به گزارش خبرگزاری خبرانلاین برخی نواها و آواها در روح جمعی یک جامعه انگار به یک فصل خاص سال یا دوره خاص زمانی گره میخورند و با شنیدنشان خاطره آن چیز خاص در دل مردم آن منطقه زنده می شود، نواهایی که قابل حذف شدن و فراموشی نیستند و چه بهتر که در دوره و زمانه از بین رفتن خرده فرهنگها، بتوان برای حفظ و به یادگار گذاشتن این نواها و آئین های هویت ساز تلاش کرد.
رمضان در استان سمنان نیز نواها و آئین های خاطره سازی با خود به همراه دارد که یکی از معروف ترین آنها "شوخوانی" است و خوشبختانه در روستاهای استان سمنان فراموش نشده و همچنان اجرا می شود.
"فاطمه قلی پورکالمرزی" پژوهشگرمردم شناسی اداره کل میراثفرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان سمنان در این باره بیشتر میگوید.
• شوخوان سحر خیز : شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
با شنیدن صدای شو خوان اهالی هر محله به نزدیک شدن هنگام سحر پی برده و به خصوص زنان برای پخت سحری از خواب بر میخیزند. شو خوانی تا هنگام سحر انجام می شود و پس از آن ، شو خوان از بام پایین آمده و سحری می خورد.
با نزدیک شدن اذان صبح مجددا شو خوان بر بام خانه و یا مسجد رفته و با صدای بلند چند مرتبه میگوید: "مومنین ، الصباح الصباح، متقین اُ (آب) هست و تریاک، صائمین ،اُ(آب) هست و قلیُن(قلیان)" سپس اذان صبح را با صدای بلند گفته و به کار خود پایان میدهد.
در مواردی نیز شوخوانان با گردش در کوچههای محله و زدن شیپور و دهل اهالی را بیدار میکند و در این بین شوخوانی نیز میکند.
نمونه ای از شعرهایی که توسط شو خوانان طنین انداز میشود:
سعادت آن کسی دارد که پیش از صبح بیدار است
همی خواهم که برخیزم عدو گوید دم دیگر عدو را زیر پا آور که وقت ذکر جبار است
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند گرد در بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری هست به شب بربندند الا در دوست را که شبان باز کنند
یارب به محمد و علی و زهرا یارب به حسین و حسن آل عبا
هست خلق یا علی اعلی از لطف بر آر حاجتم در دو سرا
گر من گنه روی زمین کَردَستَم لطف تو امیدت که گیرد دستم
گفتی که به روز عجز دستت گیرم عاجزتر ازین مخواه از این هستم
ای بر سر هرکسی از جنایت هوسی بی لطف تو بر نیاید از دل نفسی
مفروش مرا ببخش و آزادم کن من خواجه یکی دارم و تو بنده بسی
آنی تو که حال دل نالان دانی احوال دل شکسته بالان دانی
گرخوانمت از سینه سوزان شنوی گر دم نزنم زبان لالان دانی
افعال بدم زخلق پنهان می کن دشوار جهان بر دلم آسان می کن
امروز تو لطف دار فردا باش آنچه که از کَرَمَت سر زند آن می کن
یارب زقناعتم توانگر گردان وز نور یقین دلم منور گردان
اسباب من سوخته سرگردان بی منت مخلوق میسر گردان
**************
یارب برسان تو مهدی غایب را فرزند علی بن ابی طالب را
از دوری او همیشه ما گریانیم مانند سگی که گم کند صاحب را
دلا برخیز طاعت کن که طاعت به زهر کاری است
**************
شد وقت آنکه درد نهانی دوا کنیم روی نیاز خویش به سوی خدا کنیم
ای خفتگان بستر راحت سحر رسید خیزید تا گذر به خدا از رجا کنیم
خیزید تا بوعده ادعونی استجب لکم تکلیف خود به درگه داور ادا کنیم
بیگانگی بس است به درگاه کردگار خود را دمی به خالق خود آشنا کنیم
تا صبح مهر ما ننموده است او به شام کاری برای خجلت روز جزا کنیم
اشکی زچشم خویش بریزیم و اندر او ار بهر شستشوی گناهان شنا کنیم
بهر نجات آتش دوزخ به صد امید دست دعا بلند سوی کبریا کنیم
تا کاسه های دیده نگردیده پُر ز خاک چشمی به حال بی کسی خویش واکنیم
بهر گذشتگان و اسیران زیر خاک نزد خدای عالم و آدم دعا کنیم
از یاد رفته وعده روز الست ما یک شب وفا به گفته قالو بلی کنیم
شیطان نهاده بند اطاعت به پای ما بهر رها نمودن خود دست و پا کنیم
تا از پی شفاعت ما چاره جو شود روی نیاز را به سوی مصطفی کنیم
از قلب سوزناک سوی کشور نجف با گریه التجا به شَه اولیا کنیم
گاهی سوی نبی و ولی ملتجی شویم گه روی استغاثه به خیر النساء کنیم
دستی به دامن حسن مجتبی زنیم رویی بآستان شَه کربلا کنیم
این پنج تن مقرب درگاه داورند هر پنج را شفیع پی مد دعا کنیم
یا رب اگر ز لطف نبخشی گناه ما در حیرتم که روزدرت در کجا کنی؟
یارب حساب معصیت ما ز حد گذشت راهی نما که چاره جرم و خطا کنیم
یارب دری گشا زهدایت به روی ما شاید دگر ز کثرت عصیان حیا کنیم
یا رب همیشه کار تو فضل و کرامت است بر ما مَبین جرم و خطایی که ما کنیم
یارب به خدمت تو چه گوییم در جواب بهر حساب چون بصف حشر جا کنیم
اعضای ما تمام بود شاهد گناه دیگر گذشته آنکه ز عصیان ابا کنیم
نزد تو ای مهیمن یکتا تمام عمر یکدم نشد که پشت عبادت دو تا کنیم
ما راببخش ور نه بآل عبا تو را چندان قسم دهیم که از خود رضا کنیم
صامت ز آب توبه گناهان خود بشوی تا خویش را ز آتش دوزخ رها کنیم
>سمانه سلطانی پور
46