سمیه علیپور: حسین کندری در اولین فیلم سینمایی خود سراغ روایت قصه یک شخصیت در اوج تنهایی رفته است؛ هومن سیدی در نقش اشکان که یک سرباز است، دورترین نقطه را برای روزهای سربازی انتخاب کرده است. او که از بیماری روانی رنج میبرد، در تنهایی نه فقط با مشکلات طبیعت خشن اطراف خود روبروست بلکه بیماری خود را نیز تشدید شده مییابد و این دنیایست که کندری در «اینجا کسی نمیمیرد» روایت میکند.
سینا سعیدیان به عنوان تهیهکننده و رضا بهبودی و مهدی حسینینیا در مقام بازیگران با کندری در این فیلم همراه بودهاند. این چهار هنرمند با حضور در کافهخبر درباره این فیلم سینمایی و اکران آن در گروه هنر و تجربه سخن گفتند.
فیلم ساختن در مورد یک شخصیت بیمار که بیماری او یکی از اجزای پیشبرنده داستان است، علاوه بر ریسک بالای این سوژه نیازمند تسلط به موقعیت این شخصیت است. حفظ حال و هوای شخصیت بیمار در کل قصه و در کنار آن انتخاب بازیگری که بتواند این حس را به خوبی در فیلم نگه دارد، همگی نیازمند دقت بالا هستند. چطور این مراحل را طی کردید؟
حسین کندری (کارگردان): قبل از همه اینها باید انگیزهای برای ساخت فیلم درباره یک بیمار وجود داشته باشد، بعد از آن به این نکته میرسیم که چنین دغدغهای چقدر در طول زندگی برای خود ما در جریان بوده و اهمیت داشته است. من از زمانی که دانشگاه میرفتم بیش از آنکه کتابهای مربوط به رشته خودم را بخوانم کتابهای روانشناسی میخواندم. این موضوع همیشه برای من جذاب بود که مسائل روانی چطور روی ما تاثیر میگذارد. حدود سال 1382 به عنوان همراه در جلساتی حاضر میشدم که روانشناسان برخی افراد را مورد مطالعه قرار میدادند. در این جلسات چیزی که توجه من را جلب میکرد، حال و احوال افرادی بود که تحت درمان بودند.
زمانی که تصمیم گرفتم فیلم بسازم، به نظرم این سوژه جذاب آمد. نکته دیگر انتخاب بازیگر نقش اشکان بود. او باید جوانی میبود که هم بتواند نقش یک سرباز را بازی کند و هم از لحاظ اعتباری برای فیلم آورده داشته باشد و هم ذهنیت بیمار روانی بودن او از ابتدا روشن نباشد. لب مرز باشد: یعنی اگر بگوییم بیمار روانی است باورپذیر باشد و و اگر بگوییم نیست باز هم قابل باور به نظر برسد.
بر همین اساس آقای سیدی را به عنوان بهترین گزینه ممکن انتخاب کردیم و در این میان افراد دیگری به قصه اضافه شدند که رنگآمیزی شخصیت اصلی را سبب میشوند.
حسین کندری
آقای بهبودی، ما در جاهایی از فیلم در مورد واقعی بودن و یا نبودن شخصیت قاسم با بازی شما هم دچار تردید میشویم. این مساله برای خود شما هم مطرح بود؟ فکر میکردید چنین برداشتی هم به وجود آید؟
رضا بهبودی (بازیگر): از نظر من تنها شخصیت خیلی واقعی فیلمنامه همین قاسم است. منظورم از خیلی واقعی این است که او اصرار دارد واقعی باشد. او در مواجهه با اطرافیان بیمار سعی میکند واقعی باشد، منتها او هم به گونهای مریض است. بیماری قاسم را میتوانیم در روایتی که او از مواجهه با زنش دارد درک کنیم.
اگر بحث فیلم را تنهایی آدمها ببینیم، متوجه میشویم قاسم هم دچار مشکل است. نشانهها به گونهای است که قاسم در حقیقت وجود دارد، هر چند در رویاهای اشکان نیز جای پیدا میکند. در فیلم تلاش شده در مورد واقعی بودن قاسم خیلی تردیدی ایجاد نشود.
البته اشکان به واقعی بودن قاسم هم شک میکند و در پایان فیلم میبینیم که از او هم میپرسد تو واقعی هستی، اما این سئوال یا بودن قاسم در رویاهای اشکان به معنای خیالی بودن این شخصیت نیست.
آقای سعیدیان، ساخت فیلمی در این حال و هوای خاص و لوکیشن و فضایی که خارج از شهر بود، چطور تجربهای بود؟
سینا سعیدیان (تهیهکننده): علاقهمندی من به این بود که بتوانم فیلمی با کیفیت و قابل قبول تولید کنم. زمانی که فیلمنامه را خواندم، از منظر تولید به آن نگاه کردم و حس کردم به لحاظ تولیدی شرایط خوبی دارد. اکثر اتفاقات در یک لوکیشن میگذرد و موقعیت جغرافیایی به گونهای بود که میدانستم میتوانم پیشنهاد خوبی برای آن داشته باشم. قصه در کوههای کردستان میگذرد و من از آنجا که اهل آمل هستم، به منطقه شمال کشور تسلط داشتم و میدانستم میتوانیم فضای خوبی در دامنه شمالی دماوند برای این کار بیابیم.
یک فیلمنامه که محتوای متفاوتی از کارهای تکراری شهری داشت، در کنار آدمهایی که در این گروه بودند، همگی من را راغب کردند در این پروژه حضور داشته باشم.
نسبت خودتان با دغدغه فیلمنامه چه بود؟
سعیدیان: من همیشه وقتی کاری انجام میدهم در مورد فیلمنامه فقط به عنوان یک فرد و نه از جایگاه تهیهکننده نظر خودم را در مطرح میکنم. محتوای فیلم برایم جذاب بود و حس کردم میتوانیم با ساخت این فیلم، کاری قابل قبول و دغدغهمند ارائه کنیم.
آقای حسینینیا با آنکه حضور شما در نمای نزدیک و دیالوگتان خیلی زیاد نیست، اما همان سکانسی که با اشکان دیدار میکنید و صحبتهایتان، خیلی به چشم میآید. این نقش را با ویژگیهایی که داشت، چطور دیدید؟ به نظر میرسد این شخصیت هرچند جلوی دوربین مدت کوتاهی حضور دارد، اما برای خود شما عمق بیشتری داشت.
مهدی حسینینیا (بازیگر): 10 سالی هست که با حسین کندری رفیق هستم و با هم فیلم کوتاه کار کرده بودیم تا اینکه به این فیلم رسیدیم. ممکن است نقش من در فیلم کوتاه باشد، اما تاثیرگذار است. آدمی که در فیلم میبینیم عقبهای دارد و خشونت آن فضا و اتفاقاتی که آنجا میافتد اینکه اصلا به چه دلیل باید آنجا سربازی حضور داشته باشد، نشان میدهد. فشاری که روی شخصیتهای بومی آن منطقه هست، از طریق این شخصیت منتقل میشود.
کندری: این را در تایید صحبتهای مهدی میتوانم بگویم که بحث لانگشات و کلوزآپ دیدن در فیلم و حتی در زندگی خود ما خیلی مهم است. ما وقتی از دور به زندگی دیگران نگاه میکنیم، اغلب حسرت آنان را میخوریم. شخصیت ژوآن که مهدی در فیلم بازی کرده، عملا خشونت موجود در آن فضا و سختیهای آنجا را نمایان میکند. قاسم را وقتی از دور میبینیم یک شخصیت شوخ جلوه میکند و وقتی به درون او نزدیک میشویم، مشکلات او پررنگ میشوند.
فارغ از اینکه ما در بستر روانشناسی قصه را مطرح میکنیم، اما نکته پراهمیت در فیلم بحث تنهایی است.
اتفاقا الان میخواستم به موضوع تنهایی در فیلم بپردازیم. آقای بهبودی، فیلم از چه زاویهای تلاش کرده به موضوع تنهایی بپردازد؟
بهبودی: ما در فیلم میبینیم اشکان میل شدیدی به تنهایی دارد. در اطرافیانمان آدمهایی را دیدهایم که نیاز به درمان و تراپی دارند، اما همت نمیکنند وارد این مسیر شوند. شخصیت اشکان در فیلم با آنکه به نظر میرسد دوره درمان را پشت سرگذاشته است، اما تنهاییطلب است. به نظر میرسد انتخاب این محل آرام و ساکت انتخاب خود اشکان بوده است. در عین حال با شخصیت قاسم روبرو میشویم که او ازدواج کرده و به ظاهر تنها نیست، اما تنهایی غریب دیگری دارد. او زن مریضی دارد که همین تنهایی او را تشدید میکند. روژین که شخصیت زن قصه ماست، باز هم گرفتار تنهایی عجیبی است.
رضا بهبودی
شخصیت قاسم برای تصویر کردن تنهاییاش شرایط سختتری به نسبت اشکان دارد. او خانواده دارد و در عین حال شخصیت شوخ و پرحرفتری نسبت به اشکان است. تنیدن حسن تنهایی در او و ارائه آن پیچیدهتر از اشکان به نظر ميرسد.
بهبودی: نوع گفتن دیالوگها و بعضی لحظهها این حس را منتقل میکند. میبینیم قاسم زمانی که در کنار اشکان نشسته، و اشکان از او میپرسد از زنت چه خبر، ميگوید با باباش خوش است. در اینجا میدانیم قاسم خودش نقش پدر همسرش را برای او ایفا میکند. تلخی و حسرتی که در بیان وجود دارد، به نوعی تنهایی را نمایان میکند. قرار نبود خیلی هم به قاسم نزدیک شویم و میخواستیم فقط رنگی از شخصیت او را در فیلم داشته باشیم.
آقای حسینینیا این تنهایی در مورد شخصیت خود شما هم در فیلم دیده میشود و در مورد شخصیت شما با خشونت آمیخته شده است.
حسینینیا: ژوان به تنهایی واکنش نشان داده و این خشونت در او ظاهر شده است. خشونت او را به انزوا و تنهایی نبرده است. واکنشی که او به این تنهایی نشان داده، منجر به خشونت شده است. ما وقتی او را با این همه خشونت میبینیم این پرسش برایمان به وجود میآید که اصلا چیزی برای او مهم است. ژوآن هم در این تنهایی از خود میپرسد اصلا مگر کسی در این سالها در کنار من بوده است؟ پس او باید خودش گلیم خود را از آب بیرون بکشد، حالا با خشونت. روژین، اشکان و قاسم درگیر تنهایی هستند و دست و پایی میزنند تا از آن بیرون بیایند، اما ژوآن کاملا با این تنهایی کنار آمده و به این ترتیب تلاش میکند انتقام تنهایی را با خشونت بگیرد.
همکاری شما با آقای کندری و در آن فضای خاص چطور بود؟
حسینینیا: لوکیشن آرامشی برای من داشت و سکوتی که در آنجا حاکم بود تجربهای تازه برای ما رقم میزد. حسین میخواست ما را به تنهایی برساند و آن فضا ما را به آن حس میرساند. ما در آنجا یک طلوع و یک غروب به زیبایی تمام میبینیم و همین. آن فضا برای خود من بسیار تاثیرگذار بود.
مهدی حسینینیا
با فیلمنامه کامل رفتید در لوکیشن؟
سعیدیان: فیلمنامه یک سال قبل از فیلمبرداری نوشته شده بود، اما زمانی که نقش قاسم به آقای بهبودی پیشنهاد شد، خود ایشان پیشنهادهایی برای این نقش داشتند که بر این اساس میتوانیم بگوییم بخش عمدهای از شخصیت قاسم کنونی برگرفته از آوردههای خود آقای بهبودی است.
کندری: براساس این پیشنهادها فیلمنامه بازنویسی شد. یکبار براساس شخصیت اشکان بازنویسیها اتفاق افتاد و به جایی رسیدیم که اشکان قطعی شد. زمانی هم که حضور آقای بهبودی برای ایفای نقش قاسم قطعی شد، میدانستیم که ذات تحلیلگر ایشان ایدههایی به همراه میآورد. آوردههای او از تئاتر و توانش در بداهه موجب شده ایدههایی مطرح شود. این ایدهها موجب رنگ و لعاب گرفتن نقش میشد. در اصل این ایدهها عمق نقش را بیشتر کرد.
بهبودی: در پنج شش سکانس قاسم را میدیدیم که وارد این محل میشود و با اشکان گفتوگو میکند. پیشنهادهایی که من دادم موجب میشد شخصیت عمق داشته باشد.
ماجرای بیماری همسر قاسم از سمت شما مطرح شد؟
بهبودی: بله.
کندری: اینکه خود قاسم هم بیمار است، ایدهای بود که آقای بهبودی مطرح کردند.
بیماری زن قاسم تصویری از وضعیت بیماری اشکان به ما نشان میداد که خود این در برقرار ارتباط با قصه تاثیر بسیار زیادی داشت.
کندری: شخصیت بیمار را با حضور اشکان نشان میدهیم، در عین حال قاسم ما به ازای شخصیتی است که قرار است با این بیمار روبرو شود. گفتوگوهای مابین قاسم و اشکان به برخی سئوالها که در ذهن مخاطبان در مورد بیماری اشکان شکل میگیرد، پاسخ میدهد.
بهبودی: نویسنده زمانی که فیلمنامه مینویسد اتودهای هنری میزند و در ادامه کارگردان با برداشت هنرمندانه خود به این نوشته نزدیک میشود. خلاقیت زمانی تکمیل میشود که گروه بازیگر هم خودش را سهیم بداند و در رخداد نهایی که قرار است اتفاق بیفتد مشارکت کند. اگر یک کار فقط براساس ایده نویسنده و کارگردان پیش برود، اتفاق بدی نمیافتد، اما از نگاه من آن اتفاق ایدهآل زمانی رخ میدهد که نویسنده، کارگردان و بازیگر با هم اتوود میکنند.
گاهی اوقات در یک کار سینمایی نویسنده و کارگردان یکی هستند، اما براساس اتوودهایی که با گروه بازیگری زده میشود، بازیگران به مرحله خلاقیت در نقش نزدیک میشوند. من مطمئن هستم بخش مهمی از توفیق جناب فرهادی به این دلیل است که با بازیگران خود زیاد تمرین میکند. آقای فرهادی عقبه تئاتری دارد و تمرین تئاتری را بلد است. وقتی کارگردان با بازیگران تمرین میکند خود به ایدههای جدیدی میرسد، بنابراین مشارکت بازیگرانی که اهل این بررسیها و اتوودها هستند در تولید یک فیلم سینمایی خیلی لازم هستند.
البته آقای بهبودی احتمالا باید در سالهایی که کار کردهاید با کارگردانانی روبرو شدهاید که چندان پذیرای نظرات نیستند.
بهبودی: تا جای ممکن من از این همکاریها خودداری کردهام، مگر اینکه این ویژگی در آن هنرمند محترم به یک علتی باشد، مثلا اینکه سینما یا تئاتر او اینگونه کار را طلب میکند. کارگردان و نویسنده هنرمندیاند که اتوود خود را کردهاند و حالا مشارکت بازیگر صاحب ایده میتواند به نفع کلیت اثر باشد. من خوشبختانه این شانس را داشتهام که دوستان دعوتکننده از من برای همکاری پذیرای پیشنهادهای من بودهاند. نکته در این است که این پیشنهادها واقعا خودخواهانه نیست. من در جهت بیشتر کردن کمی نقش پیشنهاد نمیدهم. حتی این وضعیت به وجود آمده که از کمیت نقش خودم کم کردهام تا نتیجه کار بهتر باشد.
آقای کندری اینکه خودتان مدیریت فیلمبرداری را انجام میدادید کار سختی نبود؟
کندری: نه اصلا. یکی از امتیازهای این شکل از کار آن است که شما با سختی آن روبرو نمیشوید که بخواهید نظر خودتان را به یک آدم دیگر منتقل کنید. وقتی من ذهنیت بصری خودم را دارم راحتتر هستم که آن را اجرا کنم. من نه فقط در بخش فیلمبرداری، بلکه در همه بخشهای فیلم از پذیرش دیدگاههای جدید استقبال میکنم.
به نظر شما هم یکی بودن مدیرفیلمبرداری و کارگردان امتیاز بود؟
سعیدیان: بله خب، من وقتی از منظر تولیدکننده اثر به موضوع نگاه میکنم، این یکی بودن فیلمبردار و کارگردان موجب میشود زمان ذخیره شود.
سینا سعیدیان
موسیقی فیلم یکی از بخشهای کار است که بسیار جلب توجه میکند. البته به نظر میرسد تکیه زیادی روی موسیقی و استفاده از آن شده است.
سعیدیان: زمانی که دانشجو بودم، بیش از آنکه در دانشگاه خودمان باشم، در دانشکده موسیقی بودم. دوستان نوازنده زیادی دارم و یکی از بخشهایی که در جریان تولید فیلم در مورد آن هیجان زیادی دارم، موسیقی است. مهدی پناهی از جمله کسانی بود که دانشکدهاش دیوار به دیوار دانشکده ما بود. او بسیار باسواد است و در آهنگسازی آدم پیچیدهای است. بر همین اساس معتقدم موسیقی این فیلم نقطه عطفی در کارمان است و به عنوان یک موسیقی فیلم در سینمای ایران یک سر و گردن بالاتر از اغلب موسیقیهایی است که در فیلمها میشنویم.
از نظر سلیقه شخصی خودم عاشق سازهای زهی هستم و ایده آقای پناهی را در راستای فضای فیلم جلو بردیم.
آقای کندری اینکه در کدام صحنهها موسیقی وجود داشته باشد، نظر شما بود؟
کندری: بله. این بحش را اینطور میتوانم توضیح دهم که ما تصویری ساختهایم و حالا این تصویر نیاز به صدا دارد. زمانی صدا همان سکوت است و زمانی فضاسازی سوتی و در مقاطعی هم موسیقی. من به صورت همزمان با صداگذار و آهنگساز صحبت میکردم و به هر دوی آنها صحنههایی که نیاز بود در آن افکت صوتی و یا موسیقی باشد، نشان دادم. من از ابتدا تاکید داشتم در صحنههای رویا موسیقی خاصی را بشنویم که متوجه تفاوت آن با کل کار شویم. این جسارت که در آهنگسازی فضای متفاوتی را تجربه کردیم، به نظرم خود جذابیت ایجاد میکند. فضایی که ویلون در صحنه التهاب میتواند ایجاد کند، تقریبا در دیگر سازها نیست. موسیقی فیلم تعاملی بود که از ایدههای جذاب مهدی پناهی به وجود آمد.
اینکه نتیجه کارتان در گروه هنر و تجربه اکران میشود برای شما رضایتبخش است؟
بهبودی: علاقهمندیهایم من را به این سمت کشانده که به سمت فیلمهای دغدغهمند بروم؛ فیلمهایی که فیلمساز با دغدغه هنری به اثر نزدیک شده یا نگاه اجتماعی دنبال کرده است. بر همین اساس در فیلمهایی چون «لانتوری» و «عصبانی نیستم» بازی کردهام. ما زمان ساخت این فیلم از ابتدا میدانستیم برای کجا آن را میسازیم. من نه تنها خوشنودم بلکه افتخار هم میکنم نتیجه کارمان در گروه هنر و تجربه دیده میشود. مشکل فقط برگشت سرمایه است که ممکن است این برگشت سرمایه به سختی در این گروه اتفاق بیافتد. امیدوارم تماشاگران اهل ذوق حمایت خود را دریغ نکنند و این چراغی که دو سه سال است روشن شده، با حمایتها روشن بماند.
من به خاطر دارم در دوران تحصیل که مشهد زندگی میکردم، 15 ساعت سوار اتوبوس میشدم و به تهران میآمدم و فیلم تارکوفسکی را در سینما عصرجدید میدیدم و دوباره برمیگشتم. الان سینمای هنر و تجربه برخلاف آن سالها در دسترس همه در شهرستانها هم هست. کافیست علاقهمندان از خانههای خود بیرون بیایند و به سالن سینما بروند تا چراغ سینمای هنر و تجربه روشن بماند. هر چیزی اگر استعداد رشد داشته باشد، حتما نیاز به این دارد که آدمهایی اهل ذوقورزی باشند تا آن را پرورش دهند.
کندری: اگر هر کسی کاری کند که مردم به جای مصرف قرص و دارو به سمت اندیشیدن پیش بروند، این اتفاق بسیار مهمی است. دیدن فیلم هنری یک شانس است چون موجب میشود سطح اندیشهمان را ارتقا بدهیم. به جای دیدن سریالهای ماهوارهای که حالت مسکن دارد، اگر زمان بگذاریم و به سینما برویم و «ممیرو»، «آی آدمها» ببینیم به سمت فکر کردن پیش میرویم. سینما در اصل یک کار فرهنگی است که قرار است ما را به فکر کردن وادارد و شهربازی نیست.
سعیدیان:
ما در مرحله اکران فیلم هستیم و تنها چیزی که میتواند روی فروش آن تاثیر بگذارد، تبلیغات است. این فیلم باید مخاطب خودش یعنی همان مخاطب هنر و تجربه را پیدا کند. امیدوارم در بحث تبلیغات به خصوص در گروه هنروتجربه که این یک معضل جدی هست، اتفاقی بیافتد و شرایط مناسبتر برای دیده شدن فیلمها فراهم شود.
عکس: عارف طاهر کناره
5858