جنگ شش روزه 1967 بود.
همکاریهای اطلاعاتی ایران و اسرائیل در سطح منطقهای
در دوره محمدرضا شاه، ایران با بسیاری از کشورهای خاورمیانه، همکاری دو جانبه امنیتی برقرار کرد و در دهههای 60 و 70 میلادی در دو سازمان امنیتی منطقهای (پیمان بغداد و سنتو) شرکت کرد.
اعضای سنتو هم پیمانان امریکا بودند و در برابر سازمان نظامی ـ امنیتی ورشو که کشورهای بلوک شرق عضو آن بودند تشکیل شد. گرچه امریکا مستقیماً در روابط امنیتی ـ نظامی درگیر نبود ولی شاه را تشویق میکرد وارد این پیمانها شود. ولی شاید بتوان گفت ایجاد روابط متنوع امنیتی غیررسمی، بیش از سنتو در امنیت رژیم شاه موثر بوده است.
مهمترین این روابط، پس از روابط امنیتی با امریکا، روابط امنیتی ایران و اسرائیل بود. این همکاریها اساسا از آن رو به وجود آمد که ایران و اسرائیل، از شوروی، عراق، مصر و سوریه به عنوان دشمنان مشترک واهمه داشتند و به همین بهانه، همکاری اطلاعاتی ـ امنیتی علیه اتحاد شوروی و کشورهای عربی را آغاز کردند.
پهلوی؛ عامل سازش اعراب با رژیم جعلی
پس از جنگ اسرائیل با اعراب، رژیم صهیونیستی بشدت نسبت به برقراری ارتباط با انور سادات رئیس جمهور مصر احساس نیاز میکرد. «زامیر» رئیس دستگاه جاسوسی موساد از سوی نخست وزیر رژیم صهیونیستی ماموریت یافت تا با ترغیب ساواک شاه را وادار کند بعنوان واسطه و میانجی به برقراری تفاهم میان قاهره و تل آویو تلاش و اقدام کند.
«زوی زامیر» رئیس موساد با نصیری رئیس ساواک در تهران ملاقات و مذاکره کرد تا شاه را برای وساطت دیدار سران مصر و اسرائیل جعلی تشویق کند. شخص محمد رضا بعنوان دوست واقعی اسرائیل پیام رژیم صهیونیستی را به انور سادات برساند. برای این منظور شاه برای جلب رضایت انور سادات و ملاقات با بگین نخست وزیر رژیم اشغالگر وامهای کلانی را تقدیم دولت مصر کرد تا به این وسیله رضایت انور سادات برای ملاقات با سران رژیم جعلی جلب شود.
طی همین جوایز و تشویقهای مالی محمد رضا شاه، انور سادات سرانجام راضی شد در سال 1356 به بیت المقدس سفر کند و با رژیم اسراییل وارد مذاکره شود که این سفر خود آغاز گر ایجاد روابط پنهانی سران عرب با رژیم جعلی شد.
برگزاری جشنهای 2500 ساله سلطنتی و بهره برداری رژیم صهیونیستی
مطبوعات اسراییل در سالهای دهه چهل تبلیغات گسترده ای را درباره جشن های 2500 ساله و سالگرد تاسیس شاهنشاهی ایران به راه انداختند.
تقویت مناسبات اسراییل با شاه و بهره برداری از تاریخ ایران در جهت حمایت از قوم یهود و تبلیغات بویژه در خصوص خدمات کوروش در آزاد کردن قوم یهود از یوغ پادشاه بابل و تحکیم پیوندهای باستانی ایران و یهود بود و حتی صهیونیستها در تبلیغات خود از اعلامیه کوروش با عنوان اعلامیه« بالفور باستانی» نام می بردند.
البته محمد رضا شاه به دلیل فشار افکار عمومی ایران و گرایش های اسلامی نتوانست بطور رسمی و آشکار از سران این رژیم صهیون برای شرکت در این جشن ها دعوت به میان آورد.
توسعه جهانگردی در راستای تامین اقتصادی اسرائیل یکی دیگر از بهره کشی های فرهنگی اسراییل از ایران در زمان محمد رضا شاه بوده است.
در روز 14 مرداد 1341 اسد الله علم از "تدی کولک" نخست وزیر وقت اسراییل برای بازدید از ایران دعوت کرد. در همین سفر بود که تدی کولک صهیونیست در مذاکره با مقامات دولت شاه طرح جشن های 2500 ساله را پشنهاد کرد .
«مایرامیت» رئیس سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل در سال 1341 پس از دیدارش از ایران طی گزارشی به مقامات صهیونیستی یاد آوری می کند رژیم مطبوعش در افکار عمومی مردم ایران منفور است. لذا توصیه می کند با دانشگاهها و مطبوعات و مراکز فرهنگی ایران تماس و روابط خود را توسعه دهد .
همکاریهای هنری ورزشی اسرائیل و رژیم شاه
برای ترویج و گسترش فرهنگ صهیونیستی و همچنین مقابله با نفرت مردم ایران از اسرائیل، سران این رژیم برای فعالیتهای هنری و ورزشی در ایران هم برنامه ریزی داشتند.
شرکت در جشنواره فیلم در ایران و به نمایش گذاشتن فیلمهای ساخته شده در اسرائیل در جشنواره فیلم کودک و نوجوان سال 1345 در تهران و همچنین دعوت از چند خواننده ایرانی جهت اجرای کنسرت به فلسطین اشغالی در اسفند 1340 از این جمله بوده است.
سازمان های جاسوسی ایران و اسراییل
سرویسهای اطلاعاتی ایران و اسرائیل در دهههای 1960 و 1970 روابط رسمی با دستگاه اطلاعاتی ترکیه برقرار کردند وسازمانی به نام سه جانبه تشکیل شد.
این سازمان به عرصه تبادل اطلاعات ایران، اسرائیل و ترکیه در زمینه فعالیتهای شوروی و کشورها و گروههای عرب در خاورمیانه، تبدیل گردید و این اطلاعات برای هر سه کشور عضو بسیار مفید بودند.
شوروی حامی جنبشهای ناسیونالیستی و ضداسراییلی در منطقه و ظهور ناصر در مصر
اتحاد جماهیر شوروی آن زمان یکی از مخالفین اسراییل در منطقه محسوب می شد که دلیل آن را در حمایت آمریکا از اسراییل ،به عنوان رقیب قدرتمند شوروی و یکی از کشور های استعمار گر منطقه باید جستجو کرد.
شوروی در واقع حامی جنبشهای ناسیونالیستی و ضداستعماری در منطقه بود. دهه 60 و روی کار آمدن جمال عبد الناصر در مصر فصل جدیدی از مبارزات ناسیونالیستی عربی را در منطقه خاورمیانه شکل دادوبه این شیوه،پان عربیسم موجودیت یافت که اولین محورش ضد اسرائیلی بودن آن است و این جنبش اولین دشمن واقعی اسرائیل در منطقه میشود.
از سویی دیگر جنبش فتح در غالب جنبش آزادی بخش فلسطین شکل گرفته که هم از طرف شوروی و هم از طرف ناصر و دیگران حمایت می شد که این مسئله به علاوه برنامه های نظامی اسراییل در منطقه بر شدت درگیریها افزود.
فرهنگی که اسرائیل برای زندگی در خاورمیانه پایهریزی کرد برمبنای یک فرهنگ نظامی گری وارتشی بسیار خصمانه بود. این در حالی است که درفرهنگ و تاریخ اسرائیل نظامیگیری نقش زیادی نداشته ونظامیان همیشه دراقلیت ،در واقع دولتی نداشتند که بخواهند ارتش و سازمانی داشته باشند.
یهودیان اشک نازی و یهودیان سپاردی
یهودیان در زمان تشکیل سرزمین اسراییل 2 دسته بودند که عمدتا شامل یهودیانی می شد که بر آنها اشک نازی گفته میشود و پیش از مهجرت به اسراییل در اروپا زندگی میکردند و دسته دوم یهودیان سپاردی که یهودیان مهاجرازمشرق زمین بودند ودرممالک عمدتا اسلامی زندگی میکردند.
ازهمین جا مسائل نژادپرستی در میان یهودیان ساکن شده در اسرائیل شکل میگیرد و یهودیانی که ازاروپا آمده بودند به لحاظ رنگ پوست و چشم و موهایشان خود را برتر ازسایریهودیان میدانستند.
در همین زمان تناقضات فکری و جهت گیری های سران اسراییل روشن می شود.در آلمان نژاد پرستی زیادی وجود داشت و در لا به لای صفحات تاریخ داریم که می گفتند آلمانی یهودی ازما نیست ویا اورا میکشتند و یا ازآلمان بیرون می کردند.در آن زمان ناسیونالیستی که در آلمان شکل گرفت آنقدر قدرتمند بود که حتی به آمریکا نیز سرایت کرد و اشک نازیها نیزاین برتری را احساس کردند. البته به دلیل جنگ جهانی دوم بسیاری از سرمایه های یهودیان اشک نازیها از آنها گرفته شدوهمه در موضع قدرت به سرمین های فلسطینی مهاجرت بکردند.
از سویی دیگر بخشی از سپاردیهایی که از سرزمین های شرق مانندایران وافریقای شمالی،مراکش ،الجزایر،تونس وعراق به فلسطین مهاجرت کرده بودند از این دسته از اشک نازی ها ثروتمندتر بودند.
در این فضا زندگی بسیار منظم و نظامی به همراه خدمت سربازی اجباری برای خانمها و آقایان وزندگی در شرایط بسیار سوسیالیستی و کمونیستی با کارو درآمد مساوی در اسراییل شکل گرفت و زندگی روستایی و زراعت و خودکفایی در میان آن ها بسیار برجسته شد.
مرگ جمال عبد النصر؛شکاف بین اعراب؛و تقویت مواضع اسراییل در پی آن
پس از مرگ ناصر انورسادات معاون وی،روی کار میآید که چهرهای متفاوت با ناصر بوده است .وی واقعیات جنگ را دیده بود و مانند ناصر تفکرات چپگرایانه و سوسیالیستی نداشت.
تمام اهتمام انور سادات بازپس گیری سرزمین های اشغالی مصر توسط اسراییل در جنگ شش روزه بود و به سایر سرزمین های اشغالی اعراب در واقع کاری نداشت و همین امر و رفتار های متفاوت انور سادات موجب ایجاد شکاف عمیقی میان اعراب شد.
اسرائیل تا سال 1973 در حال تقویت موضع خود بوده و روابط بسیار خوبی را با ایران برقرار میکند و پایگاه نظامی در ایران به وجود می آورد .
در این سال های سرویس های اطلاعاتی وامنیتی موساد وساواک با هم همکاری میکنند و حتی آموزشهایی را به ایرانیان میدهند ودر همین زمان، یک محور تلآویو- تهران علیه محور مصر و دول عربی تشکیل میشود.
انورسادات در 1973 و در صبحگاه روز «یوم کیپور» که بزرگترین عید مذهبی یهودیان است با حملهای برقآسا به اسراییل، خسارات شدیدی به آن ها وارد کرد و زمین های اشغالی مصر را باز پس گرفت. اسرائیل در جهت جبران خسارات برآمد وتا جایی پیش رفت که حتی به قاهره نیز رسید.
در این شرایط با مصلحت اندیشی آمریکا و شوروی وجلوگیری از ایجاد بحران نفت وواکنش دول خلیجفارس واین که آمریکا نمیخواست چنین مشکلی را با کشورهای نفتخیزمنطقه داشته باشد، توافقی مبنی بر پایان جنگ انجام شد و این در حالی بود که همچنان بلندیهای جولان در تصرف واشغال ارتش اسراییل قرار داشت.
آغاز روابط دیپلماتیک میان مصر و اسراییل و عدم حمایت مصر از جنبش های آزادی بخش فلسطین
پس از جنگ میان اسراییل و مصر بر سر سرزمین های تحت اشغال اسراییل ،خبرنگار شبکه mbc، با انورسادات مصاحبه میکند و از وی میپرسد که آیا حاضر است برای ایجاد روابط به تلاویو سفر کرده و با اسرائیلیها مذاکره مستقیم انجام دهد ؟انور سادات در این باره پاسخ مثبت می دهد و همین مسئله از سوی دیگر برای نخستوزیر اسرائیل تکرار می شود و یه این شکل سفر تاریخی یکی از سران عرب در جنگ با اسراییل برای مصالحه رقم می خورد.
این دیدار تاریخی به شدت به نفع انورسادات و به ضررسایر اعراب تمام شد زیراجنبش آزادیبخش فلسطین احساس کرد که مصررابه عنوان اولین حامی خودش در مبارزه با اسراییل از دست داده است .
از سویی دیگرمصرمرتبا تضمینهایی را به اسرائیل میدهد که از جنبش آزادیبخش فلسطین حمایت نکند واز سوی دیگر اسراییل متعهد شد که ورودیهای سلاح به سمت فلسطین را بندد.
این وضعیت به شدت بر روی روابط مصر و سایر اعراب تاثیر گذاشته و موجب تحریم مصر شد که این شرایط مصر را به سمت وضعیت اقتصادی بد تری سوق داد و کارگران مصری از تمامی کشورهای عربی اخراج شدند وصنعت توریسمی که در مصر وجود داشت به شدت تحتالشعاع قرارگرفت.
آمریکا در این شرایط در جهت حمایت از مصر و شریک خود در منطقه یعنی اسراییل ،مقرری 2میلیارددلاری در سال برای مصر و 6میلیارددلاری برای اسرائیل قرار داد تا به عنوان کمک سالیانه به مصر و اسرائیل فرستاده شود.
اسرائیل در چنین شرایطی به موضعی ثابت دست می یابد که البته همچنان همراه با درگیری های زیادی است زیرا حملاتی که جنبش های آزادیبخش به اسراییل انجام می دادند، به شدت افزایش مییابد.
انقلاب اسلامی ایران از نقاط چرخش تاریخ خاورمیانه و تاثیر گذارترین بر روی اسراییل
به محض اینکه رژِم صهوینیستی به وجود آمد حکومت پهلوی از اولین حکومتهایی بود که آن را به رسمیت شناخت. یکی از دلایل پذیرش حکومت پهلوی به عنوان اولینها برای به رسمیت شناخت اسرائیل تحت سلطه بودن ایران به وسیله آمریکا و روابط بسیار نزدیک با آمریکا بود.
ایران در جنگهایی که اسرائیل با اعراب کرد در زمان پیش از انقلاب اسلامی به اسرائیل کمک میفرستاد و رابطه امنیتی و نظامی تنگاتنگی با رژیم اشغالی بر قرار کرده بود. آغازبه قدرت رسیدن عراق در دهه 60 و 70 و شوروی به عنوان کشور قدرتمندی که از یک طرف به جنبش آزادیبخش فلسطین کمک میکرد و از طرف دیگر ایران را به صورت مستقیم به حمله نظامی تهدید کرده بود دغدغهای مشترک برای برای ایران و اسرائیل به وجود آورد که باز هم موجب نزدیک شدن این 2کشور به یکدیگر شد.