علیرضا قزوه در وبلاگ خود آورده است:
دیروز تلفن را برداشتم و زنگ زدم به جبار. مثل همیشه مهربان خوش و بش کردیم و من گلایه که چه می گویند جبّار؟ شنیدم سلمان را نفی کردی و این چه حرفهاست که زدی و او گلایه که اصلا حرف من این نبود و من کسی را نفی نکردم و حرف مرا نفهمیدند و من شعر انقلاب و دهه شصت را از همیشه بیشتر قبول دارم و سلمان و قیصر و دیگران را هم به عنوان موفّق ترین چهره های شعر انقلاب قبول دارم و دوستان کمی در فهم صحبت هایم عجله کردند و به خودشان گرفتند. گفتم ببین جبار! دعوای من و تو دعوای شخصی نیست و اصلا دعوا نیست و همه اش دوستی است و بحث ادبی است و اگر هنوز بر این مواضعی که ارادت ما همان است که بود و رفاقت ما اگر بیشتر نشود کمتر نخواهد شد و ما شاعران و ادیبان حتّی اگر مشکل مان جدّی تر هم باشد اهل خراب کردن این و آن نیستیم و جانمان برای هم می رود و گفت که اجازه بده مطلبم را از وبلاگم بردارم ، گفتم نه بگذار باشد و آن که احساس می کنم کمی تند رفته منم که اگر در آنجا نبودم به صحبت های برخی دوستان اعتماد کامل کردم و حالا همین حرف تو برای من حجت است و دلیل که تو به شعر انقلاب و جنگ و ادبیات آن بی اعتنایی نکردی و بلکه از مدافعان آن هم هستی .
و اصلا این بحث و دعوا نباید کشیده می شد به اینجا و اینقدر بزرگ می شد و حکایتش کم مانده بود که بشود به آتش کشیدن یک قیصریه به خاطر یک دستمال . دیگر آن که من با همه این رفاقت ها هنوز بر سر همان عهد هستم و هنوز مواضعم با کاکایی کمی تا قسمتی فرق می کند. امّا این دلیل نمی شود که به شاعرانگی او و حرفهایش بی اعتنا باشم و نگویم عیدت مبارک جبار! دست درست برادر! حق پشت و پناهت دوست من! زنده باشی پهلوان ، شاعر بمانی تا همیشه...
متقابلا عبدالجبار کاکایی در وبلاگش نوشته است:
ممنونم از اظهار امان نامه بر پایبندی من به شعر دهه شصت که به فراخوان وبگردان پایگاهها ی سایبری به مقر هاشون انجامید.اماانچه در نقل محفل کتاب یاد شده گذشت از زبان من شرح مختصرموضوع و محتوای شعر انقلاب در چند عبارت کوتاه و شباهت رویکرد های موضوعی کتاب مذکور به انها و برحذر داشتن شاعر از تکرار خطاهای ناشی از عصبیت انقلابی مثل تفکیک آدمها و جمعیت ها ذیل عنوان عبدالله و سمیه یک طرف و جهانگیر و شهلا طرف دیگر و اسطوره سوزی و آموزش اخلاق شهروندی با اتکا به نهاد های تنظیم اخلاق رسمی کشور به جای بهره خوری از دین زنده ی جامعه و شباهت برخی قطعات کتاب یاد شده به هول و هیجان همان سالها بود و بس . حتی در جواب کسی که پی جوی ایراد من بود بیتی از حاج مرشد چلویی خواندم که :زاهد اگر که امر به معروف می کنی /طوری بکن که قلب گنه کار نشکند . که با داشتن این الگو های اخلاقی از دین زنده جامعه حیف است نسل پس از بحران در صف پایگاه های رسمی انتشار اخلاق دولتی باشد.
وقتی دیدم خبرگزاری فارس در نقل اظهاراتم امانت دار نبود و به تنظیم خود خواهانه خبر پرداخته بود من باب تادیب مخبر و با تذکر به حفظ هوشمندی مولف به میراث داران موج مرده شعر انقلاب که پاتوق غیر رسمی آنها خارج از حوزه هنری بود اما سلسله فعالیتهای رسمی و غیر رسمی شان سر از افشاگری های محافل مطبوعاتی غیره و کذا در آورد و گاه در فضا سازی موضوعی شعر دهه شصت بی تاثیر نبودند اشاره کردم وخصومت خود ساخته و دائم شعله ور این برادران نسبت به مخالفان را نه به سبب غیرت دینی که تکلیف پایگاهی دانستم و از وارثان ادب انقلابی من جمله مولف و هم فکرانشان که شما بهتر می شناسید خواستم از این موج مرده تبعیت نکنند و امثال حاج مرشد را در اشاعه ی ادب سر مشق بگیرند که در صراط بمانند و کینه توزی و تجددستیزی بی وقفه و گاه بی دلیل را نشانه ایمان درست ندانند که گاه معلول سببی نهفته است .
اما انتشار ویروس کامنتهای بی هویت و مویه های و رجز ها و تحکم هایی که میل به تشنج داشت و جعل اخبار و آثار سبب شد شما هم اظهار نظر بفرمایید و در جهت بحران خود ساخته مولف حرف بزنید لیک ازقبل همان بزرگواری و کرامت که در شما سراغ داشتم موضوع به تلفنی و اظهار محبتی فیصله یافت ولله الحمد .
سابقه خبر را با عنوان «چه شده که شعر انقلاب را نفی میکنی؟ با همین مخ تابدارت، دوستت دارم» و «هوای هند، خاطرات را تغییر میدهد؟/ ورودت به صحنه بحران اخیر باید برای مریدانت درس باشد!» بخوانید.