کودک چه طور مقوله‌های اسم و فعل را در ذهنش بنا می‌کند؟

چشم بچه بعد از به دنیا آمدن، تا مدتی چیزی به مغز مخابره نمی‌کند. بعد که اولین تصاویر به مغز مخابره می‌شود مغز تنها یک تابلو از لکه‌های رنگی می‌بیند و توان تفکیک ندارد. پس از مدتی با کنار هم گذاشتن تغییرات این لکه‌های رنگی به الگوهایی می‌رسد و اولین تلاش‌ها را در تفکیک لکه‌ها از هم انجام می‌دهد. پس از مدتی متوجه می‌شود بعضی لکه‌های رنگی هر چند با هم متفاوت هستند اما به هم چسبیده نیز هستند. نهایتا متوجه می‌شود یک الگو از لکه‌های رنگی هست که در آغوشش می‌گیرد و شیرش می‌دهد؛ این الگو را به خاطر می‌سپارد و جایی از ذهنش ذخیره می‌کند. الگوی دیگری که در آغوشش می‌گیرد اما بوی دیگری دارد و شیرش هم نمی‌دهد. این را کنار آن الگوی قبلی ذخیره می‌کند. این‌ها احتمالا همان‌ها هستند که بعدا که بچه توان صحبت کردن پیدا کرد مامان و بابا صدایشان می‌کند. الگوهای دیگری هم هستند؛ تختخواب، اتاق، اسباب‌بازی‌ها. همه‌ی این‌ها را در قسمتی از ذهن جا می‌دهد که بعدها که زبانمند شد از محتویات این قسمت به عنوان «اسم» استفاده می‌کند.

پس از مدتی کودک متوجه می‌شود این الگوها حرکت‌هایی هم می‌کنند. به علاوه، این حرکت‌ها شبیه هم نیستند. کم‌کم از خود این حرکت کردن‌ها و تغییر کردن‌ها نیز الگوهایی می‌سازد؛ رفتن، آمدن، خوردن، بالا پریدن، نوازش کردن، لباس پوشیدن، خاراندن، بوسیدن. این‌ها را در قسمت دیگری از ذهنش جا می‌دهد و ذخیره می‌کند. این‌ها همان‌ها هستند که بعد از زبانمندی کودک ازشان به عنوان فعل استفاده می‌کند.

فردا همین بحث را با پرداختن به حرف‌ها و صفت‌ها و قیدها ادامه می‌دهیم.