با ظهور و تجلی پوپولیسم افراطی در سال 1384 در عرصه سیاست در ایران، اظهارات گمراهکننده تبدیل به رویه معمول از سوی برخی سیاستمداران در مصدر قدرت شد. هرچند با تشخیص هوشمندانه مردم در انتخابات یازدهم، حنای پوپولیستها و شیوههای تبلیعاتی آنان تا حد زیادی رنگ باخت، ولی واقعیت آن است که پدیده پوپولیسم جان سختتر از آن است که بهسادگی تسلیم واقعیت شود. از در که بیرون رود از پنجره باز میگردد. باتوجه به عدم تعهدی که در نهاد این رویکرد وجود دارد، پوپولیستها هر لحظه خود را در لباس جدیدی میآرایند و حضور جدیدی پیدا میکند. هر چند، این قلم بر این باور است که هر ماری، مارمهره ندارد و هر کسی نمیتواند نقش راهبر پوپولیستی را ایفا کند؛ حتی اگر از ایراد هیچ اتهامی فروگذار نکند و از دادن هیچ وعدهای دریغ ننماید. افزون بر این، با توجه به عملکرد و سیاست پرمخاطره آنان در دولت گذشته، مردم ایران نمیتوانند به آنان و وعدههای پوشالی و بیپشتوانهشان اعتماد کنند. با این وجود، فهم سازوکار تبلیغی آنان در تشخیص تلهای که پوپولیسم برای افکار عمومی پهن کردهاست، خالی از لطف نیست.
به گمان من، آقایانی که خود را برای رقابت در انتخابات ریاستجهوری پیشِ رو آماده کردهاند کموبیش از درک این حقیقت غافل ماندهاند که با یک جامعه چندپاره و حرکت پوپولیستی کمسابقه از نظر تاریخی در ایران و بسیار بیمحابا از حیث آمادگی هزینهکردن منابع نسلهای فعلی و آتی برای پیروزی در این رقابت روبرو هستند. این وضعیت را در راهبردهای اتخاذی و اظهارات منطقی برخی از آقایان در نقد وضع موجود و یا تبعیت برخی دیگر از آنان از منطق پوپولیستی بدون درکِ ماهیت و سازوکارهای آن آشکارا میتوان دید. این نقدها اغلب فارغ از این حقیقت صورت میگیرند که پوپولیسم نقد ندارد و سراب آزمون شدنی نیست. نداشتن تحلیل صحیح از وضعیت پوپولیستی حاکم بر دولت موجود و شیوهی کارِ آن، موجب اتخاذ سیاستهای رویارویی ناصحیح از سوی رقبا میشود و از هماکنون آنان را در وضعیت شکست قرار میدهد. این یادداشت بطور گذرا به شناخت مولفههای حرکتهای پوپولیستی و فرایندهای ارتباطگیری آن با جامعه به ویژه در ایران میپردازد. شاید توسعهی آگاهی از سازوکار پوپولیسم کمک به ارتقا و بهبود برنامههای نامزدهای انتخاباتی بهطور عام گردد.
پوپوليسم در كشورهاي گوناگون داراي آثار مثبت و منفي متفاوت و با مراتب مختلفي بوده است، ليكن از آنجا كه عمدتا با فريب، ناكارآمدي، اتلاف منابع و توسعه استبداد همراه بوده است، تصوير عمومي آن در سطح جهان منفي است. هرچند اين پديده در كشورهاي مختلف عمدتا در بستر رويكرد راست افراطي ظهور و توسعه يافتهاست، اردوگاه چپ نيز از آن بيبهره نبودهاست. در ميان رهبران پوپوليست، هيتلر يك نمونه تمام عيار است. البته همقطاران وي چون موسوليني و استالين نيز از دو اردوگاه متفاوت نمونههاي قابل ذكر ديگري هستند. در دورهي متاخر و نزديكتر به ما ميتوان از بوش (پسر)، ساركوزي و برلوسكوني نام برد. هرچند برخي خانم تاچر را نيز در اين رديف طبقهبندي ميكنند. پوپولیستها با عبور از رهبران و نهادهای اجتماعی و مخاطب قراردادن مستقیم تودههای مردم، موتور حرکت خود را بهراه میاندازند و سعی در بیاعتبار سازی هر آنچه دربرابر آن قرارگیرد دارند. این حرکتها معمولا ضد برنامهریزی معمول و با مخالفت آشکار با یک و یا گروهی از نخبگان و یورش به توافقها و قراردادهای بینالمللی که توسط مسئولان پیشین تایید و امضا شدهاند شکل میگیرند. ملیگرایی افراطی که ظرفیت برانگیزانندهی قوی دارد، به عنوان یک راهبرد اساسی عنصر شتابدهندهی حرکتهای پوپولیستی است.