مریم محمدپور: او اکنون نماینده مردم کاشان و آران و بیدگل در مجلس است اما در ميان همکارانش بیشتر به عنوان یک چهره ارتشی قدیمی شناخته می شود. عباسعلی منصوری آرانی مسئولیتهای مختلفی را در ارتش تجربه کرده که یکی از آنها ریاست دانشگاه جنگ است. او که دوره دکترای مدیریتش را در دانشگاه عالی دفاع ملی گذارنده، مدتی نیز مسئولیت آموزش کل ارتش (زمینی، هوایی، دریایی) را عهدهدار بوده است. منصوری آرانی پیش از حضور در عرصههای آموزشی و علمی، در دل مناطقی همچون کردستان، آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی در نبرد با دشمن نقش داشته است.
فردا روز ارتش است و به اين مناسبت پاي صحبت های منصوری آرانی نشستيم. او در این گفت و گو مروري بر وضعیت ارتش از پیش از انقلاب تا پس از دفاع مقدس، کرده و در این بین خاطرات جالبی را هم روایت میکند که یکی از آنها دلیل برکناری شهید صیاد از فرماندهی نیروهای زمینی ارتش است و یکی دیگر، مجموعه اتفاقاتی است که در طول جنگ عراق با ایران رخ داد تا اینکه ارتش به این نتیجه رسید از سپاه جدا شود. او میگوید ارتشیها ارتباط چندانی با رسانهها نداشتند و موفقتهای جنگ همه به پای سپاهیها نوشته میشد که چندان برای آنها دلچسب نبود. ظاهرا این دلخوری چاشنی دلیل اصلی یعنی اختلاف در چگونگی طراحی عملیات نظامی است. او این جدایی را به نفع پیروزیهای کشورمان در آن نبرد هشت ساله نمیداند و معتقد است که اگر هماهنگی این دو نیرو ادامه مییافت، توفیقات ایران در دفاع مقدس بیشتر و خسارات کمتری به کشور وارد میشد.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگوی خبرآنلاین با عباسعلی منصوری آرانی درباره ارتش کشورمان است:
سال 58 امام تصمیم گرفتند به ارتش اعتماد کنند و روز 29 فروردین را به نام این نهاد نظامی نامگذاری کردند. در آن زمان ارتش چه شرایطی داشت و چه گذاری را طی کرد که از ارتش شاهنشاهی به ارتش اسلامیتبدیل شد؟
برای بازخوانی پرونده ارتش لازم است که به پیش از انقلاب بازگردیم. البته من شخصا بعد از انقلاب در اولین سالروز انقلاب اسلامی یعنی در 22 بهمن سال 58 به ارتش پیوستم. اما به این دلیل میگویم باید به پیش از 57 برگردیم که مشخص شود ارتش چه دورانی را پیش از انقلاب طی کرد. زمانی که انقلاب پیروز شد، انقلابیها در یک دو راهی مانده بودند که ارتش را باید ارتش طاغوت قلمداد و منحلش کرد یا باید آن را حفظ کرد؟ از بین مسئولان، حضرت امام تیزهوشانه و با درایت بالا و شناختی که از بدنه ارتش داشتند، ارتش را حفظ کردند. البته در 19 بهمن نیروي هوایی پیشقراول پیروزی انقلاب بود و نیروی زمینی نیز اقداماتی چون واقعه لویزان را انجام داده بود که پایههای رژیم شاهنشاهی را لرزاند. نشانههایی بود که در بدنه ارتش نیروهای مردمی حضور دارند و من فکر میکنم نیروهایی با حضرت امام در ارتباط بودند که ایشان در آن شرایط بسیار حساس تصمیم گرفتند ارتش بماند و ارتش را ارتش اسلامي قلمداد کردند.
این کار بدون اطلاعات وسیع، ریسک بالایی بود. چون احساسات و شعارها انحلال ارتش را میخواست و حتی روال مرسوم در دنیا این بود که در چنین شرایطی ارتشها را منحل میکردند و ارتش جدیدی به وجود میآوردند. در حالی که ما از لشگرهای گارد سابق شاهنشاهی استفاده کردیم و لشگر یک و لشگر 2 گارد تبدیل به لشگر 21 حمزه شد که هم در کردستان عملیات پیروزمندانه داشت و هم در دفاع مقدس در عملیات های بزرگی چون فتح المبین و بیت المقدس نقش محوری داشت.
وقتی ارتش ماندگار شد، ما شاهد حرکتهای ضدانقلاب در گنبد و کردستان بودیم. اسفندماه57 در گنبد شروع شد و اوایل سال 58 در کردستان. شهید چمران تیمهایی را با کمک ارتشیها درست کرد. این را در خاطراتش نوشته است که در پاوه و سوسنگرد استفاده زیادی از ارتشیها کرده بود. پس حفظ ارتش یک اقدام راهبردی فوق العاده بود که باید آن را مدیون تیزبینی و تیزهوشی و بلندنظری حضرت امام باشیم که آینده را به خوبی پیش بینی کرده بودند. ما وقتی وارد سال 58 شدیم، ضدانقلاب عملیاتهایی را در کردستان آغاز کرد. در آن زمان مقابله با ضدانقلاب شروع شد و کار سختی هم بود چون گروهکها علیه ارتش شعار میدادند اما ارتش قهرمانانه جنگید. در آن زمان هنوز بسیج، سپاه و نیروهای مردمی به آن معنا شکل نگرفته بود و ارتش باید کشور را حفظ میکرد.
این عملیاتها عمدتا در اوایل سال 58 بود؟ چون در همان روزها امام روز ارتش را اعلام میکنند؟
امام میخواستند اعلام عمومیکنند که ارتش را از تهمتها و فشارها مصون کنند. لذا گفتند ارتش با تمام عده و عُده در خیابانها رژه برود تا اعلام موجودیت ارتش اسلامی صورت بگیرد. در آن زمان حدود دو ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود و بسیاری از سربازان از فرماندهانشان حرف شنوی نداشتند و از دستورات تمرد میکردند و از بیرون، گروههای مختلف هم فشارهای زیادی به فرماندهان و پادگانها وارد میکردند. امام به عنوان فرمانده کل قوا دستور دادند ارتش با تمام توانش حضور پیدا کند و آن رژه مشهور را در قم برگزار کردند که تعداد زیادی هلیکوپتر مانور میدادند و رژه زمینی برگزار شد. شهید فلاحی هم کنار امام ایستاده بود. اگر میخواستند هواپیماها و هلیکوپترها میتوانستند امام را بزنند اما حضرت امام خودشان را در معرض یک امتحان قرار دادند تا بگویند به ارتش اعتماد دارند و دیدیم که ارتش هیچ حرکتی مغایر با چیزی که انقلاب از آن میخواست انجام نداد. به این ترتیب امام نشان دادند که ارتش یک ارتش اسلامیاست و روز 29 فروردین را به نام ارتش نامگذاری کردند.
با شروع جنگ، چند گردان از دانشکده افسری که خود شما هم فارغ التحصیل آنجا هستید به منطقه رفتند و بسیاری از آنها هم شهید شدند. این اتفاق حتی پیش از شهریور 59 رقم خورد. اما برخي فرماندهان آن دوره معتقدند که در طول جنگ آنقدر که توقع میرفت به ارتش اعتماد نشد و میگویند در حقشان بیانصافی شده است. فضا در آن زمان چطور بود؟
نیروهای اطلاعاتی ارتش در آن زمان مرزها را رصد میکردند و بر اساس آنچه امروز ما در دست داریم، آنها گزارشهایی را به مرکز داده بودند که نشان میداد عراق میخواهد به ایران حمله کند، یعنی قراین «تک دشمن» را شناسایی کرده بودند.
تقریبا چه زمانی بود؟
از سال 59، چند ماه قبل از جنگ، اين تحرکات شروع شده بود. عراق از طرف آمریکا و کشورهای مرتجع منطقه تحریک شده بود و صدام هم نسبت به انقلاب اسلامی ایران کینه داشت و قرارداد 1975 را پاره کرد. اما قبل اینها، سیستم اطلاعات ارتش گزارش کرد که قراینی از آغاز حمله عراق را میبیند. چرا که صف آرایی تانکها و نیروهای دشمن را دیده بود. این گزارشها در آن زمان به استاندار وقت خوزستان، آقای غرضی هم داده شد و آقای غرضی به تهران میآید و با مسئولان ذیربط صحبت میکند، یعنی گزارشهای ارتش را مبنا قرار میدهد و خبر میدهد که عراق قرار است به ايران حمله کند. اما در مرکز این سخنان باور نمیشود. چون آنها به روند اطلاعات نظامی تسلطی نداشتند. در آموزشهای نظامی از روی شکل، آرایش و نحوه و میزان استقرار نیروها و تجهیزات نظامی در نزدیکی مرز، قراین «تک» {حمله} تشخیص داه میشود اما آنها شناختی از این قراین نداشتند. در بین سیاسیون کسی آموزش نظامی ندیده بود. بنابراین اعتنایی به این سخنان نکردند.
پس با وجود حمایت امام همچنان اعتماد کافی بین سیاسیون به نظامیها شکل نگرفته بود؟
میشود توامان گفت که هم اعتماد کافی شکل نگرفته بود و هم آگاهیهای علمی آنها نسبت به موضوعات نظامیکافی نبود تا شرایط را باور کنند.
به این ترتیب ایران نباید چندان از حمله عراق غافلگیر شده باشد.
پاسخ سخت است. غافلگیر شدیم، چون آنها به راحتی وارد خاک ما شدند و غافلگیر نشدیم چون رکن 2 ارتش، اطلاعات را داده بود.
ارتش کاری نکرد که آمادگی داشته باشد؟
در آن زمان هنوز در خود ارتش هم بههمریختگی وجود داشت. انسجامی که الان شاهدش هستیم در آن زمان نبود. تمرد زیاد بود. بسیاری در داخل ارتش به ارتشی که دارای سلسله مراتب باشد، قائل نبودند. برخي میگفتند ارتش باید شورایی شود و بسیاری بازنشسته شده بودند، برخی منتقل شده و برخی هم فرار کرده بودند. تخصصها در جای خود نبود. برخی سربازها فراری شده و برخی هم معاف شدند و پادگانها خالی شده بود. اگرچه کلیت ارتش سرپا بود اما یک ارتش دارای چارچوب و با همه عِده و عُده مورد نیازش نبود. لذا وقتی عراق حمله کرد، تلاش شد واحدها را سروسامان دهند، آن زمان روزهای فارغ التحصیلی در دانشکده افسری بود. یعنی عده ای آماده بودند که درجه بگیرند و وارد واحدهای نظامی شوند.
در زمان حمله به ایران، صدام یک راهبرد را بیان کرد، او به خبرنگاران گفت که هفت روز دیگر در تهران مصاحبه میکند، یعنی میخواست عملیاتش را هفت روزه اجرایی کند. همین راهبرد را در حمله به کویت هم داشت و آن زمان گفت سه روز دیگر در مرکز کویت مصاحبه میکنم و واقعا سه روز بعدش مرکز کویت را گرفت و در راهبردش موفق شد.
در کنار پاسخ به سوال شما میخواهم به دو سوال دیگر هم پاسخ دهم، اول اینکه چرا فارغ التحصیلان دانشکده افسری یعنی ستوان دومهایی که هر کدام میتوانستند یک گروهان را اداره کنند مثل سرباز به خرمشهر، اهواز و آبادان رفتند و جنگیدند؟ دوم اینکه چرا ما هفته دفاع مقدس را با روز حمله عراق شروع میکنیم؟ چرا در روز تجاوز عراق، از رزمندگان خود تقدیر میکنیم، در حالی که میتوانستیم روز دیگری مانند آزادی خرمشهر این کار را انجام دهیم. علتش این است که در آن روز ما راهبرد دشمن را شکستیم. دشمن میخواست هفت روز بعد تهران را بگیرد، آیا گرفت؟ ما ستون فقرات عراق را در همان هفت روز اول جنگ شکستیم، یعنی همان روزهایی که عراق فکر میکرد به مرکز ایران میرسد. همه سربازان و فرماندهان ارتش عراق فکر میکردند هفت روز بعد به تهران میرسند و نتوانستند، یعنی ما فائق آمدیم.
حالا پاسخ به سوال اول پیدا میشود، برای رسیدن به همین پیروزی شهید نامجو رئیس دانشکده افسری فارغ التحصیلان دانشکده افسری را به اهواز و خط مقدم فرستاد، چون میخواست استراتژی عراق شکست بخورد و این شکست در همان هفت روز اول اتفاق افتاد. شهید نامجو افسران را فرستاد تا در این بازه زمانی کشور هم بتواند خودش را پیدا کند و خرمشهر چند ده روز دست ما باقی ماند و عراق با همه قوایش نتوانست در یک ماه اول خرمشهر را بگیرد. ما اهواز و آبادان را هم کامل حفظ کردیم و عراق تنها در حاشیه مرزها مستقر شد.
و در آن زمان تمام دفاع توسط ارتش صورت میگرفت؟
در آن دوران ارتش وارد شد به همراه نیروهای مردمی. اما ارتش شاکله کار بود. نیروهای مردمی هم کمک کردند. در کنار اینها به تدریج ژاندارمری، نیروهای هوایی و دریایی نیز کمک کردند. به عنوان مثال 146 فروند هواپیمایی که در آسمان اهواز پرواز کردند تاثیر زیادی داشت و در آذرماه نیروی دریایی ارتش ما، نیروی دریایی عراق را متلاشی کرد. ناگهان صدام دید که تصورش مبنی بر اینکه ارتش ایران وجود خارجی ندارد، یک تصور صددرصد غلط بوده است. من فکر میکنم در آن ایام مهمترین اتفاق برای ارتش این بود که توانست خودش را پیدا کند و آزمونش را بسیار موفق پشت سر بگذارد.
رسته شما توپخانه است، میخواهم بدانم در اوایل جنگ که سپاه از توپخانه بیبهره بود، حضور یگانهای توپخانه و زرهی ارتش چگونه بود و چه اقداماتی انجام داد؟
ارتش سال اول، چرخ حرکت صدام را متوقف کرد. وقتی بنیصدر خارج میشود انگیزه مضاعفی در ارتش به وجود میآید که با کمک سپاه و نیروها مردمی عملیاتها را طراحی کند. در آن زمان شهید صیاد فرمانده نیروی زمینی میشود، او افسری جوان و با انگیزه بالا بود. در گام اول حصر آبادان شکسته میشود. امام میفرمایند باید حصر آبادان شکسته شود و بر مبناي آن عملیات ثامن الائمه انجام میشود. لشگر 77 خراسان محور و طراح این عملیات میشود. چون این لشگر از مشهد آمده بوده، اسم عملیات به نام ثامنالائمه نامگذاری میشود. لشگر 77 بعد از این عملیات، لشگر پیروز خراسان نام میگیرد، البته در کنارش سپاه هم کمک میکند.
سپس «طریق القدس» در بستان شکل میگیرد و آن هم موفق میشود. از زمان طریق القدس همکاریهای خوبی بین ارتش و سپاه صورت میگیرد. اوایل سال 60 بود. بعد از طریق القدس، عملیات فتح المبین در دشت عباس برگزار شد و همچنان همکاریهای خوبی بین ارتش و سپاه وجود داشت. در آن زمان احساس در کنار هم بودنها معنادار بود و "منیتی" وجود نداشت. ارتش و سپاه خیلی راحت در کنار هم مینشستند و عملیات را طراحی میکردند اما بعد از بیتالمقدس اختلافات ما شروع شد.
مکثی در بیت المقدس داشته باشید لطفا و سپس درباره این اختلافات سخن بگویید. ارتش در حفظ خرمشهر در ابتدای جنگ و در عملیات آزاد سازی خرمشهر چه نقشی داشت؟ افسران جوان و تکاوران دریایی ارتش چه نقشی در این عملیات داشتند؟ طراح اصلی این عملیات که بود؟
در شکستن حصر آبادان امیر کهتری که در آن زمان سرهنگ کهتری بود، فرماندهی عملیات را برعهده داشت. در طریق القدس در بستان، مرحوم«نیاکی منفرد» عملیات را هدایت میکرد. خاطره جالبی از ایشان هست، نیاکی منفرد یک دختر 18 ساله داشت که در آن زمان فوت میکند. وقتی به او خبر میدهند که دخترش فوت کرده همه تصور میکردند که جنگ را رها کند و به تشییع جنازه دخترش برود اما او میگوید که من یک دخترم را از دست دادم اما اینجا حدود 20 هزار فرزند دیگر دارم و باید به آنها برسم و تا چهلم دخترش در منطقه میماند. خیلی عجیب بود برای کسی که سرهنگ رژیم قبل بود، در حالی که تنها دو، سه سال از انقلاب گذشته بود از تشییع جنازه دخترش بگذرد! چنین کاری روحیه عجیبی میخواست.
عملیات سوسنگرد هم جالب بود، در آنجا حضرت آقا و شهید چمران نقش ایفا میکردند، اما باز هم تیپ دزفول محور کار بود. در فتح المبین و بیت المقدس همه لشگرهای عمده ما مانند 21، 16 و 77، هوانیروز و نیروی هوایی به صورت کامل و در برخی جاها نیروی دریایی حضور داشتند و همکاریها خوب پیش میرفت. در همین شرایط یک خصلت در ارتش وجود داشت، اینکه فرماندهان مصاحبه نمیکردند وعکاسها و خبرنگارها را به منطقه عملیاتی راه نمیدادند. به همین دلیل ما اکنون مستندات فیلمی و عکسی و روایی از این عملیاتها بسیار کم داریم و خود این منجر میشد که مردم پشت صحنه فکر کنند که حضور ارتش کمتر است و اصلا شاید نیست و کاری نمیکند! اما دیگران به خوبی کارهایشان را به رسانه ها ارائه میکردند و با این روند، فاصلهای بین ما افتاد. دلیل دیگر این فاصله شاید بر این اساس بود که ارتش برپایه علومی که آموخته بود، مواردی را بیان میکرد که برخی اعتقادی به آن نداشتند و اعتقاد داشتند که در هر شرایطی باید جنگید.
این اختلافات بر چه مبنایی شکل میگرفت؟
یک ارتشی سه سال در دانشکده افسری تحصيل مي کند. بعد یک سال دوره مقدماتی میخواند، یک سال دوره عالی میخواند، دو سال دوره دافوس میخواند یعنی در مجموع شش یا هفت سال درس نظامی صرف، میخواند تا بتواند طراحی و اجرای نظامی داشته باشد. در حالی که در سال شصت، سپاه یا بسیج حداکثر یک یا دو سال بود که به موضوعات نظامی ورود پیدا کرده بودند و طبیعتا خیلی سخت بود که دو طرف بنشینند و تصمیم بگیرند، یک طرف بر اساس علومی که خوانده بود، تصمیم میگرفت و یک طرف میخواست طرحهای خلاقانه داشته باشد و فکر میکردند طرحهای ارتش بر اساس سیستم کلاسیک، به نتیجه نمیرسد و زمان طولانی از ما میگیرد! اینها از مبناهای اختلافی در طرحهای نظامی بود.
مباحثي که بعد از بیت المقدس جدی شد؟
بله. مباحث ما بعد از بیت المقدس خیلی جدی شد. در آن زمان سپاه هم تجهیزاتی از صحنه نبرد به دست آورده بود، تانک و توپخانه داشت و شروع کرد به زدن آرم روی آنها . یعنی شروع کرد به شکل دادن تجهیزاتی برای خودش. اختلافات بین فرمانده نیروی زمینی ارتش و فرماندهی سپاه منجر به این شد که به شهید صیاد دستور دادند در تهران بماند و جانشین او که سرهنگ جمالی بود، به منطقه عملیاتی برود. پس از یک ماه شهید صیاد به شورای عالی دفاع گفت که صحیح نیست در زمان جنگ فرمانده نیروی زمینی در تهران باشد و نتواند به مناطق عملیاتی برود. لذا سرهنگ حسنی سعدی به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. در آن زمان تصور بر این بود که اگر صیاد نباشد، با حضور فرمانده بعدی دوباره همکاریها بیشتر میشود ولی زمان نشان داد که این تصور درست نبود.
سرلشگر حسنی سعدی، فرمانده عملیات بیتالمقدس هم بود.
بله. ایشان قبل از اینها فرمانده لشگر 21 بود و در جنگ هم فرمانده عملیاتی فتح المبین و بیت المقدس بود. سرلشگر حسنی سعدی با شهید صیاد شیرازی، اختلافاتی روی طرحها و سیستمهای عملیات نظامی داشت؛ اما اختلاف این دو نفر ماهیتا با اختلاف فرمانده سپاه با شهید صیاد فرق میکرد. برای همین اختلافات حل نشد و احتمالا سرلشگر حسنی سعدی پیشنهاد داد جبههها بین ارتش و سپاه تقسیم شود.
این تقسیم بندی کی اتفاق افتاد؟
سال 65 و پس از فرماندهی جدید نیروی زمینی ارتش اتفاق افتاد. تا والفجر 8 عملیات مشترک داشتیم. در والفجر 8 یک منطقه را به ارتش دادند تا لشگر عراق را گمراه کند و عراق فکر میکرد ارتش قصد دارد از شلمچه برود تا بصره را بگیرد، تمام نیروهایش را رو به روی لشگر 77 ارتش گذاشت و سپاه، عراق را غافلگیر کرد و فاو را گرفت. در آنجا پدافند هوایی ارتش و شهید ستاری نقش بارزی ایفا کردند. بسیاری از هواپیماهای ارتش، عراق را با طرح خلاقانه شهید ستاری از کار انداختند و فاو گرفته شد. در آن زمان تبلیغات هم بهگونهای صورت گرفت که صرفا پیروزی از آن سپاه نشان داده میشد و ارتش نقشی در «والفجر8» نداشت.
این رفتارها در بین ارتشیها واکنشی نداشت؟
واکنشهای زیادی داشت بهگونهای که یک روز شهید صیاد همه فرماندهان نیروی زمینی را در قرارگاه عملیاتی جنوب (کربلا) جمع کرد و در یک جلسه روحانی، برای آنها سخنرانی کرد که ماجرای مفصلی دارد و شرح آن، فرصت دیگری میطلبد.
و باعث نشد که شما به تدریج خبرنگارها را به جمع خود بپذیرید؟
خیر. در بین خود ارتشیها این زمزمهها شنیده میشد که چرا ما باید زحمت بکشیم و آنطور که باید و شاید عملکرد ما بیرون منعکس نشود. اما هیچ مصاحبهای شکل نمیگرفت و طبیعی بود که آنها همچنان تابع سلسله مراتب باشند. بعد از آن کار ما جدا شد. در سالهای بعد عملیاتهای زیادی مثل محرم، رمضان و کربلا شکل گرفت اما هیچکدام موفقیت عملیاتی را که با وحدت انجام شد را نداشت. هم شکست داشتیم و هم پیروزی.
این اختلافات داخلی تاثیری در طولانی شدن جنگ هم داشت؟
نمیشود به این صراحت گفت. تمام دنیا در برابر ما صف آرایی کرده بود و پایان دادن به این شرایط خیلی سخت بود. اما اگر ما وحدت اولیه را داشتیم و اگر اخلاص و انگیزه اولیه را داشتیم، کار ما خیلی بهتر پیش میرفت. خسارات خیلی کمتری میدیدم و موفقیتهای بیشتری کسب میکردیم. به نظر من این اختلافات تاثیرات منفی بر روند جنگ داشت.
هنوز هم مستندات زیادی از آنچه ارتش در طول هشت سال دفاع ایران انجام داده، در دست نیست. چطور است که ارتشیها علاقهای به روایت ندارند؟
زمانی که من رئیس دانشکده جنگ بودم، از تمام عزیزانی که در دوران جنگ فرمانده لشگر و تیپ بودند درخواست کردم که به دافوس بیایند، از سرلشگر حسنی سعدی شخصا درخواست کردم که به این جمع اضافه شود تا گروهی را راهاندازی کرده و مستندات جنگ را بازیابی کنیم و از آن زمان کار آغاز شد. هر دوشنبه و پنجشنبه با حضور سرلشگر حسنی سعدی و تمام فرماندهان تیپها، لشگرها و گردانهای آن زمان و فرماندهان پایگاههای هوایی و دریایی جلسه داشتیم. حدود هشت سال است که این روند ادامه دارد. همه خاطرات این جلسات را ضبط میکنند.
و این تاریخ جنگ منتشر شده است؟
در حال نگارش است. تاکنون بیش از چهل کتاب نوشته شده است ولی هنوز آن را منتشر نکردهايم. هنوز راویان جنگ از آنچه که گذشته است، سخن میگویند.
شروع این کار چگونه رقم خورد؟
من در جلسهای خدمت مقام معظم رهبری بودم ایشان فرمودند آمریکا برای جنگهای داخلی چند ماههاش نزدیک به 100هزار عنوان کتاب نوشته است و از نشریات داخلی انتقاد کردند که چرا در این زمینه غفلت کردهاید. آن زمان این فکر به ذهن من رسید. مخصوصا که برخی از این افراد به علت کهولت سن از دنیا میرفتند و طبیعتا فراموشی هم مشکل دیگری است که سراغ افراد با سن بالا میآید و ما داشتیم این گنجها را از دست میدادیم.
فقط درباره ارتش مینویسید یا کل جنگ؟
کل جنگ.
پس خاطرات سپاه هم هست؟
بالاخره بسیاری از عملیاتهای ما مشترک بود.
راویان شما از سپاهیها هم هستند؟
خیر. فقط ارتشیها هستند.
در کنار کتاب که کارکردش معطوف به آینده دورتر است، رسانه هاي دیگری هستند که تاثیرات آنیتری دارند. شما نشستی با سینماگران داشتهاید؟
ما چند فیلم نظیر کربلای 7 را داریم. سعی کردهایم با فیلمسازان ارتباط برقرار کنیم اما واقعیت این است که ما نمیتوانستیم خودمان را خیلی با خواستههای سیستم هنری منطبق کنیم، پولش هم در ارتش نبود. یکی از ضعفهای جدی ما همین است که نتوانستیم از هنرمندان کشورمان برای نوشتن فیلمنامه، سناریو و اجرای آن بهره ببریم. فیلمهای جنگی هم خیلی هزینهبر است. با این حال دورهای بود که ما اعلام کردیم که حاضریم با کسانی که دوست دارند در این حوزه فعالیت کنند، همکاری کاملی داشته باشیم فیلمهای قشنگی هم ساخته شد اما چندان استقبال نشد، وقتی کارگردانی میبیند میتواند با یک فیلم کمدی سود زیادی داشته باشد، خیلی سخت سراغ سینمای جنگ میرود که جلوههای ویژه دارد، به کارگیری هواپیما یا انفجار در شرایط غیرشهری کار راحتی نیست. یعنی در مجموع در زمانی که آنها راغب بودند، ما غفلت کردیم و الان که ما حاضریم، برای سینماگران نمیصرفد و البته ما هم هنوز پول زیادی براي این کار نداریم.
یکی از استراتژیهای ارتش در کشور ما رسیدن به خودکفایی است. این خودکفایی در چه زمینهای است؟
زمانی که جنگ با عراق شروع شد، ما حتی نمیتوانستیم مستقلا سیم خاردار تولید کنیم، باید از کشورهای خارجی میخریدیم و آنها هم به ما نمیفروختند. ضمن اینکه ما بر اساس تهدیدی که میشویم باید تاکتیک متناسب اتخاذ کنیم و باید تجهیزاتی متناسب با آن تهدیدات داشته باشیم. به عبارت دیگر، دکترین بازدارندگی نوع تهدیدات، جغرافیا، تاکتیکهای خلاقانه از جمله مولفه های ساخت تجهیزات داخلی است. این تجهیزات و نیروی انسانی قابل موجب می شود که اساسا تهدید در نطفه خفه شود. لذا ارتش بر همین اساس معاونتهای جهاد خودکفایی را در نیروهای چهارگانهاش تاسیس کرد و به واقع تاثیرات این معاونتها در ساخت تجهیزات فوقالعاده و حتی بیبدیل بوده است و مقام معظم رهبری همواره از این بابت از ارتش تشکر کردهاند.
به نظر شما ارتش به خودکفایی لازم رسیده است؟
به نظرم پیشرفتهای فوق العاده قابل قبولی داشته است. خیلی از کشورهای دنیا سازنده هواپیما، تانک، توپ و سایر چیزها هستند و ما هم سعی میکنیم در این زمینه به خودکفایی برسیم. اگر بخواهیم نسبی ببینیم، خیلی موفق هستیم.
باتوجه به اینکه جنابعالی در کارگروه ارتقای سطح رفاهی کارکنان ارتش مسئولیت داشتید، در زمانی که در مجلس بودید، برای ارتقای سطح رفاه همکارانتان در ارتش چه کردید؟
واقع امر این است که زندگی ارتشی زندگی بسیار سختی است. در حدی که خانمها به سختی تصمیم میگیرند همسر ارتشی انتخاب کنند. اولین مشکلشان این است که باید در خارج از شهر خودشان و در غربت زندگی کنند. دوم اینکه باید از محروم ترین مکانها زندگی خود را آغاز کنند، جاهایی که حتی یک مدرسه ابتدایی به سختی پیدا میشود. یک ارتشی به علت اینکه هر چند سال مکان زندگی اش عوض میشود، اصلا فرصت پیدا نمیکند که برای خودش خانه و زندگی بسازد. ما زمانی میتوانیم برای خودمان خانه ای بسازیم که به آن شهر دل ببندیم اما ارتشیها و خانواده شان به شهری دل نمیبندند چراکه بعد از سه یا چهارسال جابهجا میشوند. بچههای آنها هم با فرهنگهای مختلف بزرگ میشوند. امروز در یک شهر هستند و فردا در شهر دیگری با فرهنگی کاملا متفاوت با شهر قبلی. این شرایط باعث آشفتگی در یادگیری میشود. بنابراین وضع معیشت ارتشیها اصلا مناسب نیست. البته ما در آن زمان اقداماتی انجام دادیم. بانک حکمت ایرانیان و بیمه صبا را راهاندازی کردیم. تلاش زیادی برای ساخت مسکن برای ارتشیها داشتیم اما این اقدامات نسبت به مشکلاتی که دارند، بسیار کم است.
در مجلس نهم کاری نکردید؟
کارهای کوچک جانبی بود مثلا برای بازنشستگان ارتش بودجه ای را اختصاص دادیم و سعی کردیم اقداماتی انجام شود اما من خودم راضی نیستم. چون در این چند سال اصلا پولی وجود نداشت. ما تلاش کردیم پولی را به این کار اختصاص دهیم اما پولی نبود.
مدتی است که موضوع ایجاد معاونت مرزبانی در نیروی زمینی مطرح شده است و گفته میشود قرار است پاسداری از مرزها به طور کامل به ارتش واگذار شود. این مسئله چقدر صحت دارد و تا کجا پیش رفته است؟
ما برای این امور تعاریف علمی داریم و بر اساس آن مرزبانی باید در نیروی انتظامی باشد. در زمانی که دشمن حمله میکند، نیروی انتظامی باید بتواند برای چند ساعت مقاومت کند تا واحدهای ارتش استقرار پیدا کنند. ما در پاسداری از مرزها تعریف مشخصی داریم و بر اساس آن معلوم است که حراست از آن در خط اول با چه واحدی است و خط دوم و سوم با چه واحدهایی است و به همین ترتیب. نباید این خطوط را از هم بپاشانیم. البته حرفهایی در این زمینه بود، که به نظر من واگذاری به نیروی زمینی ارتش کار درستی نیست و معمولا تا آنجایی که من اطلاع دارم در سایر کشورهای دنیا نیز فرماندهای مرزبانی زیر امر نیروهای زمینی ارتشها قرار ندارد.
27213