نقص یا در خوشبینانه‌ترین حالت ناتوانی ابزارهایی مانند خط و رسم‌الخط را نباید بر گردن کاربر انداخت.

عده‌ای هستند که شهوت عجیبی به گفتن و نوشتن دارند و این گفتن و نوشتن را نیز وقتی دوست دارند که گوینده و نویسنده را در مقام افتا بنشاند و برای من و شما فتوا بدهند و ما را به عمل به فتوای خود وادار کنند یا دست کم فرا بخوانند. از بدی روزگار کم‌مایگی در دانش و داشتن انباری از دانسته‌های کهنه و بی‌نظم و بی‌سود و نداشتن مبنای علمی دستشان را تنگ کرده و دانششان را تنک. از بی‌چاره‌ترین و بی‌صاحب‌ترین چیزها که هر از چندی درباره‌اش فتوا می‌دهند زبان و خط است. این روزها نیز متنی را که سراسر خطا و کج‌فهمی است درباره‌ی نگارش یک واج فارسی مانند ورق زر دست به دست می‌گردانند و گمان می‌کنند گنج یافته‌اند و عجب این که از هم سرقت نیز می‌کنند.

قبل از پرداختن به اصل ماجرا یک توصیه‌ی جنبی، اگر نزد پزشکی رفتید و دست روی قلبتان گذاشت و گفت این کلیه‌تان خوب کار نمی‌کند سریع از مطبش فرار کنید، داروهایش را نخورید و گزارشی از ماوقع نیز تنظیم کنید و به سازمان نظام پزشکی ارائه کنید تا مجوز طبابتی اگر دارد باطل کنند و اگر ندارد به جرم شیادی بگیرند و ببرند آنجا که باید.

در کار زبان و چیزهای مرتبط با آن نیز چنین است. اگر متنی یا گفتاری دیدید که خردمندی گران‌مایه درباره‌ی کسره‌ی اضافه حرف می‌زند اما فرق زبان و خط و رسم‌الخط را نمی‌داند و گاه این را آن و گاه آن را آن یکی فرض می‌کند بترسید و بگریزید.

زبان آن ابزار ارتباطی مختص به انسان است که دو گونه ظهور گفتاری و نوشتاری دارد و ظهور گفتاری البته بر نوشتاری فلبه دارد. بسا زبان که خط ندارد و بسا زبان - مانند فارسی خودمان - که به بیش از یک خط می‌نویسندش و بسا زبان - باز مانند فارسی خودمان - که در گذر زمان خطش عوض شده است.

خط آن ابزار و دستگاهی است که بنا است گفتار شما را به شکلی مقرون به صرفه و عاقلانه ضبط کند.

رسم‌الخط شیوه‌ای است برای به کار بردن خط که در پی تثبیت شکلی یگانه برای آن دسته از محصولات گفتاری است که می‌توان آن‌ها را چند طور نوشت.

این سه را با هم نباید درآمیخت و یکسان انگاشت. این که خط به رسم‌الخط نیاز دارد یا خیر محل تردید جدی است، حال ببینید این شبه استدلال که این‌ها رسم‌الخط را عوض کرده‌اند پس به خط «آسیب» رسانده‌اند پس زبان را معرض خطر قرار داده‌اند چه قدر بی‌مایه است.

در این ورق زرنمای اخیر، آن که در موضع افتا نشسته اعتماد به نفس کافی نداشته در عین حال سلامت نفس گذشتن از موضوعی که تخصصش نیست را نیز نداشته و کرامت نفس امضا کردن پای مطلبش را نیز نداشته، پس دست به ترفندی زده سراغ دو نفر رفته تا فتوایش را با فتوای آنان محکم کند. اولی ناشناسی است دانش‌آموخته‌ی نرم‌افزار و دانشجوی دکتری زبان‌شناسی رایانشی؛ و آن که زبان‌شناسی خوانده می‌داند که این یعنی ایشان بنا است مهندسی باشند در خدمت زبان‌شناسان نه صاحب‌نظری در زبان‌شناسی.

دومی شاعری است ارجمند که او نیز چیزی از دانش زبان‌شناسی نخوانده است. مردی است شریف، انسانی دوست داشتنی، شاعری نازنین، اما بی‌خبر از زبان‌شناسی. از این دو نفر نام نمی‌برم چون گمان می‌کنم ناخواسته درگیر این ماجرا شده‌اند.

البته فراهم آورنده‌ی متن که از خودش با عنوان خبرنگار ادبیات خبرگزاری‌ای یاد می‌کند، اولی را پژوهشگر زبان‌شناسی می‌نامد و دومی را شاعر افغان.

اما متن چیست؟ مقدمه‌ای سرسری و شتاب‌زده از خبرنگار در کنار عکس صفحه‌ای از کتاب درسی اول دبستان و دو یادداشت - احتمالا وبلاگی و حتی شاید بی اجازه‌ی نقل - از این دو نفر.

کل یادداشت نفر اول بر تفکیک نوشتاری (رسم‌الخطی) میان انواع کاربرد واج /e/ در فارسی استوار است. این یعنی نویسنده‌ی محترم وظیفه‌ی خط را نمی‌داند. وظیفه‌ی خط بازنمایی معقول و مقرون به صرفه‌ی گفتار است. در گفتار چند واج /e/ نداریم. همه را یک جور تلفظ می‌کنیم و از قرائن و امارات و شواهد متنی و فرامتنی متوجه کاربرد هر یک می‌شویم. اگر بنا باشد کاربرد را داخل کنیم همان‌طور که او خود اشاره کرده دست کم چهار کاربرد برای واج /e/ می‌شناسیم و آن وقت باید /e/ را به چهار شکل مختلف بنویسیم. در حالی که در فارسی کنونی گاهی /e/ را نمی‌نویسیم مثل «سارق» یا «دوست حمید» و گاهی می‌نویسیم مثل «پایه» یا «شرمنده» و گاهی بدون الزام می‌نویسیم مثل «دانِش» یا «کارِ سترگ». راه چهارمی نداریم.

بگذریم که اگر این تفکیک کاربردی را ملاک بگیریم آن وقت باید برای بیش از ده کاربرد /i/ که در دستور زبان فارسی می‌شناسیم سر به دیوار بکوبیم، چون همه را تنها با «ی» می‌نویسیم.

از این متن بگذریم؛ شاعر دوست داشتنی چه می‌گوید؟ پر خروش می‌گوید نوشتن «دوسته من» یا «این کتاب منِ» غلط است. چرا غلط است؟ دلیلی نمی‌آورد. جاهایی چنین دیده و خوانده و اطلاع بیشتری نداشته و همان را منتقل می‌کند.

اما ماجرا چیست؟ ماجرا این است که رسم‌الخط فارسی در عمل هنوز به شکل کامل پدید نیامده و در بسیاری مواضع محل بحث و تردید است و این خود یکی از نشانه‌های الزامی نبودن رسم‌الخط است. اما در همین رسم‌الخط نیمه‌کاره تا چندی پیش تفکیکی کاربردی بین دو گروه از /e/ها قائل می‌شدند، /e/ در پایان واژه را که جزئی از واژه بود با «ه» می‌نوشتند و /e/ در میان واژه یا /e/ای را که جزء واژه نبود و مستقل بود در عمل نمی‌نوشتند یا به شکل غیر الزامی «-ِ» می‌نوشتند. این گرایش رسم‌الخطی مخالف ماموریت خط است چون مقرون به صرفه نیست. یعنی شمای فارسی‌زبان ساکن ایران یا افغانستان باید برای یک واج /e/ سه شیوه‌ی نوشتن را به خاطر بسپارید. این چیزی است که باید نهادی مانند فرهنگستان برایش فکری کند و این سه شیوه را به یکی تقلیل بدهد. حالا که فرهنگستان آستین بالا نزده، مردم خود با شیوه‌های شخصی مشکل خودشان را حل می‌کنند و شیوه‌ی شخصی وقتی به سطح اجتماعی می‌رسد تشتت را بازتاب می‌دهد. این تشتت بازتاب نامعقول بودن رسم‌الخط است نه بی‌سواد و بد و بدکردار بودن مردم. به جای متهم کردن مردم و خطابه‌های خودستایانه و نیندیشیده و بی‌فایده نوشتن یا منتشر کردن باید برای حل مشکل فکری کرد.