* شغل اصلي اين مسوولان آن است كه رييس باشند. بارها مشاهده كردهام كه برخي از اين مسوولان وقتي حتي براي مدت محدودي از اين گردونه رياست خارج ميشوند، دچار بحران رواني و هويتي شده و نميدانند چه كنند.
* بعد از آنكه ماموريت شوراي انقلاب به پايان رسيد، شهيد بهشتي تصميم جدي داشت در هيچ منصب حكومتي قبول مسووليت نكند. نزديك به 10 روز ما در خانه شاهد بوديم كه ايشان بسيار شاداب است. وقتي علت را از ايشان جويا شديم گفت قصد پيگيري كاري كه از ابتدا آغاز كرده بود را دارد. منظور پيگيري امور حزب جمهوري بود. به عقيده ايشان حزب بيش از اندازه بزرگ شده بود و بايد سر و سامان پيدا ميكرد. ايشان به دنبال برگزاري كنگره حزب جمهوري بود و در يادداشتهايي كه پس از شهادت ايشان به دست آمد، مشخص شد هدف ايشان آن بود كه در تيرماه كنگره را برگزار كند. كادرسازي و تحزب از دغدغههاي جدي شهيد بهشتي بود. يكي ديگر از دغدغههاي ايشان تعريف حكومت اسلامي و كاركرد آن در حوزههاي مختلف بود. يكي از كارهايي كه شهيد بهشتي همراه با آيتالله موسوياردبيلي و ديگر دوستان همفكرش در مركز تحقيقات اسلامي از سال 1349 انجام ميداد، همين بود. تلاش آنها بر اين بود كه ببينند آيا اساسا دين طرحي براي اداره جوامع امروزين در عرصههاي مختلف دارد يا خير؟ و اگر حرفي براي گفتن دارد، آن حرف چيست؟
* پدر من رييس شوراي انقلاب، رييس ديوان عالي و چند پست مهم ديگر بود كه ميتوان گفت در بالاترين سطوح اداره كشور حضور داشت. در واقع همه به شهيد بهشتي به عنوان نفر دوم انقلاب نگاه ميكردند و علت ترور شخصيتي و حذف فيزيكي ايشان هم از همين تصور نشأت ميگرفت. همان زمان من از محل خودمان در قلهك با اتوبوس دو طبقه به مدرسهاي در چهارراه آبسردار در نزديكي بهارستان ميرفتم. پدرم به من ميگفت موقع تردد بسيار مراقب باش چون من دشمن زياد دارم و ممكن است براي تو مشكل ايجاد كرده و حتي به گروگان بگيرندت. اگر تو را گروگان بگيرند، من برايت هيچ كاري نخواهم كرد چون ممكن است درخواستهايي از من داشته باشند كه من نتوانم انجام بدهم.
* یك روز يك آقاي ميانسالي را سر راه سوار كردم كه كيسهاي همراهش بود. از او پرسيدم كارش چيست. جواب داد چاقوتيزكن دوره گرد است. پرسيدم كار و بار چطور است. پاسخي داد كه تا چند روز ذهنم را به خود مشغول كرد. گفت: اين روزها شيشهها دوجداره شده و صداي ما به درون خانهها نميرسد. از اين شنيده نشدنها بايد نگران بود.
1717