بخشهایی از گفتوگوی کاوه آفاق در زیر آمده است:
متاسفانه الان به جایی رسیدهایم که برخیها گوشی به دست شدهاند و معضلات و کاستیهای جامعه فیلم میگیرند و برای پخش شدن برای شبکههای ماهوارهای میفرستند.
شاید این کار دلیلش این است که تلویزیون خودمان حاضر به پخش این تصاویر و این فیلمها نمیشود. البته هیچکدام از اینها دلیلی برای انجام این کار نیست. اما همین تلویزیون ملی ما، من و بسیاری دیگر از همکارانمان را راه نمیدهد. من که زیر بدترین فشارها پرچم ایران را از دستم در نیاوردم.
تصویر بدی که از ایران در ذهنِ مردمانِ دیگر کشورها شکل گرفته را کارگردانانی ساختند که میخواستند جایزه بگیرند و برای رسیدن به این هدفشان بدترین تصویرها از ایران را نشان دادند. من به این کارگردانها میگفتم «گدا گرافی». از گداها و از بدترین جاهای کشور تصویر میگرفتند. مشکلشان با جای دیگر بود اما نمیدانستند با این کارشان آبروی میهن را میبرند. این تصویر زشتی که خارجیها از ما دارند حاصل کارِ کارگردانان خائنی است که از سال 1360 تا همین اواخر فیلمهایی سیاهنمایی شده را میساختند تا از جشنوارههای خارجی جایزه بگیرند. این تصویر را آنان ساختند. خیلی از خارجیهایی که به ایران میآیند وقتی با واقعیت ایران مواجه میشوند واقعا تعجب میکنند؛ چرا که واقعیت ایران با آنچه در ذهنشان هست متفاوت است.
این اتفاقها در سالهای 1356 و 57 هم افتاد. در دورهی مشروطه هم افتاد. این بیماری از گذشته بوده است. 1320 انگلستان به ایران حمله کرد. از جنوب آمد و هر کسی جلویش ایستاد را کشت. ایران را اشغال کرد. شاه را عوض کرد. به غرور ملی ایران توهین کرد. پنج سال قحطی شدیدی در ایران رخ داد. اما جالب است بدانید وقتی انگلیسیها به ایران رسیدند مردم جشن گرفتند! در حالی که بعد از آن پنج سال قحطی در کشور فراگیر شد. این رفتارهای مردم به این دلیل است که فقط سیاهی میدیدند. این دردِ خودناباوری تاریخی است.
خیلی از گروههای موسیقی که الان به صورت زیرزمینی فعالیت میکنند، هیچ وقت برای مجاز شدنشان تلاش نمیکنند. گاهی معروفیت و شناخته شدنشان به دلیل همین زیرزمینی بودنشان است.
بچههای نسل ما اینجوری نبودند. ما قصهی زیرزمینی را با «یاس» و «اروین خاچیکیان» و «آراد» ساختیم. این قصه میگفت که ماهایی که زیرزمینی هستیم با این همه فشار ماندهایم و تلاش میکنیم و به اوج میرسیم. این رویکرد ذهنی ما بود. نسل ما رویکردشان این بود. الانیها را نمیدانم. باید این نکته را هم قبول کنیم که واقعا به برخی از این خوانندگانِ زیرزمینی مجوز نمیدهند. وقتی به کاوه آفاق مجوز دادن 6 سال طول میکشد، برای بقیه هم همین است.
از خوانندگانی که در میان همنسلان شما بودند و غیرمجاز کار میکردند، اکنون کدامشان مجوز گرفتهاند.
«سیامک عباسی»، «رستاک»، «سینا حجازی» و من. «آراد»، «آرین نائینی»، «هومن اژدری»، «یاس» و خیلیهای دیگر هم هنوز مجوز ندارند.
شما در حال حاضر خوانندهای هستید که مجوز دارد و به راحتی آلبومهایش را منتشر و کنسرتهایش را برگزار میکند. از میان خوانندگانی که الان مجوز ندارند، به نظرتان کدامشان مانند شما میتوانند فعالیتشان را به صورت قانونی و مجوزدار آغاز کنند و اتفاق خاصی هم رخ ندهد!
همهشان. از یاسر بختیاری گرفته تا آراد. مملکتی آسیب نمیبیند که آلارمهایش همیشه روشن باشد. آلارمهای یک مملکت هنرمندان، روشنفکران، برخی سیاسیون و جناحهای سیاسی هستند. آلارمها را خاموش کنید کشور راه را اشتباه میرود. وجود همه اینها لازم است. من معتقدم اینها آلارم هستند. حتی اگر زبان گزندهای داشته باشند وجودشان لازم است چرا که با وجودشان تعادل ایجاد میشود. البته منظورم از روشنفکران آنهایی نیست که فقط غُر میزنند و هیچ راهکاری هم برای مشکلات ندارند.
بچههای موزیک، آنانی که در نسل ما بودند تا آقای امیر تتلو، کسانی هستند که جانشان را برای ایران میدهند.
نکتهای که وجود دارد این است که الان شما کنسرتهایتان را به راحتی برگزار میکنید و مردم هم میآیند و اجرای شما را میبینند و هیچ مشکلی هم پیش نمیآید.
برای بقیه هم همین است. اما وقتی که زیرزمینی بودم جوان بودم و انرژیام هم بیشتر بود. الان 33 ساله هستم.
از وقتی که روی زمین آمدم حملههای ناجوانمردانهای به من شده است. از یه طرف عدهای به من میگویند که دهنت را ببند و حرف نزن؛ مجوزت میپره. از یه طرف دیگر هم عدهای میگویند تو برای مجوز حرف میزنی. من وقتی مجوز هم نداشتم برای خرمشهر خواندم. آن کار را زمانی ارائه دادم که در اوج مشکلات و دردسرها و بدبختیهایم بودم.
همیشه همین است؛ وطنپرستها همیشه اون وسط گیر کردهاند. شما فکر میکنید این خوانندگانی که هر روز در تلویزیون هستند و فالش هم میخوانند؛ اگر کشور نیاز داشته باشد اینها به جبهه میروند؟ نه! «یاس» میرود. من میروم. نه این کسانی که هر روز در رسانههای ما هستند.
کاوه آفاق در حال حاضر کجای موسیقی ایران و جهان است.
من در موسیقی جهان مقابل کسانی مانند جان لنون عددی نیستم. در ایران هم در مقابل کسانی مانند استاد شجریان و فرهاد کسی نیستم. ولی در کنار همسنوسالان خودم عددی هستم. چرا که هیچ کدام از آنان به اندازهی من مطالعه ندارند. حرفی که درباره جان لنون زدم علمی بود. زندگی همه این بزرگان را حفظم و براساس منابع اصلی و انگلیسی آنان را مطالعه کردهام.
57241