ايشان هم پيغام را خدمت امام بردند و امام در ابتدا نوعي تحسين كرده بودند كه به هر حال پيشنهادي به كسي شده اما او به دلايلي كه منطقي هم هست نميپذيرد. به بيان ديگر اين عدم پذيرش را امام حمل بر تقوا كردند اما منتها فرمودند كه استدلال ديگري دارند. امام فرمودند كه در دوران اقامتشان در عراق فلاني يعني من كه واسطه ما با مسوولان امنيتي و سياسي عراق بوده اگر سفير شود نشاندهنده نوعي حسن نيت از طرف ما است. يعني ما ميخواهيم به عراقيها بگوييم كه عنصري را اعزام ميكنيم كه او را شما به زيبايي ميشناسيد و از او سابقه ارتباطي داريد. به دليل اهميتي كه براي اين ارتباط داريم ميخواهيم كسي انتخاب شود كه اين سوابق و صلاحيت را داشته باشد و من از ايشان ميخواهم كه پيشنهاد را بپذيرند.
اهم سخنان وی را در ادامه بخوانید:
**در ملاقاتي كه با رييسجمهور وقت عراق حسن البكر داشتم او با يك صميمت و صفايي با من برخورد كرد و تحسين كرد انتخاب من را. براي امام سلام و درود فرستاد و از برخي تعديهاي مرزي كه در آن ايام شده بود عذرخواهي كرد و توجيه كرد و گفت كه طبيعتا وقتي هواپيمايي در مرز ميخواهد براي شناسايي و كنترل عناصر ناراضي داخلي حركتي كند ممكن است در يك حركت چند كيلومتر آنطرفتر برود كه اين موضوع نبايد تجاوز تلقي شود.
** كودتاي حزبي در حزب بعث صورت گرفت، حسن البكر استعفا داد و صدام رسما رييسجمهور شد.او در نطقهاي تعيينكنندهاش نسبت به ايران موضع گرفت و عمده فعاليتهايي كه داشتن تحريك اعراب منطقه و هموطنان خوزستاني ما و حتي كردهاي ايراني ما بود. من اعتراضاتي را به اين ادعاها و مطالبي كه در روزنامههايشان بود با مراجعه به وزارت خارجه ابلاغ ميكردم. آنها هم متقابلا اعتراضاتي داشتند نسبت به آنچه يا در روزنامههاي ما مطرح ميشد يا آنكه مسوولان سياسي ما عرضه ميكردند.
**در يك مقطع جدي كه من ملاقاتي با وزير خارجهشان داشتم ،گفتم كه شما ميدانيد كه من علاوه بر اينكه نماينده ديپلماتيك هستم و از طرف وزارت خارجه به عنوان سفير انتخاب شدهام سوابق نزديكي و آشنايي با رهبر انقلاب را هم دارم. خب شما چه مشكلي داريد و چرا مطرح نميكنيد؟ در ملاقات بعد كه من پذيرفته شدم پيامي از طرف صدام به من داده شد و پيام جالبي بود. صدام پيشنهاد داده بود كه من به ايران بيايم و راسا از امام خميني نمايندهاي را درخواست كنم كه تامالاختيار بيايد و در عراق با صدامحسين مذاكره كند.
**من به ايران و خدمت امام آمدم و شرايط را توضيح دادم كه برنامههاي عراق چيست و پيشنهاد اعزام نماينده براي مذاكره را هم دادهاند. من به دليل آشنايياي كه داشتم پيشنهادم به امام اين بود كه در شرايط فعلي بهترين نمايندهاي كه ميتواند از طرف امام براي مذاكره برود آقاي هاشميرفسنجاني است. امام فرمودند كه بايد فكر كنند. روز بعد كه من رفتم امام فرمودند كه من به حسننيت عراقيها اعتقاد ندارم. اينها ما را در شرايط ويژهاي تصور كرده و ميخواهند در مذاكره ما را تسليم يكسري از خواستههايشان بكنند كه آن خواستهها عملي نيست و ما نميتوانيم نسبت به تماميت ارضي كشورمان تصميمي بگيريم و ادعاهاي واهي آنها را بپذيريم. امام تاكيد داشتند كه آنها را صادق نميبينند و مذاكره با آنها را بيفايده ميديدند. امام اما توجيه زيبايي در عدم پذيرش كردند. گفتند كه من از طرف ايشان بگويم كه فلاني ضمن تشكر از حسن نيت شما ترجيح ميدهد كه مذاكرهكننده رسمي با شما نماينده واقعي مردم باشد. ما در آينده نزديك، انتخابات رياستجمهوري داريم. مردم نماينده رسمي خود به عنوان رييسجمهور كشور را انتخاب خواهند كرد. در آينده نزديك ما انتخابات مجلس شورا داريم و نمايندگان واقعي مردم انتخاب خواهند شد. من ترجيح ميدهم نمايندهاي اعزام شود كه از طرف منتخب مردم ايران باشد. من هم آمدم و عينا همين مسائل را نقل كردم. خب طبيعتا آنها در ترفندشان شكست خوردند.
** من اخيرا شيطنتي را احساس كردهام كه برخي رسانههاي مجازي به آن دامن ميزنند و ادعايي را مطرح ميكردند كه صدام براي مذاكره اعلام آمادگي كرده بوده است يا خودش به ايران بيايد و من به اتفاق مرحوم بهشتي و مرحومبازرگان خدمت امام رفتيم و امام بدون مطالعه اين پيشنهاد را رد كردند و من گريه كردم كه اين موضوع صحت ندارد. تلاش كردند جلوه دهند كه من و مرحوم بهشتي و مرحوم بازرگان علاقهمند به مذاكره بوديم تا جنگ نشود ولي امام با خشونت و خشكي مخالفت كردند. در صورتي كه اصلا اين گونه نيست و امام كاملا با ماهيت آنها آشنا بودند. بعد از آغاز جنگ هم امام با دريادلياي كه داشتند شرايط را طوري جلو بردند كه عراقيها محكوم شدند و صدام در نهايت سقوط كرد.
2727