از عصر دوم مهر (عید قربان) که خبر گم شدنش را در میان ازدحام جمعیت در راه رمی جمرات شنیدم، تا پنجشنبه ۲۳ مهر که همراه با انبوه مردم سوگوار، پیکرش را تا امامزاده پنج تن لویزان تشییع کردیم، نتوانستم از دست رفتن او را باور کنم.
میگویند خاک سرد است، اما برای کسی که گرمای جنب و جوش، فعالیت، تاثیر گذاری و حضورش در پهنههای گوناگون زندگی را به مدت ۳۵ سال از نزدیک دیده و حس کردهام، خاک هم بیاثر میشود و چهرهاش را نمیپوشاند. اگر برای او این دنیای فانی تمام شده است، برای خانوادهاش، دوستانش و همه آشنایانش، زندگی نه فقط با یادش، بلکه با حضور گرم و سبز او امتداد خواهد یافت.
سید حماد قهستانی را از سال ۱۳۶۰ میشناسم، از آن روز که روی نیمکتهای کلاس اول دبیرستان ابوذر غفاری مشهد نشستیم؛ دورانی پر آشوب که همه ما، بیآنکه نوجوانی کرده باشیم، به یک باره مرد شده بودیم. ۳۴ سال بعد را با هم گذراندیم و به فراخور رویدادهای تلخ و شیرین، پیری، جوانی، میان سالی و گاه حتی نوجوانی از دست رفته را تجربه کردیم.
از همان دوره دبیرستان، حماد بسیار باهوش، کنجکاو، تشنه دانستن، اهل شنیدن و خواندن، پر جنب و جوش، صریح، شوخ طبع، پر کار، نوآور،... و نترس بود. خرداد ۶۳ که پس از امتحانات سال سوم دبیرستان به جبهههای جنگ رفتیم، نترس بودن او را از نزدیک دیدم. او باید همه چیز را از نزدیک تجربه میکرد و در دل رویداد حاضر میشد تا عطش کنجکاویاش سیراب شود؛ خصلتی که تا خردادهای بعد و تا خیابانهای تهران هم شاهدش بودم.
او با آنکه سابقه دو دوره حضور در جبهه را داشت، هیچگاه تکمیل پرونده رزمندگیاش را دنبال نکرد؛ با اینکه میتوانست به سادگی و با احتساب چند روز مرخصی، آن را کامل کند. با رتبه بالای کنکور در رشته الکترونیک دانشگاه فردوسی قبول شد و پس از فارغ التحصیلی، به دنبال کار دولتی نرفت و در عوض کارآفرین شد. در پایه گذاری و مدیریت چند شرکت مهندسی و پیمانکاری نقشی پر رنگ داشت که ساخت دهها کارخانه سیمان، پتروشیمی، نیروگاه برق و... در ایران، سوریه و ونزوئلا از ثمرات آن است.
حماد تشنه گپ و گفت با دیگران بود، چه آنان که با او هم عقیده بودند و چه کسانی که نظری مخالف داشتند. او سرش برای بحث کردن و به اشتراک گذاشتن عقاید و افکار مختلف و متضاد درد میکرد و از هر نشست حضوری و یا شبکههای اجتماعی برای این کار سود میجست. آگاهی را برای خودش و جامعه، نخستین نیاز ضروری میدانست. او حتی در ایام حج امسال هم، دمی از این باور عقب ننشست و با توجه به تسلطش بر زبانهای انگلیسی و عربی، هر جا فرصت مییافت، سر بحث را با حاجیان دیگر کشورها باز میکرد و حاصل آن را در شبکههای اجتماعی با شرح و تصویر باز نشر میساخت.
همچنین با اینکه عضو رسمی هیچ گروه یا حزب سیاسی با جریان فکری نبود، اما چهارشنبه آخر هر ماه، جلساتی را در دفتر کارش با حضور دوستان و همکارانش تشکیل میداد و موضوعات گوناگونی را به بحث میگذاشت؛ دستور آخرین نشست در مرداد ماه، «ایران در فرجام اجرای برجام» بود. او کسی نبود که چون خودش گلیماش را از آب کشیده است، به سرنوشت کل جامعه و دیگران بیتفاوت باشد.
از همان دوران دبیرستان و دانشگاه (سالهای دهه ۶۰)، با وجود پافشاری بر باورهایش، با معتقدان به هر فکر و جریان دیگری، میجوشید و دایره آشنایان و دوستانش را تنگ نمیکرد. حماد، پل پیوند میان آدمهایی بود که بدون او هیچگاه با هم آشنا نمیشدند و شاید رغبتی هم به این کار نداشتند. او، ستون فقرات و محور پیونده دهنده جمع دوستانش بود،
او در خانوادهاش نیز محور نزدیکی و پیوند بود ؛ پسر بزرگ یک خانواده ۶ نفری بود که برای خدمت گزاری به پدر و مادرش و همراهی دو برادر و خواهرش، از هیچ کاری فروگذاری نمیکرد. حماد با عشق ازدواج کرد؛ پیوندی که در ۱۸ سالگی بست و ثمرهاش دو دختر شد. او پیش از آنکه همسر و پدر باشد، یک دوست برای اعضای خانوادهاش بود. دخترانش حنانه و فرزانه، او را در قامت یک دوست میدیدند که همراه آنان نوجوانی و جوانی میکرد.
سید حماد قهستانی، از مردمی بود که اگر چه در بالای هرم تصمیم گیری و هدایت جامعه قرار ندارند، اما بسیار پر توان ظاهر و موتور محرک جمع میشوند. اینان هستند که هر چه افزونتر گردند، امید به پیشرفت و شکوفایی جامعه بیشتر میشود؛ کسانی چون او که ریشه در لایههای مذهبی و سنتی جامعه دارند و در عین حال ضرورتهای جهان مدرن را هم به خوبی شناختهاند. هر جامعه در حال گذاری، به پندار و رفتار مردمی چون او نیاز بسیار دارد.
و... بسیار سخن دیگر در رثای یک دوست که اگر چه دیگر نیست، اما جایش در جان زندگی سبز است. او از آنانی بود که اگر چه در صحرای منا و در راه سنگ زدن به شیاطین جان باخت، اما جای افسوس نیست، چرا که پیش از آن با چگونه زیستن خود، به شیاطین نه گفته بود.
امروز از ساعت ۱۶ تا ۳۰: ۱۷ عصر، مراسم بزرگداشت سید حماد قهستانی در مسجد نور تهران برگزار میشود، جایی که او بارها با حضورش، تسلی خاطر بسیاری از خانوادههای داغدار دیگر شده بود.